#54

من شنو ... نداره ، جدیدا هرچی آهنــگ گوش میدم حالم بد میشه و حالت تهوع بهم دست میده!


من نویس ... سکوی پرواز:


وقتی امیدی نداری توی یه جا بمونی پر پروازتو باز  ِ بازمیکنی و میپری ... مهم نیست کجا  ، چرا ؟ مهم اینه که وقتی دلت نیست باشی ... باید بری ! هر جا که میخواد باشه ...

من عاشق ایرانم ، عـــآشِقــــــ !

عاشق تهران و خیابونای کثیفش ، فرحزادش ، هوای آلودش ، برج میلادش، کافه های پر از دود سیگارش ، سینماهاش ، پارکهاش ، آدماش ، ماشیناش ، .... !

عاشق شیراز و حافظیه اش ، رستوران صوفی ، دروازه قرآن ، تپه ی تلویزیون ، .... !

عاشق شمال و دریای بد بوش ، اون صنایع دستی چوبی ، زیتون پرورده ، رب آلوچه و انار ، لواشکها و ..... !

عاشق کیش و دمای شرجیش ، اون درخت گنده اش ، اون خلیج تا ابد فارس ، اون پاساژهای خنکش و .... !

عاشق اصفهان و  لهجه های قشنگشون ، سی و سه پل ، پل خواجو ، گز ، ... !

عاشق مشهد و امام رضا ، قره قوروت ماست ، تسبیح ها و مهرها و اون عطرای بوی گلابش ، ...!

عاشق کاشان و حمام فینش ، گلاب گیری توی بهار و عطرای مخصوص چایش ، .... !

عاشق سرعین و اون آب گرمای بوی گوگردش ، عسل های نامرغوب و مرغوبش ، هوای خنک و ..!

عاشق همدان و غار علیصدر و اون قندیلاش ، ... !

ولی وقتی به یه جاییت رسید موندن فایده نداره :) میری که نفست دوباره در بیاد و اون نیمکره ی راست مغزت دوباره آروم بگیره و تو شب ها بخواب بری :) ! 

شدید منتظرم درسم تموم شه :)

بی مکانی

وقتی یک رابطه تازه تمام می شود کنارغم تمام شدن اش دردی هست که من اسمش را می گذارم " بی مکانی " ؛

این یعنی طرف مقابلت که از این ثانیه به بعد دیگر پارتنر نیست ولی همچنان موجودی ویژه است و تو دوست اش داری ،و تو نمیدانی او را باید کجای زندگی ات قرار دهی . این بی مکانی معمولا توی رابطه هایی است که ناب بوده و بعد از مدتی هر دو نفر دیگر نخواسته اند ادامه اش بدهند به هر دلیلی ؛ یعنی فرد هنوز برایت یک عزیز است اما از دست رفته ... معشوق/معشوقه اش نیستی دیگر ولی در ردیف دوستانت هم قرار ندارد یعنی نمی توانی از فردا که مثلا به او زنگ زدی مثل بقیه با او حرف بزنی ... این بی مکانی اما درد دارد؛ اینکه مثلا وقتی برایش تکست می دهی که حالش را بپرسی نوشته ات را باید بارها پاک می کنی و فعل ها و کلمه ها را جابجا کنی ... برای یک دوست معمولی می نویسی ... معشوق/معشوقه اش هم دیگر نیستی که بی دریغ کلمه نثار کنی و کم بیاوری ... اسمش را از مموری موبایلت حذف نمی کنی اما شاید فرم اسم را تغییر بدهی .مثلا آن میم مالکیت را برداری یا بگذاری اش توی فیورت گروپ دوستانت ... این بی مکانی است که باعث می شود به خودت بگویی دیگر زندگی خصوصی اش به خودش مربوط است ولی هنوز معده ات درد بگیرد وقتی بدانی با فلانی خوابیده است ... روز و شب دیگر زنگ نزنی هفته ها حتی ، اما یواشکی و کنجکاو نوشته ها یش را بخوانی و اشک گاهی چشمانت را پر کند ... بی مکانی مجبورت می کند یادگاری هایش راجمع کنی که جلوی چشمت نباشد ولی گاهی بروی سر وقت جعبه یادگاری و دست خط اش را نگاه کنی و دوباره بگذاری اش جایی که تا مدت ها نبینی.

