آخرین پست .... 104#

آره .... من دیگه نمینویسم ! :)

خدافظ

#103

من شنو .... خاک بر سرم ... الان :


+ یه فلش پیدا کردم توی ماشین ... دادمش به یکی از پسرای دانشگاه برام یه برنامه بیاره .... این آهنگ توش بود :))) .... حالا فک میکنه من توی خلوتم اینارو گوش میدم :)) .... میخوام شنبه برم انصراف بدم از دانشگاه :)))))))))))))))))))))))))))


ناری یار خوشگل .... !!

نازی یار خوشگل .... ! :((((((((

خدا ازت نگذره علی روزگار - ناری ناری 



من نویس .... با تنوع ِ و پر از انرژی مثبت :


عالیه

این روزا عالیه ....

وقتی من خسته و کوفته از خواب بیدار میشم و اوباما میبره

وقتی من خودم و پنج دقیقه ای میرسونم به کلاس و وقتی درُ وا میکنم استاد اسممو صدا میزنه و من با لبخند میگم حاضر و استاد لجش میگیره :))

وقتی من ناهارمو  هر روز توی فرحزاد میخورم

وقتی من کلی از دوستام کادو میگیرم

وقتی من مدل ابروهام فیوریت همه میشه

وقتی من توی یه تصادف شریک میشم و هیچی نمیشه ماشینم :)

وقتی من لبام تبخال میزنه ولی بازم با رژ ِ قرمزم پنهون میشه

وقتی من کلی از دوستام کادو میگیرم :)

وقتی من فردا قراره با دوستام برم مهمونی :) 

به من که خیلی داره خوش میگذره

به قول ِ یکی از دوستان گور ِ بابای همه :)


#102

من شنو .... الان:


" گریه ام میگیره

وقتی که حرفام

از یادت میره

یادت میوفتم

یادت میوفتم

بارون میگیره

جایی نمیرم

وای چه دلگیرم

از دنیا سیرم

بی تو میمیرم

بی تو میمیرم"


بابک جهان بخش - بی تو میمیرم


من نویس .... من و تو ی توی آیینه :


دست میکشم لای موهات .... لبخند میزنی .... میچرخی و میبینی چقدر موهات بلند شده و من بهت میگم یکم دیگه بلند تر که بشه خوب میشه و تو خنده ات میگیره و میگی شنبه میرم پسرونه میزنمش و من اخم میکنم و بین حرف ِ تو و حرفِ خودم میمونم ... نمیدونم چیو انتخاب کنم ..... زول میزنم توی چشات ... نه اون برق ِ قدیمُ نداره .... اون برقی که درست ولتاژش از ته ته دلت میزنه بالا و توی چشات روشن میشه .... دلم برات میسوزه ... چقدر سخت با همه چی کنار میای .... بهت میگم هر کاری دوست داری انجام بده ... اگه موهات ُ مثل ِ اول دبیرستانت کوتاه کنی و دوباره برقِِ نگاهت برمیگرده (!) کوتاهش کن دختره .... تو بهم میخندی .... روی لپت چال میوفته و سرتو کج میکنی یهو واسه اجازه ی من دلت خنک میشه و چشات یه برق میزنه و میگه نهههههههه مگه خلم ؟؟؟ خیلیم اینجوری دوست دارم موهام ُ .... منم یهو از خنده ات خنده ام میگیره .... حالا هم تو داری میخندی .... هم من :) یه چشمک میزنی و میشی تصویرم توی آیینه ... برق ِ نگاهم ... امروز توی آیینه دیدمت .... دلم برات تنگ شده بود :) خوش اومدی دوباره :)

هر رور خوشحال تر از دیروز .... 101 #

من شنو ... امروز وقتی خوب بودم : 

"من خیلی دلتنگم برای اون روزا 

برای اون لبخندت 

برای اون رویا 

زمانُ برگردون به روزای بی غم 

وقتی که دستامون گره میخورد تو هم" 

ماهان بهرام خان - بی خوابی  

 

من نویس ... منِ عاشق : 

 

الان دقیق دو هفته هست من میخوام مدار بخونم و نمیذاره ... این مخ ِ بیحوصله ی من ... و من هی میندازمش پشت گوش و الان دارم با انگشتام حساب میکنم که من دیگه غیر امروز و جمعه وقت ندارم و شیطون ِ مخم تند تند میگه جمعه بخون ... لعنت به تو وجدان ِ کثیف :))   

عاشق ِوقتیم که روی تختم یه وری خوابیدم و بابام با عصبانیت میاد سرم داد میزنه میگه دختره  ی بی عقل ... کمرت میشکنه و منم خودمُ واسش لوس کنم  و سرمُ بیارم بالا و با بغض نگاش کنم و اونم یهو دلش بسوزه و ماچم کنه ....   

