من شنو :
" توی یک دیوار سنگی
دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته
دوتا تنها
یکیشون تو
یکیشون من "
گوگوش - دو پنجره
من نویس :
دروغ که ندارم بگم
این چند روز زدم و رقصیدم و جیغ زدم و همه کاری بگید کردم
بهمان نیز خوش بگذشت
ولی خستگی راه به دلم و وجودم موند
نه خستگی جسمی خوب میشه با چند روز استراحت
با چند ساعت خواب
ولی موند به دلم دیگه
مخصوصا امروز که بعد از مدتها روبروی یکی در اومدم که شبیه "م" ممنوع بود
بذارید از زبونم بگم
بند اومده بود
از بغض توی گلوم براتون بگم
خفه ام کرده بود
از دستام بگم که چنننند ساعت بعد از اون میلرزید
دلم :(
خدا لعنت کنه آهنگایی که تو اوج رقص و شادی گند میزنه به حال آدم !
من از آهنگ ( کی اشکاتو پاک میکنه - ابی ) بیییزارم !
آقا اینو نذارید :) مرسی !
خب از سفر براتون بگم
یک شخصی با ما همراه بود که ما ایشونو به شما اینجوری معرفی میکنیم :
" دو نقطه دی ، رقص عالی ، اخلاق گند ، لاغر اندام و دارای اعتماد به نفس فوق بالا ، دانشجوی ترم آخر مدیریت حهانگردی ! "
جونم براتون بگه 4 روز گفتیم و خندیدیم با این شخص
چند ساعت آخر به قدری از دستش عصبانی شده بودیم که میخواستیم سر به تن مبارکشون نباشه ! کره خر فکر میکنه خیلی باحاله ، من هم حقش را در کف دستانش قرار دادیم ! مرتیکه ی گستاخ !!!!
باقی سفر خوب بود
همسفران بسیار تحصیل کرده همراهمان بودند ولی بس پایه !
حتی اگر ولشان میکردیم با نوحه میرقصیدند !
دروغمان چیست ؟!
تورلیدری داشتیم بس بی مزه و بی ادب !
مهدی نامی با ما همسفر بود ، خدا ایشان را در سنگر دشمن قرار دهد ، که پس از دیدن مهدی جان ( خان ) تسلیم ما میشوند و به اسلام میگرویند ! مهدی جان 9 سالش بود :) !
یک دکتر ( از چنننند دکتر تور ) در کنار همسرش ( که اونم دکتر بود ) پشت سر ما نشسته بود !
بس خارج تشویق میکردن ( این سبک دست زدنشان فرقی نداشت آهنگ عربی باشه یا ترکی یا کردی یا .... ) و بسیار روی مخ اینجانب بودن مخصوصا روز آخر و ساعات آخر که ما بس خسته بودیم و همه جایمان به طریقی ترکیده بود !
از صدمات بگم که دست چپمان را از اول سفر باندپیچی نمودیم تا آخر !
از دست راستمان بگویم که یک جایی ( اصلا هم دستشویی مسجد رودبار نبود ) لیز خوردیم و رو هوا و زمین خودمان را نگه داشتیم و رفتم توی دیوار با دستمان !
و .....
از عکس هایمان بگویم
همه بدرد همون فــ یـــ س جان میخورد و بس !
جای برادر گراممون نیز خالی بود :( !
دیگر حرفی نمیباشد
خدایی اینجوری مینویسم احساس میکنم رفتم به دهه های شاهنشاهی !
راستی ............... دلمان نیز برایتان تنگ شده بود :)
من شنو .... خوشیم دیگه :
I'm in the club so damn gone
I lost my friends and i lost my phone
I'm staggering all by my lone
I don't even know how I'm getting home
but its OK its alright
I'm so fresh yes, I'm so fly
I swore last night id give up drinking
such a lie what was i thinking
Ian carey - Last Night
من نویس :
خیلی خوبه
آدم از خواب بیدار شه
بعد یهو بگن تو چرا هنوز خوابی؟
پاشو وسایلتو جمع کن
داریم میریم مسافرت
فردا صبح میریم سفر
من میگم دنیا با تموم آشغالیش خوبه هیشکی باور نمیکنه
ایشاا... همتون اینجوری بیدار شید
حس خوبیه
خوش بگذره بهم :)
من شنو داره ولی اصلا حس نوشتنش نیست !
من نویس ... با دلی پر (!)(!) :
از اینکه برنامه های آدم بهم میریزه خیلی خیلی زورم میاد
خیلی!
بدم میاد یه ساعت آماده بشم
وسایلمو جمع کنم و نشه
حالا به هر دلیلی
بعدم میاد !!