تمام شدن رابطه باعث نمی شود یادت برود تکیه کلام ها را ، عادت ها را ، علاقمندی ها را .... من بی مکانی ها را دوست دارم حتی اگر گلویم را بگیرد و یک لایه اشک چشم هایم را تار کند ... بی مکانی جایی است که خودت را روی خاطره ها پرت می کنی و غرق می شوی ساعت ها، روزها و وقتی تمام شود دوباره پوست می اندازی ... خودت را آماده می کنی که یادت بیاید بزرگ شدن خیلی سخت است. خیلی!!!

 

#53

من شنو ...امروز ...  توی سالسا : 

 

" اگه اون که کنارته 

تورو بیشتر از من میخواد 

اگه با همون راحتی 

اگه باهات راه میاد 

اگه روزگار بد 

تورو ازم گرفته 

اگه خاطرات خوبمون 

از خاطرم نرفته 

خوشبختیت آرزومه 

حتی با من نباشی 

حتی از خاطرهام جدا شی " 

سیامک عباسی - خوشبختیت آرزومه 

من نویس ... یک ایرانی تمام عیار :  

چرا باید یه کمر بند فِـــیک مَنگو نود هزار تومن باشه ؟! ما ایرانی های گوش دراز ذوق مرگ بشیم که OFF خورده و میتونیم بخریمش هشتاد و نه هزارتومن ؟ چرا ما ایرانیا باید با مشت و لگد بپریم توی مغازه ها و به همدیگر مشت بزنیم تا بتونیم کیف های مدل 2010 هرمس رو بخریم  و بعد برویم جلوی دوستامون پز بیایم که آره کیفِ هرمس دستم است در حالی که اصلا دو سال هست که حتی خود هرمس اینارو نمیزنه و از چرخه ی مد اینا رو خارج کرده ؟؟؟  چرا اصلا باید یک کیف کج و اسپرت آدیداس 50 هزارتومن باشد و بعد از یک روز استفاده این بغل هایش پوست پوست شود و مردم دلشون نیاد بندازنش دور ، و هی استفاده کنن و فکر کنن خوشتبپن چون کیفشون مارکه ؟!  

چرا بعضی از مدل های زارا را خود زارا نمیدونه زده ؟! :دی

واقعا چرا ما ایرانیها فکر میکنیم زرنگیم  که میتونیم مارک پوش باشیم با اینکه میدونیم ، میدونیم ، میدونیم که این اجناس با یک جمله ی  MADE IN CHINA همراه هستن ؟! اون هم از درجه سه ها !  شما واقعا فِکر میکنید مثلا کوله پشتی آدیداس مدل 2012 ای که تو ایران هست اصله ؟! واقعا اگه اینجوری فکر میکنید باید براتون متاسف بشم :)  

از( لحظه هایی که دوستش ندارم) - فــ یـــ س جان :

خـــــــدایا ...

اینقد توو خودم ریختم ؛

که از سرمم گذشت ....

دارم غــــــــــــرق میشم !


دســـتت کجـــــــاست ... !!!

#52

من شنو ... یک شب سرد زمستانی ... فرحزاد  : 

 

"نرفته یاد تو هنوزم از سرم 

نمیتونم من از تو ساده بگذرم 

گلم تو آخرم با چشمای ترم 

گذشتی از منُ نکردی باورم 

میشد که یکمی ، میشد که یک دمی  

میشد که لحظه ای ، بگی که یکمی و یک دمی به فکرمی 

بیا با اون نگات ، بیا با خنده هات  

سکوتُ بشکن ُ ، بگو منم دوست دارم ُ میمونم باهات" 

علی اصحابی - میشد که

  

من نویس ... یک حس گمشده : 

من هیچوقت نه آکواریم میخرم ، نه ماهی :| ، من توی کوچه پس کوچه ها و آکواریوم فروشی ها گم شدم ... من گم کردم حس گــَس دوست داشتن را ... در لابه لای شاخه های خشک پارکِ نهج البلاغه ، در بین کوچه های آرش و ابراهیمی ، در سردار جنگل ، در ماشین های تیزرو سفید رنگ ، در طعم شیرین کیک های شکلاتی بی بی ... در شکلات گلاسه ها و شکلات شیک ها ، در سیگار ها و در قلیون ها ... من گم کردم و نمیتوانم پیدایش کنم ... خدایا ... قسمت میدهم به همان قاصدک هایی که با دل کودکانه ام ... از لابه لای بوته های فلفلت پیدا میکردم و آرزوهای کودکیم را در گوششون میگفتم و فوت میکردم که برسه بهت ... خودت پیدایش کن !   