عاشق ِ وقتیم با مه Top شوخی شوخی دوست پسر پیدا میکنم و چند ساعت هی بهش میخندیم ... :))  

عاشق ِ وقتیم که به م دار میگم BF پیدا کردم و اونم تو دلش بگه ای تف بهت دختره ی بی عقل ...   

عاشق ِ وقتیم که میرم توی خیابون ِ ایران زمین ... دقیق سر پاتوق ِ "م" ممنوع وای میسم و صبحونه میخورم ...  

عاشق ِ وقتیم که دیر بیدار میشم و بدو بدو توی خونه میدوام اینور و اونور و جای اینکه نگران ِ دیر شدن کلاسم باشم نگران ِ خط ِ چشمم هستم و بابام با حرص میگه بدوووووو .... پنج دقیقه دیگه کلاست دیر میشه و منم در حالی که لبامُ سرخ میکنم و مقنعه ام رو میندازم پشت گوشم یه ماچ ازروی کله اش میکنم و میگم نگران نباش بابایی .... من 5 دقیقه دیگه سر کلاسم و اونم با حرص میگه بیخود ... تند نریا و من میگم چشم و پنج دقیقه دیگه دانشگاهم:)))  

عاشق ِ وقتیم که یه پایه دارم بریم کثیف ترین رستورانِ غرب برای کباب خوردن و بدون ِ هیچ تعارفی با هم کبابمونو تقسیم کنیم ... نه کسیه بگه این کارو کن .... نه کسیه که بگه اون کارو کن .....  

معلومه خوشحالم یا ادامه بدم ؟؟؟

#100

من شنو ... امروز از راه ام اف تی به خونه :


I set fire to the rain
And I threw us into the flames
Where I felt somethin' die, ’cause I knew that
That was the last time, THE LAST TIME


adele - set fire to the rain


من نویس .... امروز خیلی خوب بود :


از اول صبح با اخم بیدار شدم ولی یهو یادم اومد که امروز تولدمه ... نیشم واز شد و بیا لبخند موهامو بهم ریختم و گذاشتم روی صورتم باشه و رفتم به سمت ام اف تی ... خوبی بود ... عیدی ای که از شهر کتاب گرفتم .... و بعد پیاده به سمت خونه .... عالی بود ... پیاده روی عالیی بودددد و من با ریتم ِ ریمیکس جدیدِ آهنگ رقصیدم توی خیابونا و بوق های ممتد ماشین ها و لبخند ِ من به تموم دنیا .... به تموم ِ آدمها .... و بعد یک دوشِ آبِ یخ و بعد هم که با آذ آذ و آقای م دار رفتیم فرحزاد و مهمونشون کردم باسه ی تولد و خوب بود .... شوخی های آذ آذ و حرص خوردن های م دار و خنده های من و قلیون ِ لیمو نعنا و درد شدید ریه ی الانم کاملا ارزشش رو داشت و دوباره خونه و یه عیدی ِ دیگه :) امروز خیلییییییییی خوب بود :) خیلی دوستش داشتم :)


از فـــ یـــ س جان :

هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی،
احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر می‌شود!

#99

من شنو .... وقتی که داشتم شمع رو خاموش میکردم این از پی ام سی پخش میشد :


" چقد دوس داشتِ تو شیرینه

تو رنگ چشمات به دل میشینه

تورو من دوست دارم تا اونجایی

که آدم واسه حوا میمیره "


امیر فرجام - عشق شیرین

من نویس .... من متولد ِ ماه ِ آبان ... 14 آبان :


واسه خودم شاد ِ شاد رفتم کیک خریدم و دادم شیرینی فروشی روش واسم نوشته تولدت مبارک ... ! ( آقای م دار دیدی من فور اور الونم ؟؟ ) بعد رفتم واسه خودم شمع خریدم و یه نقاب :) یه نقاب که امشب جای همه ی نقاب های دنیا رو بگیره برام ... بعد اومدم خونه و خودم و مرتب کردم و واسه خودم تولد گرفتم .... خوب و خوش :) شمع هامو خودم گذاشتم و خودم روشن کردم و خودم آرزو کردم و خودم فوت کردم:) ... آره لعنتیا در این حد تنهام ....:دی!

واسه خودم رقصیدم و شادی کردم .... کلیم عکس با خانواده انداختیم ... و چقدر هم همه مشتاق این تولد بودن ( کاملا برعکس )... !

ولی خوب بود .... من فردا ساعت 8:30 وارد یه دوره ی دیگه از زندگیم میشه ... خالی از خیلی از آدما از زندگیم :) ولی خوب پیش میره ... من که کلی امیدوارم ... راستی تولدم مبارک :)

از ( گروپ کافه هنرمندان ) - از فــ یـــ س جان :

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم
و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،

چون می توانم آن را بخورم!

