من شنو ... امروز توی بانک :
" نگو باور کنم رفتی
نمیشه
باورش سخته
همیشه اولش خوبه
همیشه آخرش سخته
همیشه اولش عشق
همیشه اولش خوبه
کجای جاده جا موندی؟
دلم بدجوری آشوبه
چرا هرچی که خوبه
زود تموم میشه؟
تورو از دور دیدن
آرزوم میشه"
شادمهر عقیلی - زود تموم میشه
من نویس ... بد عنق ترین آدم روی زمین :
رفته نشسته گوشه ی اتاق با کسیَم حرف نمیزنه ، نه میگه چشه ... نه میگه چی میخواد .... از بچگی همین بوده فقط یهو شروع میکنه غر زدن ، دلش هم بازی میخواد ، دلش یه همدم میخواد ، بعد که پیدا هم میکنه یه قضیه دیگه شروع میشه ... این اونی نیست که میخواد ... از صبح رفته تو لاک خودشو و خودشم نمیدونه چشه .... دلمُ میگم... پاچه گیر ِ همه شده ... چه دوست .... چه آشنا .... چه غریبه (!) از صبح که از توی بانک پارسیان در اومد و مسیرشُ به سمت ستارخان پیاده پیش گرفته و نمیدونه تا کجا دلش میخواد بره ... فقط میدونه دلش نمیخواد جایی که قراره بره باشه ... سر و صدای بوق ِ ماشینا و مدل موی محکمش سرشُ درد آورده ، بد عنق شده و دنیای صورتی روی صورتش جا خوش کرده و حس ِ خوب ِ قبلُ بهش نمیده ... فقط دلش میخواد ادامه بده مسیرشُ ،به کجا ؟ خدا میدونه !