 

امروز روزه سکوتم شکست اما من نمیتوانم حرف بزنم ... ریه ام میسوزد و سرم درد میکند ! 

راستی نیم کره ی راست مغز واسه چه هر روز و هر ثانیه درد میکنه ؟! علتش که خطرناک نیست ... هست !؟

#51

من شنو ... هرشب : 

 

" ساعت پنج شده 

دلم بازم تنگ شده 

ولی جای برگشت نیست 

چشمام میشن با یه لبخند خیس ... " 

زدبازی - دلم تنگ شده

 یک مکالمه ی  : 

+ چند روزه نخوابیدی ؟ 

- چند روزی میشه‌ !‌ 

+ باز که بهم ریختی تو !

- نه ! فقط خوابم نمیبره .

من نویس : 

 

یک عدد تل فست میخوریم و دوتا اکسترا ! 

#50

من شنو ... هرسال ... هفته ی آخر شهریور :  

"دوباره کنار آب ، زیر ستاره هاییم  

خوشحال از اینکه تو بهترین سه ماه سالیم  

تنها مشکل اینه که تحت فشار خوابیم 

همه چی عالیه ولی اگه بذاره پاییز 

چرا میره جلو عقربه هی 

متنفرم از ته دل 

من از اول مهر " 

زدبازی - تابستون کوتاهه

من نویس ... یک مخ آماده ی تــَــرک : 

تو باید بخوای از دستش خلاص بشی ، یعنی مثلا بخوای ترکش کنی ، باید یه حرفی باشه ، یه حرکتی باشه که تو رو منع کنه ، مثلا بره توی مرکزی ترین قسمت مخت و تو انقد با خودت و همه لج کنی که قانع بشی که باید ، باید ، باید اونُ ترک کنی ، حالا که چی که هست ، عادت های روزانه ، آدمهای روزانه ، .... ! تو باید بخوای که ترک کنی  و راحت باشی ، وقتی بخوای همه چی آسون میشه  

 

شنبه ، ساعت 7 و نیم صبح (!) خدایی دوباره حس یه بچه مدرسه ای بهم دست داده :)) ... با اینکه از دانشگاه و همه چیش متنفرم ولی دلم تنگ شده :| ! خدایا مخ چت من ُ خودت نجات بده !

#49

من شنو ... الان :  

Escaping nights without you with shadows on the wall
My mind is running wild tryin hard not to fall
You told me that you love me but say I’m just a friend
my heart is broken up into pieces
Cos i know i’ll never free my soul
it’s trapped between true love and being alone
When my eyes are closed the greatest story told
 I woke and my dreams are shattered here on the floor 

Enrique Iglesias - Why Not Me
 

من خوان ... سر کلاسهای کنکور : 

-63-  

خیابان طالقان ی یک طرفه است . می رویم پایین تر و از خیابان سمیه دوباره می آییم توی طالقانی ، شاید یادت رفته باشد و آن دیوار های آجری برایت چندان آشنا نباشد . میبینی که دیوار خیلی طولانی است . تا چشم کار میکند دیوار است . روبه روی در بزرگ نگه میدارم و تو عقاب سنگی میبینی که روی دیوار کنده شده و دیگر خطوط ظریف کنده کاری شده اش را از دست داده ، ولی هنوز هم میشود نزدیک ترین جا به وطنت .  خاموشت میکنم و یکی دو ساعت تنهات میگذارم و خودم میرم خانه ی هنرمندان که همان نزدیکی است . باید سالهای کودکی ات را به یاد بیاروی . سه سالت بیشتر نبود که این سفارت خانه دیگر جزیره ای آمریکایی در دل تهران نبود . از دیوارهاش بالا رفتنتد و بعداً شد لانه ی جاسوسی . باید خوب به پرچم هایی که دورتادور زده اند توجه کنی . یا زهراها و یا حسین ها ، یعنی که اینجا آمریکا نیست . ریپ بزن ، ترمز ببر . هرکاری خواستی بکن . من آنجا کاری با تو ندارم . خانه ات نیست ،ولی خاطره ی دور خانه ات که هست . خوشحال نشدی شورلت ؟ 