از موهام جدیدا بیزار شدم
دلم میخواد کوتاهش کنم ولی کوتاه کردنش یعنی بهش رسیدن و حسش نیست
هنوز موهای کشیده و محکم بالای سر بسته شده نامبروان میباشد !
هنوز چشمایی با آرایش غلیظ (!) و رژلب قرمزم اصرار بر موجودیت دارن و من نمیتونم ترکشون کنم
ولی هنوز صورتی هست !
دنیا جلو چشمام
از اینکه توسط یه نفر به یه مهمونی دعوت بشم که هیشکی توش نمیشناسم بیزارم !
مخصوصا وقتی که خودشون دعوتم نکنن !
از طرف یکی دیگه دعوت بشم !
مخصوصا اینکه باید برم !
من از مهمونی متنفرم !
مهمونی هایی که منو یاد این میندازن که من تنهام !!!
کلی زوج بغل به بغل هم اینو زیاد یاد آدم میندازه
میتونم تصور کنم
من تنها روی تک صندلی ته سالن نشسته و سرمو انداختم پایین و از موهای صاف شده دورم کلافه ام
کلافه تر از اون کفشای پاشنه بلندی که با اینکه عاشقشونم ولی درد میکشم و لحظه شماری تموم شدن مهمونی میکنم که درشون بیارم
از سوزش شدید لنز توی چشمم
از لبخندای مصنوعی که بین غریبه ها توی مهمونی رد و بدل میشه
از اصرار بعضیا به اینکه رقصون خوبه
از بوی تند عرق و مشروب
از جیغ های بی موقع دخترای لوس
بیزارم
و از همه بدتر اینکه من هیشکیو توی مهمونی نمیشناسم !!
من شنو ... نمیدونم چرا :
" همیشه یکی با دوتا چشم معصوم
حواسش بهت هست
یکی مثل آیینه
مثل سایه
آروم
حواسش بهت هست "
مسعود امامی - همیشه یکی هست
من نویس .... دلم میخواد به همه فاز مثبت بدم :
از وقتی تصمیم کبری گرفتم صورتی ببینم دنیارو
حس خوبی بم دست داده
دلم میخواد آدمارو بغل کنم
بهشون بگم دوستون دارم با اینکه ازتون بیزارم
با اینکه جنستون خیلی آشغاله
ولی دوستون دارم که دووم میارید
هر روز با لبخند از جلوم رد میشید و با اینکه دنیاتون خیلی گهیه ولی میخندید
شما قویید
دوستون دارم که بهم فاز مثبت میدین
با اینکه خیلی خیلی خیلی نامردید
با اینکه بعضیاتون خیلی کثیفید ولی بازم دوستون دارم!
من شنو .... آرشیو :
" نمیشنوی صدامو
نمیبینی نگامو
دلم هواتو کرده
چرا نداری هوامو ؟
مگه دوسم نداری ؟
چرا تنهام میذاری؟
چرا نمیشنوی تو ؟
صدای گریه هامو !
اگه منو دوسم داری
همین حالا حالا بگو
مگه دوسم نداری
چرا تنهام میذاری؟
مگه نمیشنوی تو
صدای گریه هامو ؟!"
نگار ( همون دختر 9 سالهه که مد شده بود آهنگاش ) - اگه
من نویس.... بی دین (! ) :
جناب خانوم ( آقای ) سیبیل دار عزیزم
از اینکه بلند جلوی همه پسرا به من میگی لاک ناخنت و آرایشت و موهاتو درست کن !
ممنونم !
واقعا نمیدونستم شما به این موارد اهمیت میدین !
حیف وقت نداشتم زیاد وایسم باهاتون حرف بزنم !
وگرنه میپرسیدم چیکار کنم که بهتر بشه !!
من واقعا از جامعه ممنونم که همچین آدمای به فکری به جامعه ی ما بخشیده !
اگه شما نبودید
من این همه شانس ازدواجو از دست میدادم
ممنون که بلند داد میزنی و میگی موهاتو درست کن و من با لبخند حرص دارم به صورت نخراشیده ات نگاه میکنم و میگم اینجوری درست کردم که خوشگل باشه بسیار از خودم خرسندم !
من زیر هیچ قوانین هیچ موسسه ای رو امضا نمیکنم چون من این جور قوانین رو قبول ندارم !
واسه من ادای آدمای مسلمونو در میاره
آخه کثافت
پاکیزگی نیمی از ایمان و دینته ! ( ما به گفته ی این افراد بی دین میباشیم !! )
برو یه نخ وردار اون سیبلاتو بند بنداز !
بشه دو دقه تو صورتت نگا کرد !
