آخرین پست .... 104#

آره .... من دیگه نمینویسم ! :)

خدافظ

#103

من شنو .... خاک بر سرم ... الان :


+ یه فلش پیدا کردم توی ماشین ... دادمش به یکی از پسرای دانشگاه برام یه برنامه بیاره .... این آهنگ توش بود :))) .... حالا فک میکنه من توی خلوتم اینارو گوش میدم :)) .... میخوام شنبه برم انصراف بدم از دانشگاه :)))))))))))))))))))))))))))


ناری یار خوشگل .... !!

نازی یار خوشگل .... ! :((((((((

خدا ازت نگذره علی روزگار - ناری ناری 



من نویس .... با تنوع ِ و پر از انرژی مثبت :


عالیه

این روزا عالیه ....

وقتی من خسته و کوفته از خواب بیدار میشم و اوباما میبره

وقتی من خودم و پنج دقیقه ای میرسونم به کلاس و وقتی درُ وا میکنم استاد اسممو صدا میزنه و من با لبخند میگم حاضر و استاد لجش میگیره :))

وقتی من ناهارمو  هر روز توی فرحزاد میخورم

وقتی من کلی از دوستام کادو میگیرم

وقتی من مدل ابروهام فیوریت همه میشه

وقتی من توی یه تصادف شریک میشم و هیچی نمیشه ماشینم :)

وقتی من لبام تبخال میزنه ولی بازم با رژ ِ قرمزم پنهون میشه

وقتی من کلی از دوستام کادو میگیرم :)

وقتی من فردا قراره با دوستام برم مهمونی :) 

به من که خیلی داره خوش میگذره

به قول ِ یکی از دوستان گور ِ بابای همه :)


#102

من شنو .... الان:


" گریه ام میگیره

وقتی که حرفام

از یادت میره

یادت میوفتم

یادت میوفتم

بارون میگیره

جایی نمیرم

وای چه دلگیرم

از دنیا سیرم

بی تو میمیرم

بی تو میمیرم"


بابک جهان بخش - بی تو میمیرم


من نویس .... من و تو ی توی آیینه :


دست میکشم لای موهات .... لبخند میزنی .... میچرخی و میبینی چقدر موهات بلند شده و من بهت میگم یکم دیگه بلند تر که بشه خوب میشه و تو خنده ات میگیره و میگی شنبه میرم پسرونه میزنمش و من اخم میکنم و بین حرف ِ تو و حرفِ خودم میمونم ... نمیدونم چیو انتخاب کنم ..... زول میزنم توی چشات ... نه اون برق ِ قدیمُ نداره .... اون برقی که درست ولتاژش از ته ته دلت میزنه بالا و توی چشات روشن میشه .... دلم برات میسوزه ... چقدر سخت با همه چی کنار میای .... بهت میگم هر کاری دوست داری انجام بده ... اگه موهات ُ مثل ِ اول دبیرستانت کوتاه کنی و دوباره برقِِ نگاهت برمیگرده (!) کوتاهش کن دختره .... تو بهم میخندی .... روی لپت چال میوفته و سرتو کج میکنی یهو واسه اجازه ی من دلت خنک میشه و چشات یه برق میزنه و میگه نهههههههه مگه خلم ؟؟؟ خیلیم اینجوری دوست دارم موهام ُ .... منم یهو از خنده ات خنده ام میگیره .... حالا هم تو داری میخندی .... هم من :) یه چشمک میزنی و میشی تصویرم توی آیینه ... برق ِ نگاهم ... امروز توی آیینه دیدمت .... دلم برات تنگ شده بود :) خوش اومدی دوباره :)

هر رور خوشحال تر از دیروز .... 101 #

من شنو ... امروز وقتی خوب بودم : 

"من خیلی دلتنگم برای اون روزا 

برای اون لبخندت 

برای اون رویا 

زمانُ برگردون به روزای بی غم 

وقتی که دستامون گره میخورد تو هم" 

ماهان بهرام خان - بی خوابی  

 

من نویس ... منِ عاشق : 

 

الان دقیق دو هفته هست من میخوام مدار بخونم و نمیذاره ... این مخ ِ بیحوصله ی من ... و من هی میندازمش پشت گوش و الان دارم با انگشتام حساب میکنم که من دیگه غیر امروز و جمعه وقت ندارم و شیطون ِ مخم تند تند میگه جمعه بخون ... لعنت به تو وجدان ِ کثیف :))   

عاشق ِوقتیم که روی تختم یه وری خوابیدم و بابام با عصبانیت میاد سرم داد میزنه میگه دختره  ی بی عقل ... کمرت میشکنه و منم خودمُ واسش لوس کنم  و سرمُ بیارم بالا و با بغض نگاش کنم و اونم یهو دلش بسوزه و ماچم کنه ....   

عاشق ِ وقتیم با مه Top شوخی شوخی دوست پسر پیدا میکنم و چند ساعت هی بهش میخندیم ... :))  

عاشق ِ وقتیم که به م دار میگم BF پیدا کردم و اونم تو دلش بگه ای تف بهت دختره ی بی عقل ...   

عاشق ِ وقتیم که میرم توی خیابون ِ ایران زمین ... دقیق سر پاتوق ِ "م" ممنوع وای میسم و صبحونه میخورم ...  

عاشق ِ وقتیم که دیر بیدار میشم و بدو بدو توی خونه میدوام اینور و اونور و جای اینکه نگران ِ دیر شدن کلاسم باشم نگران ِ خط ِ چشمم هستم و بابام با حرص میگه بدوووووو .... پنج دقیقه دیگه کلاست دیر میشه و منم در حالی که لبامُ سرخ میکنم و مقنعه ام رو میندازم پشت گوشم یه ماچ ازروی کله اش میکنم و میگم نگران نباش بابایی .... من 5 دقیقه دیگه سر کلاسم و اونم با حرص میگه بیخود ... تند نریا و من میگم چشم و پنج دقیقه دیگه دانشگاهم:)))  

عاشق ِ وقتیم که یه پایه دارم بریم کثیف ترین رستورانِ غرب برای کباب خوردن و بدون ِ هیچ تعارفی با هم کبابمونو تقسیم کنیم ... نه کسیه بگه این کارو کن .... نه کسیه که بگه اون کارو کن .....  

معلومه خوشحالم یا ادامه بدم ؟؟؟

#100

من شنو ... امروز از راه ام اف تی به خونه :


I set fire to the rain
And I threw us into the flames
Where I felt somethin' die, ’cause I knew that
That was the last time, THE LAST TIME


adele - set fire to the rain


من نویس .... امروز خیلی خوب بود :


از اول صبح با اخم بیدار شدم ولی یهو یادم اومد که امروز تولدمه ... نیشم واز شد و بیا لبخند موهامو بهم ریختم و گذاشتم روی صورتم باشه و رفتم به سمت ام اف تی ... خوبی بود ... عیدی ای که از شهر کتاب گرفتم .... و بعد پیاده به سمت خونه .... عالی بود ... پیاده روی عالیی بودددد و من با ریتم ِ ریمیکس جدیدِ آهنگ رقصیدم توی خیابونا و بوق های ممتد ماشین ها و لبخند ِ من به تموم دنیا .... به تموم ِ آدمها .... و بعد یک دوشِ آبِ یخ و بعد هم که با آذ آذ و آقای م دار رفتیم فرحزاد و مهمونشون کردم باسه ی تولد و خوب بود .... شوخی های آذ آذ و حرص خوردن های م دار و خنده های من و قلیون ِ لیمو نعنا و درد شدید ریه ی الانم کاملا ارزشش رو داشت و دوباره خونه و یه عیدی ِ دیگه :) امروز خیلییییییییی خوب بود :) خیلی دوستش داشتم :)


#99

من شنو .... وقتی که داشتم شمع رو خاموش میکردم این از پی ام سی پخش میشد :


" چقد دوس داشتِ تو شیرینه

تو رنگ چشمات به دل میشینه

تورو من دوست دارم تا اونجایی

که آدم واسه حوا میمیره "


امیر فرجام - عشق شیرین

من نویس .... من متولد ِ ماه ِ آبان ... 14 آبان :


واسه خودم شاد ِ شاد رفتم کیک خریدم و دادم شیرینی فروشی روش واسم نوشته تولدت مبارک ... ! ( آقای م دار دیدی من فور اور الونم ؟؟ ) بعد رفتم واسه خودم شمع خریدم و یه نقاب :) یه نقاب که امشب جای همه ی نقاب های دنیا رو بگیره برام ... بعد اومدم خونه و خودم و مرتب کردم و واسه خودم تولد گرفتم .... خوب و خوش :) شمع هامو خودم گذاشتم و خودم روشن کردم و خودم آرزو کردم و خودم فوت کردم:) ... آره لعنتیا در این حد تنهام ....:دی!

واسه خودم رقصیدم و شادی کردم .... کلیم عکس با خانواده انداختیم ... و چقدر هم همه مشتاق این تولد بودن ( کاملا برعکس )... !