می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم
و با دوستانم بستنی بخورم .
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم
و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
می خواهم به گذشته برگردم،
وقتی همه چیز ساده بود،
وقتی داشتم رنگها را،
جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را
یاد می گرفتم،
وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم
و هیچ اهمیتی هم نمی دادم .
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست
و همه راستگو و خوب هستند.
می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است
و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم .

 

#98

من شنو .... دی ماه ِ پارسال ... خوبم :) :


" تورو میبینم و هول میکنم

همه چیو تحمل میکنم

تو خیالم آخه مال ِ منی

تو که فقط تو خیال ِمنی"

مرتضی پاشایی - دل ِ من دلِ تو

من نویس .... یک درس ِ بزرگ:


من هر روز خوشبخت تر میشوم و علت این خوشبختی را مدیون ِ "م" ممنوع هستم ... چون اگه بود الان هیچی اینقد خوب نبود .... اینقد آرامش فکری نداشتم .... اینقد آروم نبودم .... یعنی تا چند ماه پیش فکر میکردم که اگه بود چی میشد ولی الان دارم فکر میکنم چقدر خوبه که نیست .... نه عقایدمون یکی بود .... نه سطح فرهنگ خانوادمون .... نه هیچی .... کلا خیلی فرق داشتیم و من وقتی باهاش بودم کور میشدم و سطح سواد خانوادمونو میاوردم پایین و میشدم مث ِ اون ... یادمه وقتی باهاش بیرون بودم و میرفتیم واسه ی غذا همش نگران ِ غذا خوردنش بودم ... که الان اینجوری میخوره و من باید خودمُ پشت دستام پنهون کنم که کسی مسخره امون نکنه .... اینارو الان داره یادم میاد .... نه اینکه دوستش ندارما ... نه هنوزم خیلی دوستش دارم ولی میفهمم چقد باهم فرق داشتیم .... واقعا دنیای ما اندازه ی هم نیست ! :) خدایا شکرت واسه همه چی ... واسه این آرامش همراه با حس ِ شدید خیانت ... اینا بهم یه درس ِ بزرگ داد ... اعتماد بی جا موجب ِ شکسته ... من یاد گرفتم در سطح خانواده ام فکر کنم ... نه کمتر .... نه بیشتر .... یاد گرفتم با عقلم پیش برم نه با دلم .... یاد گرفتم علاقه ام رو با عقل ببرم جلو نه با چشم و گوش :) .... هی "م" ممنوع .... با اینکه اصلا دلم نمیخواد ببینمت .... با اینکه هنوز یه زخم ِ گنده روی اعتماد و علاقه و دلم گذاشتی ولی اگه یه روزی دیدمت میام جلو ... باهات دست میدم و با لبخند ازت تشکر میکنم که اینارو بهم یاد آور شدی .... مث ِ همون یکشنبه ای که با غصه پشت تلفن سرت داد زدم و گفتی بلند شو ... تو خیلی قویی .... میخوام بهت بگم من همیشه قویم ...چه تو باشی ... چه نباشی .... برات آرزو میکنم خوشبخت بشی ( البته از ته دلم میخوام که دهنتم سرویس شه )  اینارو با یه وقفه فهمیدم ... من بــــــزرگ شدم ....

از فـــ یـــ س جان :

حرف هایم...دلخوری هایم...
دلتنگــــی هایم...
و تمام اشک های مـن...
بمانـد بـرای بعد
تنها به من بگو
با او چگونه میگذرد
که با مـن نمی گذشت لعنتی؟؟!

بهترین داداش ِ دنیای مال ِ منه :) 97 #

من شنو ... همینجوری : 

 

 " گاهی میگذرم از همه دنیا 

مث قایقی از دل دریا 

که یه لحظه چشاتو ببندی 

بخندی .... ! " 

مازیار فلاحی - آخرین نفس 

 

 

من نویس ... عاشق پنهون کاری هاتم :) : 

 

از صبح تماسهای ممتدت و جواب های کوتاهت به من و دنبالِ مامان بودنت و منو پیچوندن اینو نشون میده تو باز رفتی واسه یکی کادو بخری و خبر نداری و نمیدونی کی چی میخواد و باز دست به دامن بابا و مامان شدی .... وقتی میای و  من میدونم تو پنج شنبه ها میری باشگاه و امروز خیلی خیلی زودتر میرسی خونه و دستت یه کیسه ی بزرگه و سعی داری حواس من رو به ساک ِ ورزشی جدیدی که خریدی پرت کنی و منم خودم ُ میزنم به اون راه و حواسمُ پرت میکنم به موهای بازم ... و تو زود میپری تو اتاقت و صدای کیسه میاد و تو بالاخره با یه ساکِ جدید آدیداست میای بیرون و به من نگاه میکنی و میگی خوشگله  ؟ و منم لبخند میزنم و میگم خیلی شیکه ... مبارکه :) و توام فک میکنی من هیچی نفهمیدم ..... راستی داداشی ِمن ... دوست دارم :)  خیلی .... :) :-*