-103- 

از جیب پالتوپوست قیمتی اش جعبه ی مثلثی شکلاتی تابلرون را بیرون می آورد و جلوت میگیرد . میگوید : آشتی ... تو عشوه خرکی می آیی و ابروت را بالا میندازی و میگویی : نچ نچ .... میگوید این که رشوه نیست ، پیام عاشقانه است خنگ خدا ... تو نیشت تا بناگوش باز میشود .عاشقها همیشه میتوانند دوتاگوش مخملی روی سرت سبز کنند . میگویی : عاشق جان ، حالا بیا یه ماچ برفی ... بعد از کلی فرنج کیس باشدت ، تکه ی گنده ای از شکلات عاشقت  میکنی . شکلات را با دندان نصف میکنی و نصف بیرون مانده را به عاشقت میدهی . همه چیز در زندگی باید fifty - fifty باشد .  

یوسف آباد ، خیابان سی و سوم - سینا دادخواه

 

من نویس ... فهمیدن یک حقیقت تلخ : 

 

تو نمیفهمی چه داشتی ، اینکه گاهی مینشینی روی صندلی کافه ی شریمپی و برای خودت دلستر لیمو سفارش میدی و به آهنگ Hotel california - Eagles گوش می دهی و یک سیگار روشن میکنی و از کافه چی برای خودت یک زیر سیگاری میگیری ، اینها نشون میده تو یه چیزیو داشتی و دیگه نداری ...  !

تو نمیفهمی چه داشتی ، وقتی که توی سفره خانه ی عمو رضا مینشینی و دستت را دور همراهت حلقه میکنی و قلیون لیمو و نعناع معروف را سفارش میدهی و میکشی و میکشی و میکشی ! 

تو نمیفهمی چه داشتی ، وقتی میروی سمت پارک پرواز و صدای موتور گشت پلیس رو میشنوی و برمیگردی به صندلی کمک راننده ات نگاه میکنی و میبینی کسی نیست ! 

تو نمیفهمی چی داشتی، وقتی میروی سمت بلوار دریا ، میدان کوثر ، بغل همون دکه ی روزنامه ای و کسی نیست به تو بگوید " برو بالا ، از این خیابان برو بالا دیگه ، دیدی گفتم بلدم ؟ " !  

تو نمیفهمی چه داشتی وقتی توی پارک میعاد می ایستی یا میروی سینما پردیس زندگی و دلت میخواهد فیلم خنده دار ببینی و میفهمی نیست ، نداریش !

تو نمیفهمی چقدر تنها شده ای  ... بفهم :) !   

نمیدونم اینکه کم میخوابم خیلی خیلی داره رو مخم تاثیر میذاره یا اتفاقات اخیر ، فعلا فقط میدونم خیلی خیلی خسته ام !   

جدیدا خیلی فلش بک دارم ... خیلی !  

#48

من شنو ... امروز توی شریعتی :


" میدونم باید برم

میرسیم آخر به هم

من و تو

عزیزم بذار برم

میرسیم یه جا بهم

میخوابیم کنار هم من و تو

من و تو

هر جا برم با هرکی برم

توی فکرم مال تو ام"

زدبازی - زمین صافه

من نویس ... یک سری آدم خیلی خیلی شاد :


اینکه تو منُ میبینی که توی اسنایپر جیغ میزنم، از شادی، چیز خیلی عجیبی نیس ، اینکه من عاشق ماشین بازی و سفینه هستم هم چیز عجیبی نیست ، من عاشق اون تیکت های مسخره ی سرزمین عجایبم ، البته امروز سرزمین عجایب نرفتیم !

هه ، جای همگی خالی ، کلی جایزه بردیم ، کلی خندیدم ، کلی !!

کلی شرط بندی کردیم ، کلی خندیدم ، کلی ماشین بازی کردیم ، کلی ، کلی ، کلی !

اصلا من خیلی خیلی هم آدم شادیم و پر انرژی !

اصلا هم سینما پنج بعدی مثِ قدیم نبود ، بیشتر خوش گذشت !

اصلا تیرامیسو مثِ قدیم خوشمزه نبود  ، خیلی خیلی بدمزه شده بود !

مهم نیست توی کافه ویونای شهرک باشیم یا ونک ،  یا توی شبهای دریا ، یا حتی توی فرحزاد ، یا کوهسار یا حتی دربند ، مهم نیست من توی ولیعصر راه برم یا توی خیابونای کثیف انقلاب یا توی کوچه پس کوچه های شهرکمون یا حتی شهرک غرب ، مهم نیست من بشینم توی اون آلاچیق های پارک گفتگو یا بشینم روی تاب های نهج البلاغه یا بخوابم زیر آفتاب تا سیاه بشم ! مهم اینه که من امروز ، خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بهم خوش گذشت !