ولی خوب بود .... من فردا ساعت 8:30 وارد یه دوره ی دیگه از زندگیم میشه ... خالی از خیلی از آدما از زندگیم :) ولی خوب پیش میره ... من که کلی امیدوارم ... راستی تولدم مبارک :)

#98

من شنو .... دی ماه ِ پارسال ... خوبم :) :


" تورو میبینم و هول میکنم

همه چیو تحمل میکنم

تو خیالم آخه مال ِ منی

تو که فقط تو خیال ِمنی"

مرتضی پاشایی - دل ِ من دلِ تو

من نویس .... یک درس ِ بزرگ:


من هر روز خوشبخت تر میشوم و علت این خوشبختی را مدیون ِ "م" ممنوع هستم ... چون اگه بود الان هیچی اینقد خوب نبود .... اینقد آرامش فکری نداشتم .... اینقد آروم نبودم .... یعنی تا چند ماه پیش فکر میکردم که اگه بود چی میشد ولی الان دارم فکر میکنم چقدر خوبه که نیست .... نه عقایدمون یکی بود .... نه سطح فرهنگ خانوادمون .... نه هیچی .... کلا خیلی فرق داشتیم و من وقتی باهاش بودم کور میشدم و سطح سواد خانوادمونو میاوردم پایین و میشدم مث ِ اون ... یادمه وقتی باهاش بیرون بودم و میرفتیم واسه ی غذا همش نگران ِ غذا خوردنش بودم ... که الان اینجوری میخوره و من باید خودمُ پشت دستام پنهون کنم که کسی مسخره امون نکنه .... اینارو الان داره یادم میاد .... نه اینکه دوستش ندارما ... نه هنوزم خیلی دوستش دارم ولی میفهمم چقد باهم فرق داشتیم .... واقعا دنیای ما اندازه ی هم نیست ! :) خدایا شکرت واسه همه چی ... واسه این آرامش همراه با حس ِ شدید خیانت ... اینا بهم یه درس ِ بزرگ داد ... اعتماد بی جا موجب ِ شکسته ... من یاد گرفتم در سطح خانواده ام فکر کنم ... نه کمتر .... نه بیشتر .... یاد گرفتم با عقلم پیش برم نه با دلم .... یاد گرفتم علاقه ام رو با عقل ببرم جلو نه با چشم و گوش :) .... هی "م" ممنوع .... با اینکه اصلا دلم نمیخواد ببینمت .... با اینکه هنوز یه زخم ِ گنده روی اعتماد و علاقه و دلم گذاشتی ولی اگه یه روزی دیدمت میام جلو ... باهات دست میدم و با لبخند ازت تشکر میکنم که اینارو بهم یاد آور شدی .... مث ِ همون یکشنبه ای که با غصه پشت تلفن سرت داد زدم و گفتی بلند شو ... تو خیلی قویی .... میخوام بهت بگم من همیشه قویم ...چه تو باشی ... چه نباشی .... برات آرزو میکنم خوشبخت بشی ( البته از ته دلم میخوام که دهنتم سرویس شه )  اینارو با یه وقفه فهمیدم ... من بــــــزرگ شدم ....

بهترین داداش ِ دنیای مال ِ منه :) 97 #

من شنو ... همینجوری : 

 

 " گاهی میگذرم از همه دنیا 

مث قایقی از دل دریا 

که یه لحظه چشاتو ببندی 

بخندی .... ! " 

مازیار فلاحی - آخرین نفس 

 

 

من نویس ... عاشق پنهون کاری هاتم :) : 

 

از صبح تماسهای ممتدت و جواب های کوتاهت به من و دنبالِ مامان بودنت و منو پیچوندن اینو نشون میده تو باز رفتی واسه یکی کادو بخری و خبر نداری و نمیدونی کی چی میخواد و باز دست به دامن بابا و مامان شدی .... وقتی میای و  من میدونم تو پنج شنبه ها میری باشگاه و امروز خیلی خیلی زودتر میرسی خونه و دستت یه کیسه ی بزرگه و سعی داری حواس من رو به ساک ِ ورزشی جدیدی که خریدی پرت کنی و منم خودم ُ میزنم به اون راه و حواسمُ پرت میکنم به موهای بازم ... و تو زود میپری تو اتاقت و صدای کیسه میاد و تو بالاخره با یه ساکِ جدید آدیداست میای بیرون و به من نگاه میکنی و میگی خوشگله  ؟ و منم لبخند میزنم و میگم خیلی شیکه ... مبارکه :) و توام فک میکنی من هیچی نفهمیدم ..... راستی داداشی ِمن ... دوست دارم :)  خیلی .... :) :-*

#96

من شنو .... عاشق ِ این آهنگم :


easy come

easy go

that's just how you live

oh

take take take it all

but you never give

should have know you was trouble

from the first kiss

had your eyes wide open

why where they open

Bruno mars


من نویس .... بوی خوب ِقرمه سبزی مامان پِز :


خیلیه آدم بعد از چند روز خستگی مفرط بگیره ساعت 7 شب بخوابه ... و خوب بخوابه :) درسته خسته بودم ولی خیلی خوب بود دیشب و ازهمه بهتر الانه که بیدار شدم و بوی خوبِ قرمه سبزی مامان مستم کرده :)

عالیه این بو :) عالی :)

اصلا خیلی حس ِ خوبی دارم :) خیلی .... :)

کی وقتِ ناهار میشه :-" ؟

سه روز ِدیگه .... :)

#95

من شنو .... تکراریه .... شادمهر - انتخاب!


من نویس ... یک خستگی ِ دوست داشتنی:


از دیشب قول ِ قول دادم به م دار عزیز که به همه چی جنبه ی مثبت نگاه کنم ، فحش ندم و کلا عوض شم دیگه :) بشم یه آدم ِ خوب...

با اینکه دیشب تا نزدیکای صبح بیدار بودم ولی صبح بر عکس این مدت دانشگاه با علاقه پاشدم و موهامو بعد از مدت ها مرتب کردم و یه آرایش مرتب کردم و رفتم دانشگاه ... بدون کلافگی و فشار پا روی گاز .... بدون ِ هیچی ... فقط یک حس ِ خوبی داشتم که مث ِ دنیای صورتی بود:)

با اینکه خسته بودم و خواب ... با اینکه ناراحت بودم و دلم گرفته بود ولی حس ِ خوبی داشتم ... مثِ وقتی که قارچ سوخاری رو با سمیر نصف کردم یا با * شوخی کردم .... یا دلم برای آذ آذ تنگ شد یا دستم روی کیبرد ِ مجازی ِ مخم حرکت کرد و داستان نوشتم ... بعد از مدتها یه داستان ِ کامل .... مثِ وقتی که دوست ِ "م" ممنوع رو دیدم و من ُ دید و سرشُ برگردوند و من فقط توی دلم براش دعا کردم که خوشبخت شه ... بعد از مدتها !

مث ِ وقتی که با مغازه دار ِ تیراژه لاس زدم لباس ِ 90 تومنی رو 70 تومن گرفتم ... مث ِ وقتی که لبامُ سرخابی کردم و  با مِستر شاهین شوخی کردم .... کلا امروز خوب بود

با اینکه خسته ام ... با اینکه پام درد میکنه .... با اینکه مریضم ولی حِس خوبی دارم ....یه حس ِ خوشحال :) ....


فقط چهار روز ِ دیگه ... :)

#94

من شنو .... به یاد ِآلبکا ی لاشی :


"بابا بیدار شو ، پاشو باهات حرف دارم

تو قول دادی بمونی روزای سخت با من

خوابی نمیبینی که پسرت شکسته پراش

فردا شب که اومدی خونه ، خسته نباش

باشه؟؟ منم دنبال دوووود نمیرم

حرفامُ گوش کن ، چرا زود میگی نه ؟

بیا و مثل همیشه  یه دنده نباش

فک نکن اون بیرون هنوز قشنگه شباش

بیرون گرگم نباشه ، آدماش دارن پوستین

تو فقط یه پدر نیستی

واسم دوستی

پس زیر بار زندگی خم نشو رفیقم

بابا میدونی چند وقته خنده اتو ندیدم؟
گفتی همیشه خوش باش

اما دل به فردا نده

دل بده بخدا

که از همیشه تنها تره

کاش وقتی که مث همیشه میزنه به سرم

بخندی بگی خدا بزرگه پسرم

بابا نخواب

بخوابی فردا مث امروزه

بابا ببین چطوری نسلم داره میسوزه

ولی مردم همه به این نسل سازنده مینازن

نمیدونن اونا با دل زخمی آینده میسازن

اون بیرون یه جامعه اس

که همیشه فلجه

تازگیا رو سر اکثرشون کلاه کجه

بیرون یه جامعه اس

که پی جهان مدرنه

ولی به موقع اش با اعتقاد

علمدار حسینه

ببین

توی خیابونا پر از جووونه

که بیکارن

یا معتادن

یا داروخونه

تا چشمای خونشونو خانواده نبینه

یا دزدکی مست کنن

چون خلاف قوانینه

اونا

پی چیزین که باباهاشون نبودن

اونا دنبال آزادین حتی  یه سر سوزن

بابا نسل تو باید جواب ِ نسل منُ بده

پس نخواب

که همین امشب وقت دل و دله "

ارتش قلم - بابا نخواب


من نویس ... دبلیو . آی . اِن .... سِون :