دلکمه ی حسین پناهی

حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان

کاش تنها نبودم

ستاره ها

#96

من شنو .... عاشق ِ این آهنگم :


easy come

easy go

that's just how you live

oh

take take take it all

but you never give

should have know you was trouble

from the first kiss

had your eyes wide open

why where they open

Bruno mars


من نویس .... بوی خوب ِقرمه سبزی مامان پِز :


خیلیه آدم بعد از چند روز خستگی مفرط بگیره ساعت 7 شب بخوابه ... و خوب بخوابه :) درسته خسته بودم ولی خیلی خوب بود دیشب و ازهمه بهتر الانه که بیدار شدم و بوی خوبِ قرمه سبزی مامان مستم کرده :)

عالیه این بو :) عالی :)

اصلا خیلی حس ِ خوبی دارم :) خیلی .... :)

کی وقتِ ناهار میشه :-" ؟

سه روز ِدیگه .... :)

#95

من شنو .... تکراریه .... شادمهر - انتخاب!


من نویس ... یک خستگی ِ دوست داشتنی:


از دیشب قول ِ قول دادم به م دار عزیز که به همه چی جنبه ی مثبت نگاه کنم ، فحش ندم و کلا عوض شم دیگه :) بشم یه آدم ِ خوب...

با اینکه دیشب تا نزدیکای صبح بیدار بودم ولی صبح بر عکس این مدت دانشگاه با علاقه پاشدم و موهامو بعد از مدت ها مرتب کردم و یه آرایش مرتب کردم و رفتم دانشگاه ... بدون کلافگی و فشار پا روی گاز .... بدون ِ هیچی ... فقط یک حس ِ خوبی داشتم که مث ِ دنیای صورتی بود:)

با اینکه خسته بودم و خواب ... با اینکه ناراحت بودم و دلم گرفته بود ولی حس ِ خوبی داشتم ... مثِ وقتی که قارچ سوخاری رو با سمیر نصف کردم یا با * شوخی کردم .... یا دلم برای آذ آذ تنگ شد یا دستم روی کیبرد ِ مجازی ِ مخم حرکت کرد و داستان نوشتم ... بعد از مدتها یه داستان ِ کامل .... مثِ وقتی که دوست ِ "م" ممنوع رو دیدم و من ُ دید و سرشُ برگردوند و من فقط توی دلم براش دعا کردم که خوشبخت شه ... بعد از مدتها !

مث ِ وقتی که با مغازه دار ِ تیراژه لاس زدم لباس ِ 90 تومنی رو 70 تومن گرفتم ... مث ِ وقتی که لبامُ سرخابی کردم و  با مِستر شاهین شوخی کردم .... کلا امروز خوب بود

با اینکه خسته ام ... با اینکه پام درد میکنه .... با اینکه مریضم ولی حِس خوبی دارم ....یه حس ِ خوشحال :) ....


فقط چهار روز ِ دیگه ... :)

#94

من شنو .... به یاد ِآلبکا ی لاشی :


"بابا بیدار شو ، پاشو باهات حرف دارم

تو قول دادی بمونی روزای سخت با من

خوابی نمیبینی که پسرت شکسته پراش

فردا شب که اومدی خونه ، خسته نباش

باشه؟؟ منم دنبال دوووود نمیرم

حرفامُ گوش کن ، چرا زود میگی نه ؟

بیا و مثل همیشه  یه دنده نباش

فک نکن اون بیرون هنوز قشنگه شباش

بیرون گرگم نباشه ، آدماش دارن پوستین

تو فقط یه پدر نیستی

واسم دوستی

پس زیر بار زندگی خم نشو رفیقم

بابا میدونی چند وقته خنده اتو ندیدم؟
گفتی همیشه خوش باش

اما دل به فردا نده

دل بده بخدا

که از همیشه تنها تره

کاش وقتی که مث همیشه میزنه به سرم

بخندی بگی خدا بزرگه پسرم

بابا نخواب

بخوابی فردا مث امروزه

بابا ببین چطوری نسلم داره میسوزه

ولی مردم همه به این نسل سازنده مینازن

نمیدونن اونا با دل زخمی آینده میسازن

اون بیرون یه جامعه اس

که همیشه فلجه

تازگیا رو سر اکثرشون کلاه کجه

بیرون یه جامعه اس

که پی جهان مدرنه

ولی به موقع اش با اعتقاد

علمدار حسینه

ببین

توی خیابونا پر از جووونه

که بیکارن

یا معتادن

یا داروخونه

تا چشمای خونشونو خانواده نبینه

یا دزدکی مست کنن

چون خلاف قوانینه

اونا

پی چیزین که باباهاشون نبودن

اونا دنبال آزادین حتی  یه سر سوزن

بابا نسل تو باید جواب ِ نسل منُ بده

پس نخواب

که همین امشب وقت دل و دله "

