#5 .... خیلی خوابالو و خیلی عصبانی !

من شنو ... الان :   

" بودنت هنوز مثل بارونه  

 تازه و خنک و ناز و آرومه  

 حتی الان از پشت این دیوار 

 که ساختن تا دوست نداشته باشم " 

 ناشناس 

من نویس .... کلافه ی کلافه :   

هورا !  

من چقد خوشبختم (!)  

دارن میبرنم پسند (!)  

قراره یکی منو بپسنده (!) 

قراره یکی توی این زمین خاکی و بزرگ از من خوشش بیاد  (!)  

وای خدا جون شکرت (!) 

ممنونم که میذاری من اینقد خوشبختیو حس کنم (!) 

یه پــســر قراره منو بپسنده (!)(!) 

هورا (!)(!)   

خدا جون بسه ، ولمون کن تورو خدا ، هی مارو میاری وسط زمین هی مسخرمون میکنی ؟!  

واقعا ؟ 

بابا مگه شوخی دارم باهات ؟!  

ولم کن  

این کارا چیه ؟! 

این مسخره بازیا چیه ؟!  

آقا بد کردیم به بنده هات؟  

قبول . 

من همینجا بلند میگم گه خوردم ! 

خوبه ؟!  

اصلا میرم از تک تکشون عذر خواهی میکنم  

ولم کن 

اینقد مسخره ام نکن  

اینجوری میخوای پس فردا بگی : " آی ملت ، این دختره ، بنده ی منه ، از زیر بار همه ی تحقیرا بیرون اومد الان مهندس جلو همه وایساده ؟! "  

بابا ما همینجوری له له هستیم !  

تازه خودمو جمع کردم 

نذار حرمت کسی بشکنه ، نذار دوستیا بهم بخوره ، نذار دعوایی شروع بشه که تموم شدنش معلوم نیست بین کیارو بهم بزنه !  

خداجون .... 

ولم کن ! :)