امروز توی کلاسای شبکه تنها نشسته بودم و داشتم به این فکر میکردم چقدر دلم میخواست الان نِگ بیاد بشینه بغل دستم از رَهان بگه و من حرص بخورم .... یا حتی میترا بیاد حرف بزنه تند تند و من با یک جمله دهنشُ تا آخر کلاس ببندم ... دلم حتی برای تک تک ِ پسرای کلاسمون تنگ شده بود ... حتی شبیه ِ "م" ممنوع ... اَه دختر جان شیک پوشی ؟ خیلی خوبه ... لباسات مارکِ ؟ عالیه .... گوشیتم آیفون ِ؟  خیلی خیلی شیکی ولی عزیزم مقنعه تو از دهن گاو در نیار بپوش ... حداقل یه اتو بزن به اون لعنتی .... اَه ... از دخترایی که فقط بلدن پولشونو خرج کنن و مرتب نباشن بیزارم .... تو دختری ... ظریفی ... شیک پوش باشی و نامرتب ؟؟ اصلا این دوتا کنار هم میاد ؟؟؟ خدایا ببخشید من انقد سرت از دست ِ این بنده هات غر میزنم ولی دلم میخواد همون جوری که همه رو کامل و مرتب آفریدی بمونن ... دلم میخواد همه مرتب باشن ... حتی اونایی که فقیرن .... خیلیا رو میشناسم وضع مالیشون خیلی بده ... ولی خیلی مرتبن :) خیلی دوستشون دارن اینارو :)

در کل امروز کلی درد کشیدیم از سرما خوردگی...

#93

من شنو .... و باز هم یک تکنولوژی واقعی:


"نگو که رفتن تو سهم منه

دل ِ من طاقت نداره، میشکنه

نگو که باید جدا شیم

نگو قسمت من و تو رفتنه "

شادمهر عقیلی - دل ِ دیوونه


من نویس ... این م ها من رو ول نمیکنن :


همه هم اسم ِ  "م" ممنوع    شدن ... یعنی پدر و مادر ها اسم ِ دیگه ای بلد نیستن بذارن روی بچشون؟؟ خب این همه اسم .... همشونم میان سراغ ِ من :| !!

#92

من شنو ... امروز ... توی راه ِ دانشگاه : 

 

" چقد قصه گفتم که دریا بخوابه 

چقد گریه کردم  

نفهمم سرابِ

نفهمم کجامُ 

نفهمم کجایی 

چقد با تو بودم 

تو عین جدایی  

قسم خورده بودم 

اگه از تو جدا شم 

دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم 

ولی دیدم نمیشه 

نمیشه 

نمیشه 

تو فکرت نباشم 

نه دیروز ُ نه امروز ُ نه فردا 

نمیشه " 

محسن یگانه - نمیشه 

 

من نویس ... یک مهندس ِ کامپیوتر : 

 

یعنی عشق میکنم وقتی این اسمبلی ها رو دل آرا توضیح میده چون خودشم نمیفهمه چی میگه و من میفهمم چی میخواد بگه .... عشق میکنم سر کلاس مدار میشینم ... یعنی واقعا با علاقه درسُ گوش میدم مث ِ دیفرانسیل و فیزیک دوران ِ پیش دانشگاهی ... یعنی با منطق ترین درسها اینایی هستن که من میخونم ... یعنی جوری که ترم پیش خوشرو سی شارپ رو توضیح میداد و من با علاقه توی خواب و بیداری گوش میدادم و واقعا لذت میبردم .... واقعا :) .... مث ِ امروزی که با قرص کلد استاپ باز هم خواب ِ خواب بودم ولی وقتی چنگیز داشت درسُ توضیح میداد بی اراده درسُ گوش میدادم و لذت میبردم :) ... خیلی خوشحالم بر عکس ِ همه ی دوستام با علاقه میشینم سر ِ درس :) و عاشق ِ رشته ام هستم !

یک سالگی ات مبارک .... 91 #

 من شنو ... دیروز .... خسته و کوفته از دانشگاه به خونه ... دقیقا جلوی کوچه ی "م" ممنوع :

 

" اون که میگفت مثل منه 

از جنس منه 

نمیدونستم دلش انقد از سنگه 

چقدر به خودم دروغی میگفتم 

الان هرجا باشه واسه ی من دلتنگه

محسن یگانه - باور کنم


من نویس ... فقط به عشق ِ خودت که توی این تنهایی ها باهامی:

 

دوم آبان


یک ساله شدنت مبارک ... تویی که وقتی اومدی همه مسخره ات کردن ، تویی که همیشه باهامی و همیشه یه امیدی بهم میدی که هی فلانیا ، من این ُ به عنوان ِ افتخار با خودم همه جا میبرم !  

مرسی که هستی ... 

کلی کلی دوستت دارم :)  

مث ِ همیشه باش .... منم مثِ همیشه .... مث ِ پارسالی که کلی همه مسخره ات کردن و هواتو داشتم هواتو خواهم داشت :)

#90

من شنو ... امروز توی بانک :


" نگو باور کنم رفتی

نمیشه

باورش سخته

همیشه اولش خوبه

همیشه آخرش سخته

همیشه اولش عشق

همیشه اولش خوبه

کجای جاده جا موندی؟

دلم بدجوری آشوبه

چرا هرچی که خوبه

زود تموم میشه؟

تورو از دور دیدن

آرزوم میشه"

شادمهر عقیلی - زود تموم میشه

من نویس ... بد عنق ترین آدم روی زمین :


رفته نشسته گوشه ی اتاق با کسیَم حرف نمیزنه ، نه میگه چشه ... نه میگه چی میخواد .... از بچگی همین بوده فقط یهو شروع میکنه غر زدن ، دلش هم بازی میخواد ، دلش یه همدم میخواد ، بعد که پیدا هم میکنه یه قضیه دیگه شروع میشه ... این اونی نیست که میخواد ... از صبح رفته تو لاک خودشو و خودشم نمیدونه چشه .... دلمُ میگم... پاچه گیر ِ همه شده ... چه دوست .... چه آشنا .... چه غریبه (!) از صبح که از توی بانک پارسیان در اومد و مسیرشُ به سمت ستارخان پیاده پیش گرفته و نمیدونه تا کجا دلش میخواد بره ... فقط میدونه دلش نمیخواد جایی که قراره بره باشه ... سر و صدای بوق ِ ماشینا و مدل موی محکمش سرشُ درد آورده ، بد عنق شده و دنیای صورتی روی صورتش جا خوش کرده و حس ِ خوب ِ قبلُ بهش نمیده ... فقط دلش میخواد ادامه بده مسیرشُ ،به کجا ؟ خدا میدونه !


#89

من شنو ... آبان ِ سال سوم دبیرستانم .... من و "ب" + لینک ِ من شنو  .... خیلی این شعرُ دوست دارم ... خیلی آرومم میکنه :) :  

 

(( متن ِ نویسنده ِ وبلاگی که لینکش مشخص کردم غلط زیاد داره :) درستش همینه )) 

" نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زوال 
پرسه ای آغاز کردیم در خیال
دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دوسالی میگذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات ِ اولین دیدار را
آن نظر بازی و آن اصرار را
 
آن دو چشم مست آهو وار را 
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من ، او
هم نشین و هم زبان شد بامن ، او
خسته جان بودم که جان شد با من ، او  

ناتوان بود و توان شد با من ، او
دامنش شد خوابگاه خستگی  

این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از عمری که با او شد به سر  

مست او بودم ز دنیا بی خبر
دم به دم میشد این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد

گفتگو ها بین ما آغاز شد
گفتمش 
گفتمش در عشق پا برجاست دل 
گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورق وان شوی دریاست دل 
بی تو شام بی فرداست دل
دل زه عشق روی تو حیران شده 
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت
گفت در عشقت وفادارم بدان 
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان 
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من 
با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده 
دل زه جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده 
عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش 
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود 
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود   

همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود 
در نجابت در نکویی طاق بود
روزگار
روزگار اما وفا با ما نداشت 
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت 
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس 
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
 
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود 
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست 
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست  
 

بی خبر پیمان یاری را گسست 
این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلداری دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است 
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد 
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد 
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست 
از غمش با دود و دم هم دم شدم
باده نوش غصه او من شدم 
مست و مخمور و خراب از غم شدم
زره زره آب گشتم
کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من
عشق من از من گذشتی خوش گذر 
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر 
دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخر این یک بار از من بشنو پند 
بر منو بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود 
عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه آب رفته باز اید به رود 
ماهی بیچاره اما مرده بود...
 

بعد از این هم آشیانت هر کس است  
باش با او یاد تو ما را بس است
"  

 

هنوزم حفظمش ... البته با سختی :)


من خوان ... از صبح توی مخم : 

 

آخر یه شب ... این گریه ها ... سوی چشامُ میبره .... عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره ....  