ارتش قلم - بابا نخواب


من نویس ... دبلیو . آی . اِن .... سِون :


امروز توی کلاسای شبکه تنها نشسته بودم و داشتم به این فکر میکردم چقدر دلم میخواست الان نِگ بیاد بشینه بغل دستم از رَهان بگه و من حرص بخورم .... یا حتی میترا بیاد حرف بزنه تند تند و من با یک جمله دهنشُ تا آخر کلاس ببندم ... دلم حتی برای تک تک ِ پسرای کلاسمون تنگ شده بود ... حتی شبیه ِ "م" ممنوع ... اَه دختر جان شیک پوشی ؟ خیلی خوبه ... لباسات مارکِ ؟ عالیه .... گوشیتم آیفون ِ؟  خیلی خیلی شیکی ولی عزیزم مقنعه تو از دهن گاو در نیار بپوش ... حداقل یه اتو بزن به اون لعنتی .... اَه ... از دخترایی که فقط بلدن پولشونو خرج کنن و مرتب نباشن بیزارم .... تو دختری ... ظریفی ... شیک پوش باشی و نامرتب ؟؟ اصلا این دوتا کنار هم میاد ؟؟؟ خدایا ببخشید من انقد سرت از دست ِ این بنده هات غر میزنم ولی دلم میخواد همون جوری که همه رو کامل و مرتب آفریدی بمونن ... دلم میخواد همه مرتب باشن ... حتی اونایی که فقیرن .... خیلیا رو میشناسم وضع مالیشون خیلی بده ... ولی خیلی مرتبن :) خیلی دوستشون دارن اینارو :)

در کل امروز کلی درد کشیدیم از سرما خوردگی...

#93

من شنو .... و باز هم یک تکنولوژی واقعی:


"نگو که رفتن تو سهم منه

دل ِ من طاقت نداره، میشکنه

نگو که باید جدا شیم

نگو قسمت من و تو رفتنه "

شادمهر عقیلی - دل ِ دیوونه


من نویس ... این م ها من رو ول نمیکنن :


همه هم اسم ِ  "م" ممنوع    شدن ... یعنی پدر و مادر ها اسم ِ دیگه ای بلد نیستن بذارن روی بچشون؟؟ خب این همه اسم .... همشونم میان سراغ ِ من :| !!

#92

من شنو ... امروز ... توی راه ِ دانشگاه : 

 

" چقد قصه گفتم که دریا بخوابه 

چقد گریه کردم  

نفهمم سرابِ

نفهمم کجامُ 

نفهمم کجایی 

چقد با تو بودم 

تو عین جدایی  

قسم خورده بودم 

اگه از تو جدا شم 

دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم 

ولی دیدم نمیشه 

نمیشه 

نمیشه 

تو فکرت نباشم 

نه دیروز ُ نه امروز ُ نه فردا 

نمیشه " 

محسن یگانه - نمیشه 

 

من نویس ... یک مهندس ِ کامپیوتر : 

 

یعنی عشق میکنم وقتی این اسمبلی ها رو دل آرا توضیح میده چون خودشم نمیفهمه چی میگه و من میفهمم چی میخواد بگه .... عشق میکنم سر کلاس مدار میشینم ... یعنی واقعا با علاقه درسُ گوش میدم مث ِ دیفرانسیل و فیزیک دوران ِ پیش دانشگاهی ... یعنی با منطق ترین درسها اینایی هستن که من میخونم ... یعنی جوری که ترم پیش خوشرو سی شارپ رو توضیح میداد و من با علاقه توی خواب و بیداری گوش میدادم و واقعا لذت میبردم .... واقعا :) .... مث ِ امروزی که با قرص کلد استاپ باز هم خواب ِ خواب بودم ولی وقتی چنگیز داشت درسُ توضیح میداد بی اراده درسُ گوش میدادم و لذت میبردم :) ... خیلی خوشحالم بر عکس ِ همه ی دوستام با علاقه میشینم سر ِ درس :) و عاشق ِ رشته ام هستم !

یک سالگی ات مبارک .... 91 #

 من شنو ... دیروز .... خسته و کوفته از دانشگاه به خونه ... دقیقا جلوی کوچه ی "م" ممنوع :

 

" اون که میگفت مثل منه 

از جنس منه 

نمیدونستم دلش انقد از سنگه 

چقدر به خودم دروغی میگفتم 

الان هرجا باشه واسه ی من دلتنگه

محسن یگانه - باور کنم


من نویس ... فقط به عشق ِ خودت که توی این تنهایی ها باهامی:

 

دوم آبان


یک ساله شدنت مبارک ... تویی که وقتی اومدی همه مسخره ات کردن ، تویی که همیشه باهامی و همیشه یه امیدی بهم میدی که هی فلانیا ، من این ُ به عنوان ِ افتخار با خودم همه جا میبرم !  