مهم اینه حتی توی روزهای پایانی تابستون من هنوز اصرار دارم لذت ببرم ، اصرار دارم زنده باشم!

میدونین یه چیزیُ ؟! من خیلی خیلی سخت میگرفتم ، باید راحت بود ، با غریبه ها خندید ، شوخی کرد ، لبخند زد ، بازی کرد ، باید بشینی و راحت با آدمها صحبت کنی ! 

سخت اما به موقع فهمیدم ، هیشکی ارزشش رو نداره تو زندگیتو براش استاپ کنی ، باید بری جلو ، به قول آقامون مهراد هیدن : " نباید وایسم ، باید برم جلو تر، نباید وایسم ! " 


راستی کی پایه پینت بال هست ؟!

#47

من شنو .... هی روزگار : 

 

"عاقبت جدا شدن دستای ما 

گم شدیم تو غربت غریبه ها 

آخر اون همه لبخند و سرود 

چشم پر حسادت زمونه بود  "

 سیاوش قمیشی - بی تو

 

من نویس ... یک سری چیز در مورد رابطه با دخترا :

 

تو باید بفهمی که یک دختر کالا نیست ، یک دختر بازیچه ی دست تو نیست که تو یک روز دوستش داشته باشی ، یک روز نه ! 

تو باید بفهمی که یک دختر خیلی چیزا یادش میره جز قولایی که بهش دادی ، وقتی بهش قول میدی مواظبشی ، باید باشی ، باید !!  

تو باید بفهمی که یک دختر شاید مغرور باشه ولی وقتی به تو که میرسه و غرورشو میذاره زیر پاش و بهت میگه مواظب خودت باش ، یعنی براش مهمی ، یعنی تو فرق داری ! 

تو باید بفهمی وقتی که یک دختر برای تو ناز میکنه ، لوس میشه ، شاید حتی قهر میکنه میخواد باشی ، میخواد بهش محبت کنی ، نباید همه چی رو که به زبون آورد !  

تو باید بفهمی رنگ لاکِ دستش عوض شده یا امروز آرایشش فرق کرده ، یا موهاشو کوتاه کرده ، یا لباس ِ جدید خریده یا حتی گوشواره جدید انداخته !  

تو باید بفهمی چی  میگی ، حرفات فقط شنیده نمیشه ، میره تو مغز یک دختر و پردازش میشه و میاد بیرون ، تو باید اینارو بفهمی  !  

تو باید بفهمی که اون دوست داره گاهی خودشو به تو بچسبونه چون میخواد تو باشی ، بهش برسی !   

تو باید وقتی باهاش بیرون هستی ، یا حتی نیستی کسیُ جز اون نبینی !

تو باید هر روز صبح بهش زنگ بزنی ، بهش اس ام اس بدی ، سلام کنی ، تو باید بعد از اون بخوابی !  تو باید شب بخیر آخر رو بگی !!!

تو باید وقتی حتی سرت شلوغه براش وقت پیدا کنی !  

تو باید دستشو توی ماشین بگیری ، تو باید انقد عطر بزنی که دستاش بوی عطر تورو بگیره  که وقتی ازت جدا شد ، دستشو هی بو کنه و هی ته دلش بلرزه !

تو باید دیووونه بازیاشو تحسین کنی ، هر دختری جلو هر آدمی دیوونه بازی در نمیاره !  

تو باید گاهی موهاشو از صورتش بزنی کنار ... دخترا این چیزارو دوست دارن !  

درک کن !  

مطمئن باش دختر هم این کاراتو میبینه ، میفهمه که تو دوستش داری ، نمیخواد همیشه بگی دوستش داری که !    

  

 

بیکاری زده به مخم ، همش دوباره نت !!  

شدیدا الاف تشریف دارم ، کم مونده دیگه برم به مامانم کمک کنم تو کارا خونه ، کمـــــــــــــــک دارم خفه میشم از فکر و خیال :دی

#46

من شنو ... چند ماه پیش  .... من و فــ یــ س جان و یک عکس خیلی خیلی عذاب آور : 

 

" همیشه بی تو با فکرت تنهایی سرگردونم 

نمیدونم تو نباشی دیگه از چی بخونم" 

مهدی مقدم  - بی تو میمیرم

مکالمه ی من با یک بچه ی 6 ساله توی استخر :  

+ وای تو چقدر شنات خوبه مانیا خانوم !
- تو مو نداری ؟!  