شادمهر عقیلی -  تقدیر 

 

من نویس ... یک روز ِ متفاوت : 

 

مث ِ وقتی که م دار با اخم به من نگاه میکنه وقتی میبینه دارم کافی شاپ شیریپمی رو بهش نشون میدم..... یا مثِ وقتی که مهدیس بدون ِترمز با ماشین ِ من سعی داره وایسه ..... یا مثِ وقتی که همه جفت میشن توی دانشگاه و من مث ِ همیشه فور اور الون میمونم .... یا اصلا مثِ وقتی که پیتزا های نوژن تند میشه و مزه ی استیکش جاشون میده به آویشن و من بی آرایش و بی روح توی دانشگاه راه میرم .... مثِ بارون ِ لعنتی که دیگه دوستش ندارم .... مثِ همه چی که امروز متفاوت بود :) امروز با تموم ِ سختیش خوب بود ... دوستش داشتم !!

بالاخره من یه روز میفهمم چرا همیشه یکی مهمتر از من توی زندگی عزیزام بوده .... بالاخره میفهمم....!!

تئاتر " ایستگاه عزیز خانوم "

مکالمه ی مامان (+) با داماد (*):


+ اون روز ، با "م" ممنوع که رفتیم تئاتر یه چیزی گفتم کلی دهنش بسته شد ... کلی تعجب کرد !!

* در موردش حرف نزنید ،میشنوه ناراحت میشه !

+ دخترم خیلی خیلی قویه ،ناراحت نمیشه !

* بازم جلوش نگید !

+ اون که حواسش نیست ... داره مغازه هارو میبینه !


و چه راحت من کر شدم !


#88

من شنو .... با ریتم :


" من برعکس همه

پشت خنده هام غمه

تو برعکس منی

شادی وغمگین میزنی "

محسن یگانه - هوایی


من نویس ... یک زندگی  ِ خمیری :


بعضیا مثِ لاک ناخن میمونن ... یعنی دفعه ی اول بی رنگن ... دفعه ی دوم که رنگ میگیرن باید کلی صبر کنی که خودشونو نشون بدن و شکل بگیرن ولی فقط کافیه این وسط پاشی و بری باهاشون یه دور بزنی و بعد میبینی چه ریدمانی شده به ناخنت .... بعضیا تو زندگی آدما یا باید کمرنگ باشن یا وقتی پر رنگ شدن باید کلی بمونن که چا پاشون محکم بشه و بشه باهاشون همه جایی رفت ... همه کاری کرد وگرنه گند میزنن به اعتقاد و اعتمادت  .... بعضیا باید خیلی خیلی خیلی خیلی بمونن تا بشن کسی که بشه باهاشون درد و دل کرد ... خیلی خیلی !!!

من خیلی خیلی عصبانی 87#

من شنو .... همینجوری... :



"دورت پر آدمه اگه خایه مال باشی

 وگرنه تو الان باید مثل زن خانه دار باشی

دیگه به همه شک دارم همه کف دارن

 عین یه ربات عین یه دستگاهن"

هیدن - همه ک*کشن


من نویس .... بسیجی ارزشی !! :


خاک تو سرت که دین رو علم کردی و پشتش قایم شدی و هر زری هم میخوای میزنی ...

خاک بر سرت که هنوز نمیدونی بهداشت نیمی از ایمانته ...

فقط بلدی پشت اون پشمای کثیفت قایم بشی و وقتی باهات حرف میزنم سرتو بکنی تو کونت و تند تند ذکر بگی که وای خدا نکنه گول ِ شیطونو بخوری و از بهشت ِ برین دور شی ....

اگه بهشت جاییه که تورو میبرن! خدا جون دمت گرم اسم مارو بزن ته لیست جهنمت ....

اگه بهشت جاییه که یه مشت آدم کثیف مث ِ تو میرن توش و بوی گه عرقت یه کلاس و یه دانشگاه رو ورداشته من همینجا میگم بی دین و ایمونم ... من ُ بفرستین جهنم !

بعد به من میگی ضعیفه ؟

آخه لاشی اگه من ضعیفه هستم اون ننه ِ احمقت چیه ؟

ریده با بچه زاییدن و بزرگ کردنش ... بعد ادعات میشه مسلمونی ؟؟

آخه دیوث تو که بک گراند گوشیتو میزنی مظلومه فقط بلدی به ظاهر مسلمون باشی ؟

خاک تو سرت ِ کثافتت ....

#86

من شنو ... الان .... :


" هوس کردم بازم امشب

زیر بارون تو خیابون

به یادت اشک بریزم

طبق معمول همیشه

آخه وقتی بارون میاد

رو صورت یه عاشق مثِ من

حتی فرق اشک و بارون

دیگه معلوم نمیشه

امشب چشای من

مث ِ ابرای بهارِ

نخند به حال من

که حالم گریه داره

چرا گریه ام نمیتونه

رو تو تاثیری بذاره ؟

آره بخند

بخند

که حالم خنده داره !


این عشق یک طرفه من رو

کشونده تو خیابونا

نمیخوام توی خلوت

کسی دور و ورم باشه

نه پلکام روی هم میرن

نه دست میکشم از گریه

نه میخوام بند بیاد

نه چتری رو سرم باشه "

محسن یگانه - بخند


من نویس ... زیر پاییزی ترین بارون ِ آبان :


من باشم .... و بشینم توی ماشین....  و وایسم جلو همون کوچه ..... و یهو آهنگ ِ ( علی اصحابی - میشد که ) پخش بشه  ... و بارون بگیره ......و تو نباشی .... و چقدر درد آور میشه .... که یهو همون شب ِ لعنتی توی ذهنم تکرار میشه با این تفاوت که تو نیستی .... و من زود خودمو جمع کنم و زود آهنگ ُ عوض کنم و از ماشین پیاده بشم و زیر بارون ِ تند ِ پاییزی وایسم و توی دلم بگم "خــــــــــــــــــــــــــــــدا " :)

تو که میدونی ... !

یکی از فانتزیام اینه که کاش ...  

کاش اینجوری بود که توی ذهنم بود .... به همین قشنگی ....

کاش هیچوقت نمیفهمیدم ....  

کاش هیچی نمیفهمیدم ...  

کاش دنیا اینقد بد نبود ...  

کاش اینقد خسته نبودم ...  

کاش اصلا اینجوری نبود که الان هست ... :(  

دلم خیلی گرفت با آهنگ ِ تو که میدونی - محسن یگانه ....  

کاش اینُ گوش ندی و خودتُ و کار ِتو توجیه نکنی :(  

کاش اصلا دوباره آهنگای محسن یگانه رو گوش نمیدادم .... 

فکر کردم خوب شدم :( 

تو که میدونی 

همه ی عمرمُ اونجا گذاشتم ُ رفتم 

تو که میدونی 

به جز آغوش تو جایی نداشتم ُ رفتم 

اگه رفتم و تو 

سراغمُ نمیگیری هنوزم که هنوز ِ 

اگه به جز خودم 

کسی نیست که دلش برای من بسوزه 

 

نه نمیدونی 

آخه همه ی غمامُ به تو نگفتم 

نه نمیدونی 

آخه نخواستم از چشم تو بیوفتم 

نه نمیگفتم 

آخه تحمل غم منُ نداری 

نه نمیگفتم  

آخه میترسیدم بری منُ تنهام بذاری 

 

بگو فهمیدی  

وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم 

غم آیندت  

بدجوری نشسته بود توی همه ی وجودم  

اگه تصویری  

که ازم تو ذهنت بود خرابش کردم 

به خاطر خودت 

دیگه ازم نخواه که پیش ِ تو برگردم 

#85

من شنو .... آلبوم ِ جدید محسن یگانه : 


" کی توی قلبت جای من اومد

اسمم رو از تو خاطر تو برد

کی بوده انقدر

انقدر راحت باعثش بود

که خاطراتمون مرد

چی شده حالا

که از این دنیا

زندگی رو بدون من میخوای

چجوری میشه ؟

چجوری میتونی ؟

میتونی با خودت کنار بیای؟ "


محسن یگانه - کی جای من اومد ؟

من نویس ... یک زندگی ایده آل :


یعنی عذاب وجدانی که الان سر ِ درس ها دارم هیچوقت نداشتم ... :)) ولی آدمم نمیشم که ، کی حوصله داره سر درس بشینه وقتی میتونه واکینک دِد ببینه یا وَمپایر دایریز یا حتی دوباره بشینه گاسیپ گِرل رو از اول ببینه ... وقتی میتونه بره بیرون توی این هوای خوب ِ پاییزی و بشینه رو صندلی های کافه های مختلف و بوی سیگار ِ کَمل و قهوه و شکلات قاطی بشه و دلش بخواد همونجا بشینه تا ابد .... یا حتی میتونه بشینه روبروی پنجره  ی خاک گرفته اتاقش  و زول بزنه به پنجره ی نیمه واز ِ پسر ِ همسایه و چای بخوره .... یا حتی میتونه واسه دل ِ خودش یه اسنَک ِ تند درست کنه و تموم تنش کهیر بزنه .... یا آهنگ بذاره و شروع کنه باهاش خاطره ساختن .... دیگه از خاطرات ِ قبلی خسته شدم :) !

آلبوم ِ محسن یگانه عالیه :) خیلی :) حیف ... !

تولد دعوت شدم ... یک مهمونی ِ شلوغ و پلوغ .... میرم :) ... دیگه نمیخوام اینجوری که هستم باشم ... میخوام عوض شم :)

من یک آدم ِ متعجب (!)