مرسی که هستی ... 

کلی کلی دوستت دارم :)  

مث ِ همیشه باش .... منم مثِ همیشه .... مث ِ پارسالی که کلی همه مسخره ات کردن و هواتو داشتم هواتو خواهم داشت :)

#90

من شنو ... امروز توی بانک :


" نگو باور کنم رفتی

نمیشه

باورش سخته

همیشه اولش خوبه

همیشه آخرش سخته

همیشه اولش عشق

همیشه اولش خوبه

کجای جاده جا موندی؟

دلم بدجوری آشوبه

چرا هرچی که خوبه

زود تموم میشه؟

تورو از دور دیدن

آرزوم میشه"

شادمهر عقیلی - زود تموم میشه

من نویس ... بد عنق ترین آدم روی زمین :


رفته نشسته گوشه ی اتاق با کسیَم حرف نمیزنه ، نه میگه چشه ... نه میگه چی میخواد .... از بچگی همین بوده فقط یهو شروع میکنه غر زدن ، دلش هم بازی میخواد ، دلش یه همدم میخواد ، بعد که پیدا هم میکنه یه قضیه دیگه شروع میشه ... این اونی نیست که میخواد ... از صبح رفته تو لاک خودشو و خودشم نمیدونه چشه .... دلمُ میگم... پاچه گیر ِ همه شده ... چه دوست .... چه آشنا .... چه غریبه (!) از صبح که از توی بانک پارسیان در اومد و مسیرشُ به سمت ستارخان پیاده پیش گرفته و نمیدونه تا کجا دلش میخواد بره ... فقط میدونه دلش نمیخواد جایی که قراره بره باشه ... سر و صدای بوق ِ ماشینا و مدل موی محکمش سرشُ درد آورده ، بد عنق شده و دنیای صورتی روی صورتش جا خوش کرده و حس ِ خوب ِ قبلُ بهش نمیده ... فقط دلش میخواد ادامه بده مسیرشُ ،به کجا ؟ خدا میدونه !


#89

من شنو ... آبان ِ سال سوم دبیرستانم .... من و "ب" + لینک ِ من شنو  .... خیلی این شعرُ دوست دارم ... خیلی آرومم میکنه :) :  

 

(( متن ِ نویسنده ِ وبلاگی که لینکش مشخص کردم غلط زیاد داره :) درستش همینه )) 

" نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زوال 
پرسه ای آغاز کردیم در خیال
دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دوسالی میگذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات ِ اولین دیدار را
آن نظر بازی و آن اصرار را
 
آن دو چشم مست آهو وار را 
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من ، او
هم نشین و هم زبان شد بامن ، او
خسته جان بودم که جان شد با من ، او  

ناتوان بود و توان شد با من ، او
دامنش شد خوابگاه خستگی  

این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از عمری که با او شد به سر  

مست او بودم ز دنیا بی خبر
دم به دم میشد این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد

گفتگو ها بین ما آغاز شد
گفتمش 
گفتمش در عشق پا برجاست دل 
گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورق وان شوی دریاست دل 
بی تو شام بی فرداست دل
دل زه عشق روی تو حیران شده 
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت
گفت در عشقت وفادارم بدان 
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان 
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من 
با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده 
دل زه جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده 
عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش 
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود 
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود   

همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود 
در نجابت در نکویی طاق بود
روزگار
روزگار اما وفا با ما نداشت 
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت 
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس 
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
 
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود 
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست 
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست  
 

بی خبر پیمان یاری را گسست 
این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلداری دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است 
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد 
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد 
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست 
از غمش با دود و دم هم دم شدم
باده نوش غصه او من شدم 
مست و مخمور و خراب از غم شدم
زره زره آب گشتم
کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من
عشق من از من گذشتی خوش گذر 
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر 
دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخر این یک بار از من بشنو پند 
بر منو بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود 
عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه آب رفته باز اید به رود 
ماهی بیچاره اما مرده بود...
 

بعد از این هم آشیانت هر کس است  
باش با او یاد تو ما را بس است
"  

 

هنوزم حفظمش ... البته با سختی :)


من خوان ... از صبح توی مخم : 

 

آخر یه شب ... این گریه ها ... سوی چشامُ میبره .... عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره ....  