اصلا تو خوب
ما ته جهنم
ولمون کن
راستی یه سوال
اسلام با یه لاک ناخن به خطر میوفته ؟!
بذارید بحث رو سیاسی نکنم !
همچنان خوبم
همچنان صورتی میبینم دنیا
همچنان خوشحالیم و از افتخاراتمون سرخوش !
همچنان شصتمان در مقابل دشمنان بالاس و این دفعه به معنای لایک فـ یـ سـ جان نمیباشد !
خلاصه
بیخیالی طی میکنیم و جلو دشمنا وای میسیم !
ما هنوز خیلی خیلی خوشیم !
من شنو ... الان به یاد یه دوس خیلی قدیمی :
" جوونتر که بودم
یکی عاشقم بود
منو که نمیدید
دلش میگرفت زود
میگفت خیلی وقته
دلم پا به پاته
میگفت هرجا باشی
نگاهم به راته
منم بچه بودم
دلم پر پرش شد
بهش اینو گفتم
اونم باورش شد
خلاصه نشستیم
یه رویا کشیدیم
واسه زندگیمون
چه خوابایی که دیدیم
بهم قول دادیم
که باهم بمونیم
تا هرجا که میشه
تا هرجا میتونیم
ولی من نموندم
نه اینکه نمیشد
زدم زیر قولم
دلم دم دمی شد
حالا گاهی وقتا
به یادش میوفتم
درست لحظه هایی که
به یادش میوفتم
تموم وجودم
پر از شرم میشه
به این خاطراتش
سرم گرم میشه
میشه "
سیامک عباسی - جوونتر که بودم
من نویس ... یکمی خوشحال ولی هنوز درگیر :
خب همه چی که نه ولی خیلی چیزا عوض شد
یعنی مسیر زندگیم تازه داره برمیگرده به خیابون اصلی
نه اینکه دیگه حسش نکنما ولی خب عادی (!) شد .
من یاد گرفتم که دیگه فکر نکنم بچه زرنگم !
این واسه من خیلیه !
یاد گرفتم دهن ملتو سرویس نکنم
و از همه مهمتر هر کسی واسه خودش شخصیتی داره ، اونو از بین نبرم !
لبخند میزنم
و ....
توقعاتمو از دوستام آوردم پایین
خیلی پایین
با دوستای دبستانم دوباره سلام علیک راه انداختیم
با دوستای راهنمایی به لطف فیس جان دوباره سلام علیک داریم
و دوستای دبیرستان و پیش و دانشگاه هم که همیشه در صحنه حاضر بودن !
چند وقته خوب نمیخوابم ولی عمیق میخوابم
بی کابوس
بی فکر و خیال
خسته ی خسته با چشمای سرخ میریم لالا و صبح زود بیدار میشم
نگران "ب" هستم ، خبر زلزله خیلی نگرانم کرده ، به شماره ی قدیمی "ب" میزنگم و هیچ !
چند روزه که فکر "م" ممنوع رو نکردم ولی همچنان از حرف آبجی بزرگه دارم میسوزم !
راستی دنیا رو از این به بعد میخوام برای یه مدت طولانی صورتی ببینم !
راستی میخوام برم سفر .... یکم از این افکار بیخود دور شم ... کجا خوبه ؟!
بزرگترین فعالیت موفق سال 91 رو به خودم تبریک میگم !
من شنو .... توی ماشین .... یه جایی که خودمم نمیدونستم کجام ... آهنگی پر از سنتور:
" همه دنیام تو
آرزوهام تو
تو نفس هام تو
خاطره هام تو
روز و شبام تو
وقتی تنهام تو
همه حرفام تو
اون که می خوام تو
اون که می خوام تو "
بابک جهان بخش - همه دنیام
من نویس... دوباره تب های بی معنی .... دوباره درد های بی دلیل :
خواب هام دوباره بهم ریخته
نصفه و نیمه
بدجور
پر از "م" ممنوع
دوباره دارم لاغر میشم !
دوباره دارم بهم میریزم !
دوباره یه هوس قدیمی
دوباره سیگار !
دوباره موهای کشیده و محکم بسته شده
دوباره خط چشم های پر رنگ
دوباره رژ قرمز رنگ
دوباره نگاه های با حرص
دوباره اخم
دوباره عصبانیت
من دارم دوباره بهم میریزم !!
لعنت نوشت : لعنت به پارک لاله .... لعنت به خیابونش .... لعنت به خاطرات تــ خــ می قدیمی !
و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!