همه با من دوست میشن ... همه شماره ی من ُ میگیرن .... من اسم هیشکدومُ نمیدونم :-؟؟ !

#84

من شنو ... امروز و 25 بهمن  : 

 

" گناهی ندارم ولی قسمت اینه 

که چشمای کورم به راهت بشینه 

برای دل ِ من ، واسه جسم خستم 

منی که غرور ُ تو چشمات شکستم " 

 

محسن یگانه - گناهی ندارم 

 

من نویس ... یک پیاده روی برای آرامش : 

 

قرارمون توی مترو ِ طرشته ... ولی میرم سر کوچشون ... میاد پایین راه میوفتیم میریم ...دارم تند تند راه میرم و اونم تند تند .... گشنمه .... گشنشه ....حالا  من با کوله ِ بنفشم و موهای کشیده شده و همون رژ ِ قرمزم دارم ازش جلو میزنم ... ایستگاه خمینی همون بساط همیشگیه ... بگذار زنده بمانم (!) و با هُل ِ بقیه راهمونو ادامه میدیم ... هر چند وقت یه بار دستم میره سمت زیپ ِ کیفم و چکش میکنم ... نه سر ِ جاشه ... نه هنوز کسی کیفمو نزده ! حالا داریم میریم سمت طالقانی ... خوبه ... یکم خلوت تر میشه ( یعنی امیداورم ) حالا پیاده شدیم ... من با زانو درد ِ شدید دارم دنبالش راه میرم ... اونم تند تند داره مسیر یابی میکنه ... میریم سمت ِ سفارت ِ آمریکا ... چشمم میخوره به عقاب ِ روی دیوارش ... چقدر غم انگیز ... به قول ِ کتاب ِ  ( یوسف آباد ، خیابان سی و سوم - سینا دادخواه ) یک جزیره از آمریکا وسط ِ شهر تهران .... دستمو میکشه میگه اینجا پر ِ دوربینه بیا بریم ُ منم با اخم حرفشُ قبول میکنم ... داریم میریم سمت کافه هنرمندان ... اونم تند تند داره راه میره ... خستمه ... پامم درد میکنه .... میرم در ُ واسم واز میکنه و منم پشت ِ سرش وارد میشم .... میریم توی تراس ... سمت ِ راست اون گوشه میشینیم .... راحت ِ .... یک غذای خوشمزه .... دوباره سفارت ِ آمریکا ..... خوب بود ... خوش گذشت ..... پر ِ عکس بود ... پر ِخاطره ی دردناک .... ! 

 

مکالمه ی من (-) با یک مردی که تازه ماشینش رو قفل کرده بود (+) : 

 

- ببخشید آقا ؟

+ چیه ؟ ( با اخم و عصبانیت )  

- پنجره ی  ماشینتون وازه !  

+ مرســـــــی خانوم .... لطف کردید .... خیلی ممنون ( با نیش ِ واز ) 

- :) 

 

مکالمه ی من (-) با آبجی بزرگه (+) : 

 

+ چته  ؟ مگه ارث ِ باباتو خوردم ! 

- حرف نزن حوصله اتُ ندارم :| !  

+ :|  چرا ؟!  

- وقتی که ارزشی برام قائل نیستی منم دیگه ارزشی واسه هیچیت قائل نیستم .... پس حرفتم مهم نیست ... حرف نزن !  

چند ساعت بعد : 

 

- برو بیرون ... دارم پیاز رنده میکنم .... چشت میسوزه ها !  

+ با من حرف نزن ... حوصله اتُ ندارم !  

- کی حوصله ی منُ داشتی ؟ شما برو وقتتُ واسه عزیزت خرج کن  ... ما واسه ِ هیشکی مهم نیستیم تو اَم روش :) !

 

از امروز تصمیم گرفتم دیگه مث ِ قبل نشم باهاش ... دیگه خسته ام کرده .... دیگه زیادی خردم کرده ...!

#83

من شنو ... فقط به عشق ِ این تیکه از آهنگ : 

 

" عاشق دست پخت مادرمم 

اگرم سرد باشه مشکلی نیست 

در عوض یه ادویه ای میزنه که بکره 

تو هیچ رستورانی نیست و اسمش عشقه " 

 

هیچکس - عاشقم 

 

من نویس ... یک مهربون ِ واقعی : 

 

نشسته روی مبل و موهای تازه کوتاه شده اش هم مث ِ خودم فر فری شده و داره با عشق ِ دوران ِ جوانیش حرف میزنه ... عشقشم عینک به چشم داره حرفاشو با دقت گوش میده ... داره شکایت میکنه ... خسته اس ... داره غر میزنه ... الهی قربون ِ غرغراش برم که مث ِ مسلسل داره شلیک میکنه و بابای بدبختم با هفت تیر پاسخ میده ... مث ِ اینکه آقای برادر نیومده خونه برای شام ... شامی که به عشق ِ این بشر پخته شده و حالا ناراحت ِ ... عاشق ِ وقتیم که میام خونه و میگم مامان من نه صبحونه خوردم نه ناهار اونم گوله میره  سمت آشپزخونه میگه چرا ؟ منم فقط شونه بالا میندازم و میگم به عشق ِ دست پختت هیچجا غذا از گلوم پایین نمیره ... اومدم دست پخت ِ تورو بخورم ... هم نیشش وا میشه هم از دستم حرص میخوره ... منم برای لوس کردنش همونجوری که دارم مقنعه رو ورمیدارم و مانتومو باز میکنم یه ماچ ِ محکم از لپ ِش میکنم و میرم سمت اتاقم :)  

هی خانوم ... شما خیلی خیلی عزیزی ... نبین من بی اعصابم ... نبین گاهی دلت ُ میشکونم ... دست ِ خودم نیست ... من به عشق ِ تو حاضرم هر کاری بکنم :)

#82

من شنو ... امروز توی راه :


" خیال کردم یه عمر با من میمونه

گمون کردم واسم یه هم زبونِ

نگفته بود پی یه عشق دیگس

که تحقیر بشم ُ دل بسوزونه

نگفت به فکر فرصتی دوبارس

برای دل بریدن فکر چاره اس

نگفت به فکر تحقیر نگامه

شکستن ِ غروری پاره پارس ! "

محسن یگانه - خیال


من نویس... یک آدم ِ بی منطق ِ منطقی :


مث ِ وقتایی که یکی میاد میگه برام تعریف کن و من نگاش میکنم و زود خودمُ جمع میکنم و میگم چیزی نیست ... هیچ چیز ِ مهمی نیست و من دوباره نیشم ُ تا بناگوش واز میکنم و روی لپِ راستم یه چاله میوفته و روی لپ چپم یه چاه و همیشه هم همه متوجه میشن و زووود یادشون میره چم بوده و چی پرسیدن !

مثِ وقتایی که با منطق ِ بیخود ِ خودم همه رو قانع میکنم که فایده ای نداره و همه هم یا اعصاب منُ ندارن یا واقعا فانع میشن و منم از خودم هم بدم میاد هم حال میکنم که ایول ... من چقد خوب همه رو قانع میکنم و ای خاک تو سرم که با این منطق ِ بیخودم تونستم یکی ُ قانع کنم !

هی راستی شماها تاحالا چند بار شده یه چیزایی رو باید به یه سریا میگفتین و نگفتین ؟! من ؟ همیشه !

#81

من شنو .... تیر ماه امسال .... بین ِ امتحانا ... با حس ِ تلخ ِ تنهایی :


" دلم بشکنه حرفی نیست

حقیقت رو ازت میخوام

بهم راحت بگو میری

حالا که سردِ رویاهام

نمیدونم کجا بود که

دلت رو دادی دست اون

خودت خورشید شدی بی من

منم دلتنگی ِ بارون

یه بار فکر منم کن که

دلم داغون ِ داغونه

تو میری عاقبت با اون

که دستام خالی میمونه

دلم بشکنه حرفی نیست

فقط کاش لایقت باشه

میرم از قلب ِ تو بیرون

که عشقش تو دلت جاشه


دلم بشکنه حرفی نیست

اگه تو یار و همراشی

ولی میشد بمونی ُ کمی هم عاشقم باشی

نمیدونم کجا بود که

دلت رو دادی دست اون

خودت خورشید شدی بی من

منم دلتنگ یه بارون


همه فکرش شده چشمات

گاهی دستاتُ میگیره

یه وقت تنهاش نذاری که

مثِ من میشه میمیره"

مازیار فلاحی - حرفی نیست


من نویس .... یک مدار ِ ساده از زندگی ِ من :


رسم ِ مدار ِ زندگی ِ من خیلی سخت نخواهد بود .... یه تعدادی باطری داریم و یه تعدادی مقاومت ... یه جاهایی خازن و یه جاهایی هم آمپر سنج برای اعصاب ِ بی اعصاب ِ من !

میشنم یکم مدار میخونم .... نمیخوام همه رو بذارم شب ِ امتحان بخونم ... خداییش دیگه توان ِ تیر ماه رو ندارم که سه شبانه روز نشستم درس خوندم و با بهترین نمره ها درسامو پاس کردم ... یعنی یه لج در آور برای زندگیم وجود نداره ... یکی که خیلی خیلی مهم باشه و خیلی خیلی لجم رو در  بیاره ... مثِ وقتی که سیگار ُ ترک کردم .... مثِ وقتی که تمرکزم روی درس و کلاسا رفت خیلی خیلی بالا .... من الان کلا بی برنامه هستم و کسی نیست که یکی بزنه تو سرم بگه هی لعنتی .... تو میتونی ... باید ثابت کنی میتونی ... !