+ چرا دارم ، واسه چی میپرسی  ؟!  

- آخه مو نداری ! از کلاهت مو بیرون نزده !   

+ :)))))))))))

من نویس : 

 

امروز دوباره عاشق تهران شدم :) ! 

#45 .... آقای وکیل !

 من شنو ... ( یک آهنگ پر از خاطره :)) ) :   

  

" ای تو غریبِ آشنا   

ای بی مروت تا کجا 

میخوای بدی ادامه تو 

تا انتهای جاده ها 

حسادت هم حدی داره 

کی دست تو دستات میذاره 

تو این زمونه ی پلید 

محبت معنا نداره " 

خواننده :)))))))))))))))

من نویس .... از ته ته ته ته ته دلم :  

اصلا تو باید باشی،  با همون عینک زشتت ، با همون ریش مسخره ات ، و من برات حرف بزنمُ بزنمُ بزنم تا حس کنی داری خفه میشی !  

تو باید باشی بگی که خنده ات قشنگه و منم برات یه لبخند از ته ته ته ته دلم بزنم :) و بعد دوباره معصوم و مظلوم بشینم تا تو باز صدات در بیاد و بگی معصوم بهت نمیاد ، شَــر باش و من دوباره بخندم .... از ته ته ته ته دلم تا تو اون لبخند کجتو بزنی !  

اصلا تو باید باشی که من هر هفته ، هر ماه ، هر سال باهات قهر کنم و تو هم با من قهر کنی !  اصلا دوستی ما معنی نمیده بدون این قهرا ، بالاخره زووود از همه خسته میشیم و دوباره قهر میکنیم ! قبول داری این قهرا دوستیمونو خیلی خیلی محکم کرده ؟!  

اصلا تو باید باشی که من بدون هیچ ترسی بگم : " برو ، حوصله ندارم ، خدافظ . " و تو بدون هیچ چون چرایی یک چشمک بزنی و بگی : " باشه ، خدافظ " 

اصلا مگه میشه تو نباشی ؟! تو که نباشی یه تیکه از کودکی و نوجوونیم گم میشه ، یه تیکه از جوونیم گم میشه !  

اصلا تو باید باشی باهام شوخی کنی ، باهات شوخی کنم ، بهم فحش بدی ، بهت فحش بدم و مطمئن باشم که اصلا اصلا ناراحت نمیشی !  

اصلا دوستیمون خیلی بیشتر از یه دوستیه ، دوستیمون یه قسمت از خاطرمونه ، یه قسمت از روزای سخت و آسون ، یه قسمت از دبیرستان و کنکور و دانشگاه !  

اصلا تو که نباشی معنی نمیده با کسی کل کل کردن ، معنی نمیده موهای من فر باشه و یکی شکایت کنه که موهات صاف قشنگ تره و من دو ساعت براش توضیح بدم که بابا موهای من فره !  

اصلا تو که نباشی چه معنی داره آهنگ های گیتار دار ؟! چه معنی میده لواشک ترش شمال !؟ چه معنی میده فیلم "پدر خوانده "  ؟!  چه معنی میده اون نخ سیگار ؟!

اصلا تو نباشی چه معنیی داره عشق ؟! وقتی تو از عشقت برام بگی و من توی دلم بهت به خاطر همه کارای اون فحش بدم !  وقتی که من از عشقم برات میگم و تو بهم فحش میدی و میگی دیدی گفتم اینجوری میشه و من عصبانی بشم و دعوامون بشه !  

اصلا چه معنی میده دنیایی خالی از تو ؟! تو که نباشی من از کجا بدونم کی فردا پشتمو بدون هیچ چون چرایی خواهد داشت ؟!  

اصلا تو که نباشی دنیا معنی نداره برام !  

عشق میکنم باهم دوستیم ، عشق میکنم تو توی تموم مسیرهای زندگیم بودی ، چه روی صحنه و چه پشت صحنه !  

عشق میکنم در عین اینکه ازت بیزارم ، خیلی خیلی خیلی دوست دارم !  