همه هستی من
آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی
خواهد برد
من در این آیه ترا
آه کشیدم
آه
"فروغ فرخزاد"
+ یادش بخیر .... پوستر این شعرش به دیوار اتاقم بود
من شنو .... امروز .... بعد از مدتها :
"رفته بود هر چی که داشتیم
دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت
میون دفتر من
من فراموش کرده بودم
همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی
تن سرد غروبو "
گوگوش - خالق
من نویس :
حالمان خوب میباشد
و ما همچنان بر زنده بودنمان اصرار می ورزیم
و از همینجا به دوستانی که واسه ی بدبختی ما دعا میکنن لبخند میزنیم و میگیم :
" بـ یــ لــ ا خ دوست عزیزم" !
ما همچنان با وجودمان وجودتان را زیر سوال میبریم !
و برای همین به خودمان خیلی خیلی افتخار میکنیم !
"م" ممنوع عزیز ، تو اجازه نداری بیای توی خوابم و از من طلب بخشش کنی !
تو این حق رو نداری !
من نمیتونم تورو ببخشم !
راستی ما خیلی خیلی مفتخریم که ایرانی تشریف دارم !
بعله !
حس اون بچه دبستانیو دارم که مادرش برای جلسه ی اولیا و مربیان نیومده
و وایساده بغل حیاط مدرسه
با بغض
داره بقیه دوستاشو میبینه که با خوشحالی دارن دنبال ماماناشون راه میرن !
حس میکنم دور انداخته شدم !
خیلی خیلی دور !
من شنو ... امروز ... توی کوچه پس کوچه ها :
"نذار این احساس من
به غمت عادت کنه
هرجا عاشق می بینه
به اون حسادت کنه"
بهنام صفوی - باور
من نویس ... حالم بده :
حالم خوب نیست ...
اصلا خوب نیست !
من شنو اومد .... :
" داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقد حس بدیه حس تنهایی
دارم میشکنم آسونو
تو نیستی "
ابی - حس تنهایی
من شنو هم نداره ! حس آهنگ نیس (!)
من نویس ... امروز سه شمبه :
به یه نتیجه رسیدم ، هرچی کمتر بهش فکر کنم ، بیشتر دردش کمتر میشه ! :))
خب مهم نیست که دانشگاه کجاست !
مهم نیست چه آدمایی توشن
مهم نیست چی میخواستم و چی شده !
مهم نیست چقد از دانشگاهم بدم میاد
مهم اینه که رشته ای که میخونم بکم مربوطه به علاقم
مهم اینه توش موفقم
مهم اینه که ....
نمیدونم
فعلا مهم اینه که هیچی مهم نیست ! :)
من شنو .... امروز .... توی آرایشگاه :
"رفتی از این آغوش چه راحت
وباز منم تنها و خاموش چراغم
چه بی اعتنا رفتی
هه...
نفهمیدم حس من واست یه تفریحه
تو که میدونستی وجود تو ترک درداست
تو میدونستی نبود تو مرگ فرداست
ولی آروم آروم زیر بارون داغون
قدم میزنم و تو هم شادی با اون یارو
سرا پا گوش بودم وقتی که تو داشتی حرفی
حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی؟
باشه، منم میذارم رگ این گردن
که رفتم و دیگه پیشت برنمیگردم
ولی روزی رو میبینم که یارت سیره
از تو با یکی دیگه از کنارت میره
به هر دستی که بدی میگیری از همون دست
این نفرین من نیست بازی زمونست
اون میخواد که دل تو با حرفهاش خواب شه
صبر کن بذار یه کمی یخ هاش آب شه
وقتی میفهمی چه کسی پشت روبنده
که به احساست بزنه یه مشت کوبنده "
یاس - نیستی
من خاطره ... امروز :
امروز رای گیری کردیم آرایشگاهو عوض کنیم !!
آقا ما رفتیم دم یه خونه ای که فکر میکردیم آرایشگاهه و زنگ زدیم :
آبجی بزرگه : ببخشید آرایشگاهه ؟!
خانوم پشت آیفون : بله !
آبجی بزرگه : میشه درو وا کنید پس؟!
خانوم پشت آیفون : آخه خانوم درسته ؟ سر صلاه ظهر اومدین مارو از خواب بیدار کردین مزاحم میشید ؟!
حالا من اینجوری بودم: " یعنی چی ؟! " اومدم بگم "خانوم درسته شما سر صلاه ظهر داری به ما دروغ میگی آرایشگاهه بعد میپری بهمون ؟! نه واقعا درسه ؟! توروخدا درسته ؟! توی این ماه عزیز ؟! "
ولی خنده ام گرفته بود !
هیچی نگفتم !
من نویس :
من کلا خیلی پشیمونم که قبول کردم تابستونم رو به علافیت نگذرونم
آقا خسته ام ، خسته !