و من تنهایی نشستم روی صندلی جلوی میز... اینورم لپتاپ .... جلوم گوشیا .... اونورم تبلت .... یه کتاب و یه کاغذ A4 جلوم و یه خودکار Zebra  و دارم سعی میکنم درس بخونم .... اولین مدار رو میکشم .... خب اول باید KCL حساب شه .... کدوم حلقه .... اِ یکی پی ام داد .... اِ فیلمه دانلود شد .... اِ یه viber message .... خب کجا بودم ؟ آها Ix نه این نیست... چرا حل نمیشه ... اَه دوباره مثبت و منفی هارو غلط حساب کردم .... لعنتی .... بیخیال ... بلدم .... سوال ِ بعدی .... و من چه ساده لقب بچه درسخون ( خر زن ) رو دارم از دست میدم .... بیخیال .... الکی خوشحالم ... چرا !؟؟ خداکنه الکی الکی از بین نره ! 

رندترین ساعت ِ دنیا

مثِ وقتایی که میشینم پای هر چیزی جز درس و منتظرم ساعت رند بشه برم سر ِ درس :)) !

الان از اون روزاس .... حس ِ درس نیست ...

#80

من شنو .... یک علم پیشرفته : 

 

" اگه یه روز بری سفر 

بری ز پیشم بی خبر 

اسیر رویاها میشم 

دوباره باز تنها میشم 

به شب میگم پیشم بمونه 

به باد میگم تا صبح بخونه 

بخونه از دیار یاری 

چرا میری تنهام میذاری ؟ " 

فرامرز اصلانی - اگه یه روز  

 

من نویس... با موسیقی متن 007 : 

 

دارم واکین دِد رو نگاه میکنم و هیجان توی وجودم موج میزنه و استرس و حالت تهوع رو باهم گرفتم که یهو صدای بووووووووووووووووق میاد .... وسط استرس و فرار ِ فرضی من پشت دستام از دست زامبی ها یهو به خودم میام( البته بیشتر با حالت سکته )  .... حالا بابا رفته از چارتا طبقه بالا ... رفته توی یه اتاقک تاریک و کلیک ! زد و همه چی خاموش شد و دوباره کلیک ... همه چی روشن !  بعد دست کرده پشت اون کمد ِ خاک گرفته و یه کلید عجیب غریب در آورده و با یه اخم خوابالو به من نگاه میکنه و میگه برو پایین ... منم الان میام ... ازاونجایی که از بچگی مارپل بازیم به راه بود خودمُ به نشنیدن میزنم و وایمسیم تا در اتاقک تاریک رو قفل کنه و میریم  5 طبقه بزنیم بریم پایین، تا عملیات نجات و میشِن ایمپاسیبل رو انجام بدیم و چارتا آدم ِ اعصاب خرد کن رو از توی آسانسور ِ خراب ِ ساختمون نجات بدیم ! نگاهم از کلید به در و به اتاقک نصفه ای که از نصفش توی طبقه دوم گیر کرده و نصفش توی طبقه ی اول میچرخه و چشام میوفته به مزاحم ِ ساختمون و سه نفر دیگه ... هی چقد این بچه کوچولو ِ ! یاد ِ بچگیای پسر عموم میوفتم و حرصم میگیره ... حالا بابا داره عملیات ِ نجات رو انجام میده ... یکی فسقلی رو میده بغل من و من توی حال ِ بهم ریخته و موهای مدل خفنم که بالای سرم مثِ غده سرطانی بسته شده بودم که دیدم بچه میزنه زیر گریه ... حالا لجم گرفته و میخواد بذارمش زمین که ساکت شه ... حالا همسایه ی مزاحم دو تا خانوم ِ دیگه رو از تو آسانسور میکشه بیرون ... ما روی پله ها وایسادیم و نگاه میکنیم ... چه صحنه ی جالبی ! هیجان انگیز ترین روز ِ هفته و اتفاق هفته همین بود ... یه همچین روزای بیخودی دارم ! میرم ادامه ی زامبی بازی هامو ببینم ... !

23 دی ماه ِ 90

همیشه توی هر وبلاگی که سر زدم بعد از آخرین پست ارسالی زود رفتم سر آرشیو و دی ماه سال نود رو باز کردم ... دوست دارم بدونم آدمها روز ِ 23 دی ماه 90 مثِ من کلی خاطره دارن ؟! یا نه فقط منم که استثنا هستم ... منم که این روز ُ با کمترین نقص یادمه ... یا هر روز ِ بعدش !  

اصلا این حافظه ی خوب ِ من توی خاطرات خیلی خیلی کار دستم داده :| !  

امروز از اون روزاس که موندم خونه و همش دلم میخواد بنویسم ... بنویسم .... بنویسم!

#79

من شنو ... الان :


"وقتی چشمات باز ِ بازن

یا که چشمات خواب ِ خوابن

وقتی گرمه

وقتی سرده

وقتی دنیا پر درده

وقتی قلبم زیر پاته

یا که بارون تو چشاته

وقتی تلخی

وقتی زهری

وقتی با من میگی قهری

به تو فکر میکنم ُ

به تو فکر میکنم "

محسن چاووشی - مترو


من نویس ... یک انتخاب ِ دوم :


اینکه همیشه انتخاب دوم هر آدمی بودم یه چیزیُ بهم یاد داد ، من برای هیچکس ، تاکید میکنم هیچکس مهم نیستم ... مگر وقتی که نیازمند ِ من هستند !

خدا بده شانس ... خیلیا خیلی خیلی دیر اومدن ولی خیلی خیلی زودتر از ما مهم شدن :) ... ما هم تا ابد تنها خواهیم ماند :) چون همیشه انتخاب دوم آدمها کنار گذاشته میشه ... چون همیشه آدمها یه انتخاب ِاول دارن که خیلی خیلی مهم و خوبه ... بی عیب و نقصه .... تکِ ! و من با این همه اصرار برای خوب بودن و مهربون بودن و سردرد ِ فکری باز هم تَـــک ِ آدم ها محسوب نمیشوم و من همیشه تا ابد اینجوری خواهم ماند ... خیلی دلم پرِ !

هی شماهایی که همیشه انتخاب ِ اول بقیه هستین ... چه حسی داره ؟! حس ِ خوبیه ؟! خوشبحالتون ... من خیلی خیلی بهتون حسادت میکنم !!

#78

من شنو .... خیلی این آهنگ ُ دوس دارم :  

 

" یکی هم سن تو سوار ماشینه
خدا بهت پوزخند می‌زنه می‌کنی با کینه
دعا که منم می‌خوام مایه‌دار باشم عقده رو کنم ترکش
دعا نکن بی‌اثره نمی‌کنن درکش
می‌خوای بخوابی؟  

تو بیداری کابوس ببین
بیا با هم به این دنیا فحش ناموس بدیم

هیچکس - اختلاف
 

من نویس ... زندگی ِ همه خانواده ها با دلار چهار هزارتومانی : 

 

کدوم زندگی ؟ مسخره کردین ؟ این اسمش زندگی نیست ... بدبختیه ! 

گوشی ِ مبایلی که تا پارسال 30 تومن بود الان شده 100 هزار تومن ... یعنی چی ؟   

یک لپتاپ ِ ساده شده بالای 3 میلیون ! 

یه پراید فکستنی شده 14 میلیون !  

از خورد و خوراکم که نمیشه گفت ... اجاره خونه ها .... خدایا ... شکرت که با این وضعیت شاید به خانواده ی من فشاری نمیاد ولی خیلیا تحت فشارن .... خودت یه کاری بکن :|

دیگه سفر تعطیله !!

سلام ... اینجا تهران است ... با دلار 4000تومانی از شما خداحافظی میکنم :|

#77

من شنو ... به یاد ِ قدیم آ : 

 

" کاشکی تورو سرنوشت ازم نگیره 

میترسه دلم بعد رفتنت بمیره 

اگه خاطره ها یادم میارن تورو 

لااقل از تو خاطره هام نرو "  

محسن یگانه - بمون 

من نویس ... آشپزی مثِ من : 

 

اگه مث ِ این چینی آ یه زندگی ِ قبل از این زندگی داشتم ، فک کنم توی ِ زندگی ِ قبلیم یه آشپز ِ تموم عیار بودم :دی خیلی خیلی عاشق ِ آشپزیِ مخصوص ِ خودم هستم :) ! البته اگه کسی نمیره و نره بیمارستان حتما عاشق آشپزی ِ من میشه :دی !!