شادمهر عقیلی -  تقدیر 

 

من نویس ... یک روز ِ متفاوت : 

 

مث ِ وقتی که م دار با اخم به من نگاه میکنه وقتی میبینه دارم کافی شاپ شیریپمی رو بهش نشون میدم..... یا مثِ وقتی که مهدیس بدون ِترمز با ماشین ِ من سعی داره وایسه ..... یا مثِ وقتی که همه جفت میشن توی دانشگاه و من مث ِ همیشه فور اور الون میمونم .... یا اصلا مثِ وقتی که پیتزا های نوژن تند میشه و مزه ی استیکش جاشون میده به آویشن و من بی آرایش و بی روح توی دانشگاه راه میرم .... مثِ بارون ِ لعنتی که دیگه دوستش ندارم .... مثِ همه چی که امروز متفاوت بود :) امروز با تموم ِ سختیش خوب بود ... دوستش داشتم !!

بالاخره من یه روز میفهمم چرا همیشه یکی مهمتر از من توی زندگی عزیزام بوده .... بالاخره میفهمم....!!

از ( مهتاب ) فـــ یــــ س جان :

حافظه ی آدم های غمگین قویــست ..... می دانند کجایِ کدام خیابان،آن روز.....


" مُــردند "        

 

تئاتر " ایستگاه عزیز خانوم "

مکالمه ی مامان (+) با داماد (*):


+ اون روز ، با "م" ممنوع که رفتیم تئاتر یه چیزی گفتم کلی دهنش بسته شد ... کلی تعجب کرد !!

* در موردش حرف نزنید ،میشنوه ناراحت میشه !

+ دخترم خیلی خیلی قویه ،ناراحت نمیشه !

* بازم جلوش نگید !

+ اون که حواسش نیست ... داره مغازه هارو میبینه !


و چه راحت من کر شدم !


#88

من شنو .... با ریتم :


" من برعکس همه

پشت خنده هام غمه

تو برعکس منی

شادی وغمگین میزنی "

محسن یگانه - هوایی


من نویس ... یک زندگی  ِ خمیری :


بعضیا مثِ لاک ناخن میمونن ... یعنی دفعه ی اول بی رنگن ... دفعه ی دوم که رنگ میگیرن باید کلی صبر کنی که خودشونو نشون بدن و شکل بگیرن ولی فقط کافیه این وسط پاشی و بری باهاشون یه دور بزنی و بعد میبینی چه ریدمانی شده به ناخنت .... بعضیا تو زندگی آدما یا باید کمرنگ باشن یا وقتی پر رنگ شدن باید کلی بمونن که چا پاشون محکم بشه و بشه باهاشون همه جایی رفت ... همه کاری کرد وگرنه گند میزنن به اعتقاد و اعتمادت  .... بعضیا باید خیلی خیلی خیلی خیلی بمونن تا بشن کسی که بشه باهاشون درد و دل کرد ... خیلی خیلی !!!

من خیلی خیلی عصبانی 87#

من شنو .... همینجوری... :



"دورت پر آدمه اگه خایه مال باشی

 وگرنه تو الان باید مثل زن خانه دار باشی

دیگه به همه شک دارم همه کف دارن

 عین یه ربات عین یه دستگاهن"

هیدن - همه ک*کشن


من نویس .... بسیجی ارزشی !! :


خاک تو سرت که دین رو علم کردی و پشتش قایم شدی و هر زری هم میخوای میزنی ...

خاک بر سرت که هنوز نمیدونی بهداشت نیمی از ایمانته ...

فقط بلدی پشت اون پشمای کثیفت قایم بشی و وقتی باهات حرف میزنم سرتو بکنی تو کونت و تند تند ذکر بگی که وای خدا نکنه گول ِ شیطونو بخوری و از بهشت ِ برین دور شی ....

اگه بهشت جاییه که تورو میبرن! خدا جون دمت گرم اسم مارو بزن ته لیست جهنمت ....

اگه بهشت جاییه که یه مشت آدم کثیف مث ِ تو میرن توش و بوی گه عرقت یه کلاس و یه دانشگاه رو ورداشته من همینجا میگم بی دین و ایمونم ... من ُ بفرستین جهنم !

بعد به من میگی ضعیفه ؟

آخه لاشی اگه من ضعیفه هستم اون ننه ِ احمقت چیه ؟

ریده با بچه زاییدن و بزرگ کردنش ... بعد ادعات میشه مسلمونی ؟؟

آخه دیوث تو که بک گراند گوشیتو میزنی مظلومه فقط بلدی به ظاهر مسلمون باشی ؟

خاک تو سرت ِ کثافتت ....

#86

من شنو ... الان .... :


" هوس کردم بازم امشب

زیر بارون تو خیابون

به یادت اشک بریزم

طبق معمول همیشه

آخه وقتی بارون میاد

رو صورت یه عاشق مثِ من

حتی فرق اشک و بارون

دیگه معلوم نمیشه

امشب چشای من

مث ِ ابرای بهارِ

نخند به حال من

که حالم گریه داره

چرا گریه ام نمیتونه

رو تو تاثیری بذاره ؟

آره بخند

بخند

که حالم خنده داره !