ولی خوبم
کلی خندیدم امروز
کلی بدو بدو کردم اینجا
کلی جیغ و خنده و بزن و برقص کردم امروز
و هنوز مطمئنم که حالم خوبه !
من شنو .... همیشه :
" باز دوباره میزنه قلبت تو سینه سازمو
تو سکوتت میشنوی زمزمه ی آوازمو
حس دلتنگی که میگیره تموم جونتو
هرجا میری من و میبینی و کم داری منو
تو دلت تنگه ولی انگار تو جنگه با دلم
میزنی و میشکنی با خودت لج کردی گلم
راه با تو بودنو سخت کردی که آسون برم
چشم خوشرنگت چرا خیسه دوباره خوشگلم؟
......
این عشقه تو وجودت
توی جونت ریشه کرده
دل دوباره بی قرارت
داره دنبال من میگرده
......
گفتی که میخوای بری
سر و سامون بگیری
خواستی اما نتونستی به این آسونی بری
دستت مال هرکی باشه
چشمت دنبال منه
هر نگاهت انگاری اسممو فریاد میزنه
من خیالم راحته
تا پای جون بودم برات
تو ندونستی چی میخوای تا بریزم زیر پات
همه ی آرزوهامون دیگه فقط یه خاطرس
نفسم بودی
ولی دیگه یه تجربه شدی و بس
.............
حالا بگو کی دیگه
اخماتو میگیره
با تو میخنده
تب کنی واست میمیره
دست کی شبا لای موهاته
آره خودم نیستم ولی یادم که باهاته "
سامی بیگی - این عشقه
من نویس :
آقا ما این آهنگ رو از هرجای زندگیمون پاک کنیم
هر جایی
بازم میاد سر جای اولش
مثل وقتی که توی گوشیم most played میشه
توی فلش هام
روی دسکتاپ کامپیوتر و لپتاپم !
چقد این آهنگو دوست داشتم
چقد هنوز این آهنگو دوست دارم
من شنو ... ۳ ماه پیش .... پیشواز "م" ممنوع :
" زوره
عشق تو زوره
احساس همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه
انصاف از اونجا دوره "
شهرام شکوهی - اسیری
من نویس .... " من چقد خر بودم " :
یعنی واقعا بعضی از خاطرات
و فکر بهشون
منو واقعا قانع میکنن که بگم
من چقدر خر بودم !
بعد به خودم بگم که بابا تو که دیدی و سکوت کردی
الان دیگه دردت چیه ؟!
چرا غر میزنی ؟!
زور داره ها !
این که دیدم و سکوت کردم
گذاشتم خودش بفهمه اشتباه کرده ...
اشتباه میکنه (!)
ولی خب مث اینکه اصلا تو این فازا نبوده
راس میگن تو دنیا با هر دستی بدی با هم دست پس میگیری !
من هر غلطی که کردم
هر اشتباهی
هر گناهی
هر بدیی که در حق هر کسی کردم
به سرم اومد
یعنی اگه خدا بخواد واسه "م" ممنوع استثنا قائل شه کلامون میره تو هم !
نه اشتباه نکنید
من خیلی خیلی هم ایشونو دوس دارم یکمم بیشتر از خیلی
ولی حقشه !
اصلا هرکسی هر کار اشتباهی که میکنه
باید پای همه چیش وایسه
مثل وقتی که آدم سیگار میکشه حق نداره گلایه کنه چرا نفس تنگی میگیره
یا غذای زیاد میخوره و بگه چرا دلش درد میگیره !
"م" ممنوع هم حق نداره از این قضایا مثل یه آدم خوشحال بدون هیچ ضربه ای بیرون بیاد !
این اساس زندگیه !
هه یاد اون شب میوفتم که توی دلم با حرص گفتم : " خدایا ، چرا ؟! "
البته دم خدا گرم خوب بهم فهموند "چرا " !
بازم شکر !
+ خدا لعنت کند عطر هارو ، گاهی من رو یه جوری میبرن تو خاطرات (!) که پیش خودم میگم دیگه عمرا ، عمــــرا بوی عطر کسیو به خاطر نمیسپرم !