#76

من شنو ... چند سال پیش ... توی سفر یزدی که مدرسه مارو برد :


" اگه شونت تکیه گام ِ

چرا من تنها شدم

چرا من هر لحظه ام

همیشه

منم تنها با خودم ؟

یه تصور از عکس چشمات

روی دیوار دلم

چقدر قصه ام خنده داره

چقد بیکار ِ دلم"

محسن یگانه - نخواستم

مکالمه ی من (-) و مامان (+) :

+ خیلی تنها شدی ، نمیخوای یکیُ پیدا کنی برای خودت ؟

- نه ، میخوام چیکار ؟ مگه الان بده ؟

+ واسه خودت میگم ، کم حرف شدی ، دیگه اون دختر ِ شاد و شنگول ِ من نیستی !

- وضعیت عوض شده مامان :) ، تازه کو  ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ بگو من میچسبم دو دستی بهش :)

+ راس میگی ! کی میاد خودشُ با تو بدبخت کنه ؟

- :| 

+ :)


من نویس ...نداره ... مخَم هَنگ کرده :دی !

مامان ِ خوب ِ اینجانب :)

مرسی که بهترین مامان ِ روی کره ی زمینی :)

#75

من شنو .... سوم راهنمایی که بودم من ...  :


" توی آیینه خودت ُ ببین که چه زود ِ زود

توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت کنه

نذار که تو اوج جوونی غبار غم

بشینه رو دلت یهو پیر و زمین گیرت کنه

منتظرش نباش دیگه اون تنها نیست

تا آخر عمرت اگه تنهای باشی اون نمیاد

خودش میگفت که یه روزی میذاره میره

خودش میگفت یه روز خاطرهاتونو میبره از یاد "

محسن یگانه - آخه دل ِ من


من نویس ... یک آدم ِ مصنوعی که تو باشی :


آره آقا ما اصلا خوشمون میاد این موهامونو بگیریم بکشیم تا این ابروهامون کنده بشه از جا و این مخ ِ بیمارمون از درد به خودش بپیچه ، ما خوشمون میاد این رژِ قرمزمونو بزنیم و ابروهامونو با اخم جمع کنیم و زول بزنیم تو چشای مصنوعی شما !

اصلا شما یک آدم ِ خیلی کاملی ، ابروهاتون خود به خود تتو شده و موهاتونم خدا دادی نسکافه ای هست و لباتونم مثِ یه متالیست سیاه ِ ! اصلا کی میگه شما دماغتون عملیه ؟ خیلی خیلی اشتباه کرده ، منم که روی دماغم علامت های بخیه مونده وگرنه شما که خیلی خیلی کاملی :) ، اصلا کی میگه لبای شما پروتز ِ ؟ بگو خودم روشنش کنم  ! عزیزم تو کوبیدی از اول ساختی چرا زرِ مفت میزنی ؟!

اصلا تو خوبی ... ما اصلا ِ اصلا خوب نیستیم ... ما خَز ... عادت داریم این گوشامونو از مقنعه بندازیم بیرون ... شما خیلی خیلی خوب و کاملی :) خدارو به خاطر آفریدن تو ِ بی نقص (!) متشکرم :)

مث ِ همیشه ... من و تو درگیر یک مشکل :| !

تو برام غریبه ای ... خیلی خیلی ! من دیگه حتی صداتم یادم نمیاد ... ولی بخوای برگردی ... دوباره آشنا شیم .... باید بخوای .... من خواسته هامو قبلا گفتم .... تو اگه من ُ با تموم ِ نامردیا و آدم فروشی هام میخوای .... آشنا شو .... من هم میشم همون دخترک ِ مو کوتاهی که روزی عاشقش شدی :) قبول ؟!

.... !

هییی .... یادش بخیر .... منم یه آلبوم ِ اینجوری داشتم ..... یادته ؟؟؟؟

#75

من شنو ... یک دوشمبه .... خیابونای ستارخان ... چقدر دلم میخواست میتونستم با این آهنگ اون روز گریه کنم ... جدی شما دخترا چجوری گریه میکنید ؟ : 

 

" بریدم 

شکستم 

گرفتار عشق تو بودم 

نموندی 

گذشتی 

که آتیش بگیره وجودم 

 

دیگه تمومه 

تورو ندارم 

یه دست دیگه اومده تو دست تو 

دلم شکسته 

تو که میدونی 

چقد دلم میخواست بهت بگم نرو 

آخه یه جوری 

نگام میکردی 

چشات بهم میگفت دیگه تمومهُ

چیزی نگفتی  

ولی میخواستی  

بهم بگی دیگه نمیخوامت تورو 

 

من و تو  

یه قولی بهم دیگه دادیم یه روزی 

قرار بود 

بمونی 

یه عمر چشم تو چشمام بدوزی 

 

سکوت خونه 

برام عذابه 

میخوام برم دلم رو در به در کنم 

هوا چه سرده  

تو که نباشی 

یه ساعتم نمیشه بی تو سر کنم 

دلم گرفته 

با هر صدایی 

میگم شاید تویی دوباره اومدی 

همش تو خوابم تورو میبینم 

که اومدی به خونمون سری زدی 

 

چجوری تونستی؟ 

 میدونستی من کم میارم 

چه آسون 

چه راحت 

بهم گفتی دوستت ندارم " 

 علی راهبری و مهران عباسی - بریدم

من نویس ... اصلا لج آور ترین قسمت ِ دانشگاه خیابونش ِ و اون شیرینی فروشی : 

 

من کاملا با دانشگاه و بچه هاش کنار اومدم ، با این زر زرایی که پشت سرم زدن ، حرفایی که زدن و دهنشونو نمیشه بست ، به اینکه باورشون نمیشه یکی مثِ من میتونه درسش از همه اونا بهتر باشه ، به اینکه چشم ندارن شوخی من ُ با همه ببینن ! چشم ندارن و چششون در بیاد ... !  

ولی هنوز من میسوزم وقتی اسم ِ اون لعنتیُ روی اون مغازه ی شیرینی فروشی رو میبینم !  

اصلا تف به همه چی ، من عوض میشم :) دو با ره!

#74

من شنو ... امروز .... وقتی که درس میخوندم :


" اون دوتا مست چشات

من ُ خوابم میکنه

ذره ذره اون نگات

داره آبم میکنه


داره میره دلم

واسه مخمل نگات

همه رنگی ُ شناختم

من با اون رنگ چشات "

ابی - مست چشات

من نویس ... "من همسرش هستم"  :


اصلا قبول نیست ... که من برم اونجای قدیمی ...دقیقا روی همون صندلی بشینم و وقتی فیلم تموم شد و اومدم بیرون بارون بیاد و جمعه باشه و من تنها باشم و چننند روز با کسی حرف نزده باشم و صدام از گلوم در نیاد و یه حس ِ خفه داشته باشم :( اصلا قبول نیست... اصلا .... :(

#73

من شنو ... پارسال ... همین موقع ها :

" یه جای آروم و خلوتُ ساکت 

کنار لک لکا لم میدیم تو ساحل

یه قلعه میسازیم ماها با شن و ماسه

همه چی خوبه ، خوبه ، خوووووبه ! "

25 band - یه باد خنک


من نویس ... بعد از یک خواب ِ خوب ِ پاییزی :

اشتباه کردم ... و من اعتراف میکنم که پشیمون هستم و میخواهم عوض بشم اما این زخمِ عمیق ِ روحی که هر روز با نمک ِ دیگران دوباره سر باز میکند و سوزش شدیدش شروع میشود نمیگذارد ! و من هر روز با باند غرور و اخم این زخم رو میبندم و میروم از خودم بیرون و میشوم یک آدم ِ بی غم ، بی احساس ، بی روح و میشوم یک آدم جدیدی که خیلی ها نمیشناسند و اگر بدون معرفی من اینجا رو بخونن هیچوقت نخواهند فهمید که نویسنده ی این جا من هستم و اگر معرفی کنم و لینکِ وبلاگ رو بفرستم برایشان آنها خیلی خیلی خیلی متعجب میشوند  و خود را مواخذه میکنند که چگونه توانسته اند اینگونه مرا از روی جلد ِ غرورم بشناسند ! 


خب اینجوری بودنم یک جنبه ی خیلی خوب و مثبت داره ، هیچکس نمیتونه به من نفوذ کنه و من هم خیلی راحت میتونم در هر نقش میخوام در بیام و مثِ فیلم "21 " بروم لاس وگاسُ بشوم یک آدم جدید ، شاید یک آدم پولدارِ بی غم یا یک دختر ساده و پاک ایرانی !