این عشق یک طرفه من رو

کشونده تو خیابونا

نمیخوام توی خلوت

کسی دور و ورم باشه

نه پلکام روی هم میرن

نه دست میکشم از گریه

نه میخوام بند بیاد

نه چتری رو سرم باشه "

محسن یگانه - بخند


من نویس ... زیر پاییزی ترین بارون ِ آبان :


من باشم .... و بشینم توی ماشین....  و وایسم جلو همون کوچه ..... و یهو آهنگ ِ ( علی اصحابی - میشد که ) پخش بشه  ... و بارون بگیره ......و تو نباشی .... و چقدر درد آور میشه .... که یهو همون شب ِ لعنتی توی ذهنم تکرار میشه با این تفاوت که تو نیستی .... و من زود خودمو جمع کنم و زود آهنگ ُ عوض کنم و از ماشین پیاده بشم و زیر بارون ِ تند ِ پاییزی وایسم و توی دلم بگم "خــــــــــــــــــــــــــــــدا " :)

تو که میدونی ... !

یکی از فانتزیام اینه که کاش ...  

کاش اینجوری بود که توی ذهنم بود .... به همین قشنگی ....

کاش هیچوقت نمیفهمیدم ....  

کاش هیچی نمیفهمیدم ...  

کاش دنیا اینقد بد نبود ...  

کاش اینقد خسته نبودم ...  

کاش اصلا اینجوری نبود که الان هست ... :(  

دلم خیلی گرفت با آهنگ ِ تو که میدونی - محسن یگانه ....  

کاش اینُ گوش ندی و خودتُ و کار ِتو توجیه نکنی :(  

کاش اصلا دوباره آهنگای محسن یگانه رو گوش نمیدادم .... 

فکر کردم خوب شدم :( 

تو که میدونی 

همه ی عمرمُ اونجا گذاشتم ُ رفتم 

تو که میدونی 

به جز آغوش تو جایی نداشتم ُ رفتم 

اگه رفتم و تو 

سراغمُ نمیگیری هنوزم که هنوز ِ 

اگه به جز خودم 

کسی نیست که دلش برای من بسوزه 

 

نه نمیدونی 

آخه همه ی غمامُ به تو نگفتم 

نه نمیدونی 

آخه نخواستم از چشم تو بیوفتم 

نه نمیگفتم 

آخه تحمل غم منُ نداری 

نه نمیگفتم  

آخه میترسیدم بری منُ تنهام بذاری 

 

بگو فهمیدی  

وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم 

غم آیندت  

بدجوری نشسته بود توی همه ی وجودم  

اگه تصویری  

که ازم تو ذهنت بود خرابش کردم 

به خاطر خودت 

دیگه ازم نخواه که پیش ِ تو برگردم 

#85

من شنو .... آلبوم ِ جدید محسن یگانه : 


" کی توی قلبت جای من اومد

اسمم رو از تو خاطر تو برد

کی بوده انقدر

انقدر راحت باعثش بود

که خاطراتمون مرد

چی شده حالا

که از این دنیا

زندگی رو بدون من میخوای

چجوری میشه ؟

چجوری میتونی ؟

میتونی با خودت کنار بیای؟ "


محسن یگانه - کی جای من اومد ؟

من نویس ... یک زندگی ایده آل :


یعنی عذاب وجدانی که الان سر ِ درس ها دارم هیچوقت نداشتم ... :)) ولی آدمم نمیشم که ، کی حوصله داره سر درس بشینه وقتی میتونه واکینک دِد ببینه یا وَمپایر دایریز یا حتی دوباره بشینه گاسیپ گِرل رو از اول ببینه ... وقتی میتونه بره بیرون توی این هوای خوب ِ پاییزی و بشینه رو صندلی های کافه های مختلف و بوی سیگار ِ کَمل و قهوه و شکلات قاطی بشه و دلش بخواد همونجا بشینه تا ابد .... یا حتی میتونه بشینه روبروی پنجره  ی خاک گرفته اتاقش  و زول بزنه به پنجره ی نیمه واز ِ پسر ِ همسایه و چای بخوره .... یا حتی میتونه واسه دل ِ خودش یه اسنَک ِ تند درست کنه و تموم تنش کهیر بزنه .... یا آهنگ بذاره و شروع کنه باهاش خاطره ساختن .... دیگه از خاطرات ِ قبلی خسته شدم :) !

آلبوم ِ محسن یگانه عالیه :) خیلی :) حیف ... !

تولد دعوت شدم ... یک مهمونی ِ شلوغ و پلوغ .... میرم :) ... دیگه نمیخوام اینجوری که هستم باشم ... میخوام عوض شم :)

من یک آدم ِ متعجب (!)

همه با من دوست میشن ... همه شماره ی من ُ میگیرن .... من اسم هیشکدومُ نمیدونم :-؟؟ !