امروز (14 مرداد ) سالگرد فوت حسین پناهی :
" میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
و این بود زندگی ... "
حسین پناهی - کتاب (سلام ، خدافظ ) - پیست
تاریکه دنیا
کوچه بن بسته
دلم تنگه
این خونه داره با تموم شهر
می جنگه
اشغاله دنیا تو سرم
گوشیت خاموشه
داره خیابون هم
لباس برف می پوشه
انقدر دوری
دارم از دوریت می میرم
انقدر مغرورم
سراغت رو نمی گیرم
وقتی نباشی
از سکوت خونه بیزارم
من به نبودن های تو
حساسیت دارم
سر درد دارم
استرس دارم
نمی خوابم
تنهائیام
بدجور رفتن روی اعصابم
بعد از تو شعرایی که گفتم
سخت دلگیرن
دارن منو از خوابو بیداریم
می گیرن
نیستی تو و
سیبای سرخم رنگ می بازن
قرصای قلبم هم تو رو
یادم نمی ندازن
تاریکی دنیا رو آغوشت بهم داده
خوش باش
با هر کی که از چشمت نیفتاده
من شنو ... امروز وقتی خیابونارو قدم زنون رد میکردم :
" مال هم بودیم
کنار هم بودیم
ولی تو رفتی برنگشتی
توی خواب هم بودیم
رو یه قاب عکس بودیم
این کار تواِ
کار سرنوشت نیست "
زدبازی - مال هم بودیم
من نویس ... با یه لبخند پیروزی :
خب توی اینکه چیزیو میخوام و بهش میرسم کمترین شکی نیست !
هروقتی چیزیو خواستم یا با مهربونی ، یا با عصبانیت ، یا با دعوا گرفتمش !
شاید بگید لوسه یا چیزی
ولی وقتی چیزیو میخوای
با روش خودت به دستش بیار
شده جنگ رو شروع کن
نه اینکه بری چاقو ورداری بری طرفو بکشیا
ولی اعتراض کن ، بحث کن ، دعوا کن !
آدم برای خواسته هاش باید بجنگه !
از دیشب پریشون و ناراحت
کسل و بد اخلاق
منتظر امروز بودم و به خواسته ام رسیدم
از اینکه یک کارمند ساده با من مثل کارگر برخورد کنه منتفرم !
منم بهش فهموندم که قدرت ارباب رجوع خیلی بیشتر از این حرفاس !
" عزیزدلم تو اونجایی که درس خوندی ما مدیر مدرسه اش بودیم !! "
با همه این اوصاف شادیم و خوشحال
موهامو بالا بستیم و همون رژ قرمزه رو زدیم
عینکمونو زدیم تا دنیارو صاف تر ببینیم !
خطاب به "م" ممنوع بعد از 3ماه:
آدما عوض میشن و به قولی شنیدم تو هم عوضی شدی !
خیالی نیست ما همچنان برای شما و خانوم عزیزتون قبل از خواب دعا میکنیم :) حالا جنبه ی مثبت و منفی دعا با خود خداست !!
من شنو .... چند ساعت پیش :
" اگه تو این دنیا قلب کثیفت شکست
حقیقت تلخه !
آره همینه که هست ! "
مهراد هیدن - همه *س *شن
من نویس .... توی خاطرات غرقم
نمیدونم چرا بخشیدن آدمها واسم سخت شده
یعنی هنوز آزارم میده که یک آدم چند سال پیش چیکارا کرد !
چه صدمه ها به من و خانواده ام زد !
بخشیدن آدم ها سخت نیست
من شاید ببخشم ولی فراموش نمیکنم که چقدر سختی کشیدیم !
دستم به هیچکاری نمیره
بیشتر موقع ها عصبانیم !
از خودم
از آدما
از هوا
از شلوغیا
از آهنگا
از ....
حتی لم دادن توی تختم
زیر پنجره ی باز اتاقم
آرومم نمیکنه !
درد هام داره نابودم میکنه و من هنوز اصرار دارم که زنده بمونم !
من شنو .... الان .... و باز هم حسین پناهی :
" بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی ؟
چرا ؟ "
حسین پناهی - ستاره ها
من نویس :
مثل اینکه قراره
اخبار
هر سال
همچین موقعی
یکی از شکست های بزرگ زندگیمو
به رخم بکشه و بگه " دخترک ، خیلی خری ! فکر کردی یک سال تلاش کافی بود ؟! "
منم بشینم چش تو چش تلویزیون ، یکمی سرمو کج کنم ، و برم به قبل !
به همه ی استرس ها
خنده های عصبی
کتابا
خاطرات
خودکارا
به وقتی که خودم نمیفهمیدم الان میشینم حسرتشو میخورم
من عقب نموندم
من از چیزی عقب نموندم
یعنی اساس زندگی اینه
همیشه دو راه باید داشته باشی
یکی راه اصلی و هدفت
یکی راه فرعی و یک راه خیلی دورتر از هدفت
من همیشه راه سوم رو انتخاب کردم !
راه خودم و هدف خودمو !
