دلکمه ی حسین پناهی

حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان

کاش تنها نبودم

ستاره ها

ای کاش وقت رفتن
چیزی جا می گذاشتی
مثلا خیالی ، خاطره ای ، لحظه ای ،
لحظه ای که بدون آن
زندگی کردن نمی توانی
آنگاه ، ممکن بود ، شاید ،
بر می گشتی
ای کاش ، بر می گشتی

امین منصوری

 

از تــو کــه دور می شــوم،
کــوچــه کــه هیــچ،
گــاهــی اتــوبــان هــم بــن بســت اســت!

مــن رودخــانــه ای را می شنــاســم
کــه بــا دریــا قهــر کــرد
و عــاشقــانــه
بــه فــاضــلاب ریخــت . . .

"سید مهدی موسوی "

....

نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه
می گم که خلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه
و قشنگتر اینه که
یادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره
راسی راسی ؟ یه روزی
اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه
اون وقت بشر چکار کنه ؟
من : هیچی نازی
دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
وقتی آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو می کنه و با هلهله
از روی آتیش می پره
نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو
اگه با هم بخوریم
هلهله های من وتو
چطوری ثبت می شه
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش می کنند
عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟
من : من سیاه و تو سفید
نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا
من : نمی دونم والله
چتر رو بدش به من
نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود
من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود  

 

حسین پناهی

از کتاب سلام ، خداحافظ

چیزی دارد تمام میشود 

چیزی دارد آغاز میشود 

ترک عادت های کهنه 

و خو گرفتن به عادتهای نو 

این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام 

میدانم و نمیدادنم . 

 

حسین پناهی  

..مرده شورِ روزگاری را ببرد

که بجای شرابِ ناب
...

الکلِ سگی به خورد شاعرش می دهد٬

تا کله پا شودُ بجای سرودنِ با شکوه ترین قصیده ها

به میز بخوردُ بشقاب ها و لیوان ها را بشکند

و به فامیل های زنشان فحش های رکیک بدهد !

حالا به من بگو ! برادر !

زبانم لال آیا

قافیه ٬ قافیه را باخته است ؟

زبانم لال آیا

کارِ شعر ساخته است ؟

بریده از خیلی محرمانه "کتاب سالهاست که مرده ام" صفحه 49

تولدی دیگر

همه هستی من  

آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی  

خواهد برد
من در این آیه ترا  

آه کشیدم  

آه 

"فروغ فرخزاد" 

+ یادش بخیر .... پوستر این شعرش به دیوار اتاقم بود 

( بدون نام (!) )

تاریکه دنیا

کوچه بن بسته

دلم تنگه

این خونه داره با تموم شهر

 می جنگه 

 

اشغاله دنیا تو سرم

 گوشیت  خاموشه

داره خیابون هم

 لباس برف می پوشه  

 

انقدر دوری

 دارم از دوریت می میرم

انقدر مغرورم

 سراغت رو نمی گیرم 

 

وقتی نباشی

 از سکوت خونه بیزارم  

من به نبودن های تو

 حساسیت دارم

 

سر درد دارم

استرس دارم

نمی خوابم

تنهائیام

بدجور  رفتن روی  اعصابم

 

بعد از تو شعرایی که گفتم

 سخت دلگیرن  

دارن  منو از خوابو بیداریم

 می گیرن

 

نیستی تو و

 سیبای سرخم رنگ می بازن

قرصای قلبم هم تو رو

 یادم  نمی ندازن 

 

تاریکی دنیا رو  آغوشت بهم داده

خوش باش

 با هر کی  که از چشمت نیفتاده

 وحید نجفی

بگذار کسی نداند 

که چگونه من به جای  

نوازش شدن 

بوسیده شدن 

گزیده شده ام !  

 

شاملو

چشم من و انجیر

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟

واسطه نیار به عزتت خمارم

حوصله هیچ کسی رو ندارم

کفر نمیگم  

سوال دام

یک تریلی  

محال دارم

تازه داره حالیم می شه چیکارم

میچرخم و میچرخونم  

سیارم

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دل دارم  

بستمش

راه دیدم نرفته بود  

رفتمش

جوانه نشکفته را رستمش

ویروس که بود حالیش نبود  

هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود!  

جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود!  

تو رو به خدا بود؟

اون همه افسانه و افسون ولش؟!!

این دل پر خون ولش؟!!

دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!

تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟!

خیابونا , سوت زدنا , شپ شپ بارون ولش؟!

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست !  

دویدم

چشم فرستادی برام

تا ببینم

که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟

کنار این جوی روون نعناش چیه؟

این همه راز

این همه رمز

این همه سر و اسرار معماست؟

آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟  

نه والله!

مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟  

نه بالله

پریشونت نبودم ؟

من حیرونت نبودم؟!

تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه!

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه!

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه!

انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه!

چشمای من آهن انجیر شدن!

حلقه ای از حلقه زنجیر شدن!

عمو زنجیر باف  

زنجیرتو بنازم

چشم من و انجیر تو بنازم!

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟ 

"حسین پناهی "

دل خوش

جا مانده است
 چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید 

"حسین پناهی "