میتونم مقنعه ام رو بزنم پشت گوشم و موهامو محکم بالای سرم جمع کنم و چشمامُ سیاه سیاه کنم و یک رژِ قرمز بزنم و برم دانشگاه و با لبخند ملیح به حراست ِ اخمالو ام سلام کنم و بروم سر کلاس و روی صندلی های ردیف آخر یک تیک بزنم و بروم بشینم و اون ورقهای A4 ام رو در بیارم و جزوه بنویسم و بشم یک آدم درس خون ِ اخمالو ، میتونم تو اوج ِ بیماری  و تب زود خودم رو جمع کنم و برم سر کلاس بشینم و تو ی جواب اس ام اس نگران ِ دوستم بگم آخه مستر گوگولی اومده نشسته بغل دستم و اون بگه "پس بشین تو کلاس تا جونت در بیاد " و من خنده ام بگیرد و گوشی ام رو ته کیفم پرت کنم و بقیه ی جزوه ی تمیزم رو کاملتر کنم

من میتونم همونی بشم که میخوام ... :)

#72

من شنو  ... اینو "م" ممنوع بهم داد ... هنوز حفظمش :(  : 

 

"اگه پرسید ازت 

هنوز تو فکرمی 

بخند بِش بگو  

یه تجربه بودم 

همین 

اگه پرسید  

تاحالا  

واسه من گریه کردی 

بگو نه  

ولی بگو 

گریه کردم برگردی  

حواست نیست  

به این حالی که من دارم 

حواست نیست 

که من چقدر دوست دارم 

حواست نیست 

همش گریه شدم کارم 

نفهمیدی من اونم که تورو تنهات نمیذارم 

بهش نگو یه سال ُ ما باهم زندگی کردیم 

نگو یه روز نبودم یه عمر گریه میکردی 

بهش نگو که گفتی زندگی بی من نمیشه 

قسم خوردی بمونی تا همیشه 

حواست نیست چقدر خراب و داغونم 

بدون تو تک و تنها نمیتونم 

چرا اینقدر کنار اون تو آرومی 

نگو از گریه ها چیزی نمیدونی " 

Ash 1 - حواست نیست  

من نویس ... بدون شرح :

جدا از این حس ِ گس ِ گم شدن من باید الان خواب باشم و فردا باید برم سر کلاس درس ِ مورد علاقه ام و خودمو دوباره به همه نشون بدم و بگم من از همه ی شما بهترم  و از دردِ شدید ریه ام شکایت نکنم ، اصلا نباید غر هم بزنم ؛ ولی این حس ِ گس ، اون سوال مسخره ، اون تنهایی مورد دار آقای وکیل ، اون سرگیجه و اون درد شدید ریه نمیذاره ... و یک سری سوال ِ مسخره که کم کم داره به مانعی بزرگ توی زندگی من تبدیل میشه ، نمیگذارد که این آب خوش از گلوی ما پایین برود و هی سوالی کم کمک راه خودشو به مخ ِ نیمه بیمار من میرساند و من بیشتر میفهمم و بیشتر متنفر میشوم از بودن های بعضی و نبودن های خیلی ها ! و من این سوال های بیجواب را توی مخم هر ثانیه ، هر لحظه بارها بارها تکرار میکنم و آرزو دارم که تمام شود و بتوانم برای یکی از آنها  حداقل جوابی قانع کننده پیدا کنم و هرچه میگردم فقط یک جمله در مقابل چشمان تارم میگذر و این است " مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد " نه اینکه من شکایت کنم از "م" ممنوع  و سوال مسخره ی اون کارگر منُ آزار بده ولی کم کم دارم به یه جواب هایی میرسم و کسی نیست منُ توی این راه ِ یاری کند  جز خش خش جارو های رفتگر ِ کوچه ی پشتی ! .... و من میروم و مینشینم روبروی پنجره ی نیمه باز اتاقم زول میزنم به پنجره ی باز همسایه و چشمامو تنگ میکنم که ببینم که پسر همسایه چگونه دارد پیج ِ فــ یـــ س جانش را ریفرش میکند و گه گاهی  سرش را به عقب برمیگردونه و زول میزنه به پنجره ی اتاق ِ من منتظر یک اشعه ی روشن هست تا به همه ثابت کنه که اون روز چگونه با دختر همسایه ی روبرویی که نگاه بازاری را راه انداخت و چه راحت توانست لبخند ی را برلبانش بیاورد و دخترک رفت و دیگر برنگشت و هیچوقت هم مشاهده نشد و من دوباره خودمو رو جمع میکنم و میروم سراغ کتاب شعر های حسین پناهیم و پناه میبرم به کتابهایش ... من خیلی خیلی خیلی خسته شده ام و منتظر یک اتفاق خوبم ، یک خاطره ی خوب جایگزین تموم این خاطرات تلخ !  

من هنوز بیدارم ... تو شب ها چگونه به خواب میروی ؟!  

نوشته های یک احمق ...

دلتنگی برای کسی که برای دیگری رفته ... حماقت محض است !‌ 

 

#71

من شنو ... الان : 

 

"  دل هیشکی مثِ من غربت اینجا رو نداره 

دیگه حرفای علاقه ، همه مردن تو دلم " 

سیاوش قمیشی - غربت

 

من نویس ... یک همبازی :) : 

 

مثِ وقتی که تو میای میگی " بیا بازی " و من میگم" من بگم چی" و تو زوود مثِ بچه های شش ساله زود میگی"  نه ، من میگم"  و من  خنده ام میگیره یادم میاد قیافه اتُ با اون یه عالمه ریش ، میگم "باشه ، تو بگو " وقتی که میشینیم مثِ این بچه های تُخس و یه اسم من میگم و یه اسم تو میگی و تا ساعت یک منُ بیدار نگه میداری و آخرشم جِر میزنی و میگی "مساوی " منم خنده ام میگیره و میگم " جر نزن " و آخرشم زوود میزنم به چاک و میرم پی ِ خوابم :) و تو هم یه چشی میشی و میری میخوابی !  مثِ دیشب الان خنده ام گرفته ... :دی  

مرسی ... خوش گذشت ... یادم رفت چرا دیشب خیلی خیلی ناراحت بودم :دی

#70

من شنو ...الان .... بعد از مدتها ... محسن یگانه :


" موندم از کجا شروع شد

که تورو دوباره دیدم

هنوز از راه نرسیده

ته قصمون رسیدم

یکی جز من تو دلت بود

واسه این بود برنگشتم

وقتی لبخندتو دیدم

حتی از خودم گذشتم


این فداکاری من رو

دیگه جز من کی میدونه

جز تویی که خوبیامو

دیگه یادت نمیمونه


شاید اصلا دیگه یادت بره که مثِ قدیم جون ِ منی

ولی یادت نره خوشبختی الانتُ مدیون منی


وقتی محتاج تو بودم

تو فداکاری نکردی

حال و روز منو دیدی

اما باز کاری نکردی

شونه خالی کردی از من

با هزار عذر و بهونه

درد و دل کردم دوباره

با در و دیوار خونه "

محسن یگانه - فداکاری

من نویس ... پاک شد :


نوشتم ... ولی پاکش کردم ... بعضی چیزا باید همیشه پاک بشه ... برای همیشه ... !

خواب خواب خواب .... !‌

من از این جور خواب ها متنفرم ... دیگه به خوابم نیا لعنتی :|

س.ق !

تو حق نداری بیای بگی فُلانی چون نمره اش بیشتر شده با استاد سَر و سِری داشته ، تو حق نداری پشتِ آدمی که سعی میکنه نامریی باشه و سعی میکنه دنیاشُ از بقیه جدا کنه ... شما حق ندارید پشت کسی حرف بزنید که .... :|  

کاش حداقل اهلش بودم ... کاش :|  

#69

من شنو ... تو ماشین ِ نگار خانومی .... البته گوشی من :دی :


" بودنت هنوز مثِ بارونِ

تازه و خنک و ناز و آرومه

حتی الان از پشت این دیوار

که ساختن تا دوستت نداشته باشم"


ناشناس - پرتقال


مکالمه ی من(-) و نگار(+) :


+روزای خالیت کیاست؟

- دوشمبه ، سه شمبه ، پنجشنبه !

+ ایول بریم عکاسی

- بریم :)!


من نویس ... همه ی دنیا با بوی سیگار و عطر وود :


باید ماشین ِ آدم پنجره هاش واز باشه ، بعد که گاز میده این موهاش هی بره بالا و هوای خنک پاییزی بخوره تو صورت آدم !

باید آدامس ِ آدم همیشه نعنایی باشه ( گاهیم توت فرنگی ) بعد که "ها" میکنه توی صورتت به جای رنگ سبز و ... رنگ ِ شاد صورتی بگیری و نیشت واز شه و هی بخوای با طرفت حرف بزنی !

باید اسنک ها با فلفل قرمز و آویشن زیاد صرف بشه تا طعم سوسیس بیخودش حس نشه و تو عشق کنی که اون پولی که دادی میصرفیده!

باید شکلات گلاسه و شکلا شیک طعم تلخ و شیرین بده ، باید پر از خامه باشه و روش پودر شکلات یا قهوه باشه :)!

باید عطر همه پسرا Wood باشه و اوناییم که سیگار میکشن بوی سیگارشون حتما قاطیش بشه :) جتما ِ حتما :) !

باید گوشواره ی دخترا کوچیک و شیک باشه ، از گوشواره های بدرد نخور چینی نخرید ، کمتر بخرید ، دیر به دیر عوض کنید ولی چیز ِ شیک بخرید!

باید لاک کمرنگ بزنن رنگای آبی و بنفش و ... تو جامعه ی ما تعریف نشده است ، نزنید :) !

باید لبخند ِ تلخ همه ی آدما طعم نوشابه ای بگیره :) 

اصلا باید باید باید باید من عاشق این چیزای آدما بشم که بتونم دووم بیارم :) ، باید :) ! 


مثِ وقتی که من میشینم روبروی تو توی کافی شاپ ... تو باید تند تند غرُ بزنی و از دانشگاه بنالی :)  و من یادم بیاد " ای تف به دانشگاه" فقط مخصوص ِمن نیست :)