من شنو .... الان .... یکی از دکلمه های حسین پناهی :
" من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفتم
در روز روز زندگانیم "
حسین پناهی - ستاره ها
چرت نویس من .... چند شب پیش :
رفت صاف نشست سرجای قدیمی و قبلی
چایی
با یه جا سیگاری
یه دفترچه ی سیاه
با یه خود نویس مشکی
دفترچه رو باز کرد
پر از نوشته
پر از خط خطی
سیگارشو روشن کرد
غرق رویا و خاطرات
اولین پک رو که تو داد
برای ثانیه ای آروم شد
چشاش پر اشک شد
دود رو که بیرون داد
تموم خاطرات گذشت
خودنویس رو از میز برداشت
روی اولین صفحه ی سفید دفترچه شروع کرد به نوشتن :
"رفت صاف نشست سر جای قدیمی و قبلی .... "
من نویس .... دلخور :
کاملا عصبانیم
از همه و هیشکی
از همه آدمای دورو ورم
منم دلم میخواد وقتی جیغ میزنم آروم شم
منم دلم میخواد تنهایی هامو با یه "آدم" تقسیم کنم !
من کلا غرق توی آرزوهام شدم
من افسرده شدم که به تک تک آرزوهام نرسیدم
من خسته شدم از بس هر روز صبح نقاب زدم و لبخند
سیاهی زیر چشاممو با آرایش پاک کردم
سر دردهامو با مسکن های مختلف آروم کردم
سرم درد میکنه
خیلی خیلی خیلی
اینقد که چشام میسوزه
به قدری که وقتی چشامو میبندم فقط دلم میخواد دلیلی نباشه که بازشون کنم !
باز بهم ریختم
باز دلم هوس سیگار کرد !!
باز دلم آرامش خواست
باز دلم "م" ممنوع رو خواست
مگه ما دل نداریم ؟! داریم بخدا !
خدا بیامرزتش
حسین پناهی
حرفاش نابودم میکنه !
دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جوونور کامل کیه؟
واسطه نیار به عزتت خمارم
حوصله هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم
سوال دام
یک تریلی
محال دارم
تازه داره حالیم می شه چیکارم
میچرخم و میچرخونم
سیارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم
بستمش
راه دیدم نرفته بود
رفتمش
جوانه نشکفته را رستمش
ویروس که بود حالیش نبود
هستمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود!
جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود!
تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟!!
این دل پر خون ولش؟!!
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟!
خیابونا , سوت زدنا , شپ شپ بارون ولش؟!
دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جوونور کامل کیه؟
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست !
دویدم
چشم فرستادی برام
تا ببینم
که دیدم
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟
کنار این جوی روون نعناش چیه؟
این همه راز
این همه رمز
این همه سر و اسرار معماست؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟
نه والله!
مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟
نه بالله
پریشونت نبودم ؟
من حیرونت نبودم؟!
تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه!
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه!
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه!
انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه!
چشمای من آهن انجیر شدن!
حلقه ای از حلقه زنجیر شدن!
عمو زنجیر باف
زنجیرتو بنازم
چشم من و انجیر تو بنازم!
دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جوونور کامل کیه؟
"حسین پناهی "
من شنو ... الان :
" بودنت هنوز مثل بارونه
تازه و خنک و ناز و آرومه
حتی الان از پشت این دیوار
که ساختن تا دوست نداشته باشم "
ناشناس
من نویس .... کلافه ی کلافه :
هورا !
من چقد خوشبختم (!)
دارن میبرنم پسند (!)
قراره یکی منو بپسنده (!)
قراره یکی توی این زمین خاکی و بزرگ از من خوشش بیاد (!)
وای خدا جون شکرت (!)
ممنونم که میذاری من اینقد خوشبختیو حس کنم (!)
یه پــســر قراره منو بپسنده (!)(!)
هورا (!)(!)
خدا جون بسه ، ولمون کن تورو خدا ، هی مارو میاری وسط زمین هی مسخرمون میکنی ؟!
واقعا ؟
بابا مگه شوخی دارم باهات ؟!
ولم کن
این کارا چیه ؟!
این مسخره بازیا چیه ؟!
آقا بد کردیم به بنده هات؟
قبول .
من همینجا بلند میگم گه خوردم !
خوبه ؟!
اصلا میرم از تک تکشون عذر خواهی میکنم
ولم کن
اینقد مسخره ام نکن
اینجوری میخوای پس فردا بگی : " آی ملت ، این دختره ، بنده ی منه ، از زیر بار همه ی تحقیرا بیرون اومد الان مهندس جلو همه وایساده ؟! "
بابا ما همینجوری له له هستیم !
تازه خودمو جمع کردم
نذار حرمت کسی بشکنه ، نذار دوستیا بهم بخوره ، نذار دعوایی شروع بشه که تموم شدنش معلوم نیست بین کیارو بهم بزنه !
خداجون ....
ولم کن ! :)
جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید
"حسین پناهی "
من شنو ... همین الانه الان (!):
" ثانیه ها با تو آسون میرن
بازیه ماس که توش داغون میشم
دوباره باز به تو آروم میگم
میخوام ساعت وایسه
میخوام ساعت وایسه "
زدبازی - ساعت وایسه
من نویس .... شماره چهار :
خوابم میاد
این کم خوابیای چند ماه پیش شدید بهم برگشته
الان یا خوابم یا بیرون از خونه یا پای فـ یـ س جان !
خبرای خوب و بد هم هر ثانیه میاد
بازم شکر خبرای بد کمتره !!
خوش و خرم ... واسه همه هم دعای خوب خوب میکنیم !
من شنو .... امروز صبح :
" آسمون آبیه
جای اون خالیه
که باشه و ببینه
اینقد حالمون عالیه "
زدبازی - کوچه
من نویس .... شماره سه :
دیشب یه سری حرفا زده شد که شاید صد سال دیگه ممکن بود به کسی نگم !
ولی امروز به یه نتیجه ای رسیدم .
نشد ؟! بهتر نشد !
هنوز بهترین هستم !
هر روز بهترین هستم !
+ مرسی ، بابت خبر توپت !
من شنو .... دیشب .... با اون حالم :
" همه میدونن من همیشه با تو خوبم
همه میدیدن من همه با تو بودم
حتی فکر نمیکردم بخوای سرد شی زود
منم بستم چشامو رو هرچی بود
قهرات مال من بود ، با اون آشتی
پس تف تو خاطراتی که داشتیم "
0111 - گلهای باغچه
من نویس ..... کاملا بی حوصله :
از مرور خاطرات لعنتی خسته شدم
از اینکه یه آشغال اومد توی زندگیم و من با اینکه میدونستم همه چیش دروغه وایسادم تا پیش بره ، وایسادم تا دلم عادت کنه به بودنش
خسته شدم از بس چشمم روی ماشین های همرنگ ماشینش چرخید
خسته شدم هروقت با هر کسی حرف زدم هم اسم اون بود
خسته شدم از بس هی میگم دیگه دوستش ندارم و ته دلم میدونم که دروغه
دلم یه شروع جدید میخواد
یه آدم جدید
ولی خسته ام !
حوصله ی مرور آدمهارو ندارم
دلم هنوز خوب نشده
هنوز دلم میخواد بشینم توی همون کافه
من شکلات گلاسه امو بخورم و اون دلستر با طعم لیمو !
بعد برام آهنگای چرت و پرب بخونه
منم هی بگم بابا هییییییییییس
آروم تر ، آبرومون میره
بعد مرد کافه چی خنده اش بگیره و صدای آهنگو بلندتر کنه
دلم میخواد بشینم کنارش و برام حرف بزنه و من گوش ندم
بعد حرص بخوره و بگه اصلا دیگه بهت نمیگم
منم بگم به درک ، نگو ! قهر کنم و نازمو بکشه
هنوز دلم برای اون نوع رقصیدن مسخره اش تنگ میشه
اون مدل ابرو بالا انداختنش
اون ریش زشتس که هیچوقت نتونست مرتبش کنه
یا اون گردنبندش که خودشو کشت از بس گفت این همین یه دونس ، پسر نمیدونم چیکارم اینو واسم ساخته !
دلم تنگ میشه وقتی میبینم یه پسر توی خیابون سیگار میکشه
من یادم میومد بهش میگفتم سیگار نکش !
آخه بشر تو هیچی نداشتی و نداری !
از هر نظر ، هرررررررررررر نظر از تو بهتر هست !!
ولی من هنوز توی دلم تورو میخوام
ولی یه دیوونگی خاصی دارم
هم میخوامت هم نمیخوامت
یعنی دلم میخواد برگردیم به چند ماه پیش
نه الان که برگردی بگی پشیمونی !
الان برگشتنت به درد من نمیخوره
به درد عمه ات میخوره !
الان برگردی میخوام سر به تنت نباشه
راستی چرا ما نمیتونیم زمانو به عقب برگردونیم ؟!
اصلا این درست نیست که ما نمیتونیم این کارو بکنیم !
اینقد بی حوصله ام که دلم میخواد برم یه گوشه بشینم و به مردم نگا کنم و ببینم چیکارا میکنن !
من شنو .... همین الان :
"هرچی سرم شلوغ شد
رو قلب من اثر نداشت
بدون تو دنیای من
انگار تماشاگر نداشت "
شادمهر عقیلی - طرفدار
من نویس ..... شماره یک :
عادت بدی دارم
کلا آدم هارو
آدم حساب نمیکنم !!