اصلا تو که نباشی معنی نمیده دوستیا برام ! :)  

هی آقای وکیل ... اینم اسمت توی وبلاگم ! امشب از اون شبا هست که تو یه دور .... ؟! :دی 

#44

من شنو ... همین چند دقیقه ی پیش ... توی تراس : 

 

 " امشب میکوبه 

همه چی خوبه 

تا صبح با من میخونه 

دنیا مال ماست 

آره میخونه 

میگه برام شده دیوونه 

هرجا بخوای باهم میریم 

دنیا مال ماست  " 

سامی بیگی - دنیا مال ماست

 

من نویس .... یک آدم خیلی خیلی شنگول :  

امروز از اون روزاس که من عاشق خودم میشم ، میشینم جلوی آیینه و موهامو اتو میکنم ، یه لاک خوشرنگ میزنم ، آرایش میکنم و برای دل خودم توی خونه آهنگ میذارم و میرقصم !   

امروز از اون روزاس که دوست دارم غذا بپزم برای خانواده !  

امروز از اون روزاس که من آروم قدم ور میدارم ، لذت میبرم از برگای نیمه زرد پاییزی !  

امروز از اون روزاس که من از جلو مغازه ی قهوه فروشی رد میشم و مست بوی قهوه میشم !  

امروز از اون روزاس که با مرور یه سری اتفاقات اخیر توی ذهن نیمه بیدارم برای چند ثانیه حالم عوض میشه و خوشحال میشم !   

امروز از اون روزاس که من یه عالمه پسته ی تازه میخرم و میشینم مث ِ بچه ها تند تند پوست میکنم و میخورم ! 

امروز از اون روزاس .....

  

کلا آدمی هستیم که فازش معلوم نیست ، کلا آدمی هستم که خیلی خیلی فازم با همه فرق داره !    

#43

من شنو ... الان .... باز هم حسین پناهی

 

" و رسالت من این خواهد بود ، تا دو استکان چای داغ را ،از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم ، تا در شبی بارانی ، آنها را با خدای خویش ، چشم در چشم هم نوش کنیم . " 

 

حسین پناهی - ستاره ها  

 

من نویس : 

 

این مخ نیمه بیمار و نیمه سالم من کشف کرده که من فقط آفریده شده ام که فقط شنونده باشم ،  من عادت کرده ام  که فقط بشینم و برام حرف بزنن و من گوش کنم و توی مخ خودم هزاران جواب بدم و روی لبام فقط همین این جمله ها روان بشه ، عیب نداره ، میگذره ، اشکالی نداره ، نهههههههه؟! حالا چیزیه که شده ، خودتو عصبی نکن ! و من توی مخ خودم فقط و فقط همین یک جمله رو میگم : " تو ، چقدر دنیات کوچیکه !  لطفا خفه شو "  

از این دورویی خودم حالم بهم میخوره  وقتی لبخند میزنم و ابراز همدرد میکنم که انگار مشکلاتش برام مهمه در صورتی که نیست ، به درک که پول ماشینتو میخوان به به داداشت خونه بخره ، به درک که کارت خسته کننده هست ، به درک واحدات جور نشده ،به درک که به عشقت نرسیدی ، به درک که این شد .... به درک که اون شد ! 

به درک  !!! 

من خیلی خیلی هم آدم خوب و مهربونیم ، من خیلی خیلی هم گوش شنوای خوبیم ولی چیزایی که ارزش شنیدن نداره ، چرا باید گفته بشه !؟  

بابا مگه ما کم مشکلات داریم ؟!  

لطفا گوش ما را با سطل آشغال افکارتون اشتباه نگیرید !  ممنون :)  

الگو های عشقی من دارن کم کم از بین میرن ،دارن شکافته میشن ،  نه میخوام تو کارشون دخالت کنم ، نه حوصله اشو دارم   !  

شدیدا به یک کار نیازمندیم ... شدید ! یک کار دفتری ، ترجیحا نزدیک خونه :دی !  

 

اه ... دانشگاه داره شروع میشه بازم :( ! 

#42

من شنو ... دوستش دارم : 

 

"من مــُردم 

این روزا یه جورایی تو اون دنیام 

وقتی عصبی میشم  

وای میسم تو رو شما 

..... 

از رگ خشک من معلومه خونی نیست تو بدنم 

این یه بارم فقط با اشکای خیسم خوندم ازت 

من از همه بهارای زندگیم موندم عقب 

این روزا مسیر زندگیم مث ِ ذوزنقس !  

.... 

فقط از دیدگاه من یک صحنه فراموش نمیشه 

حتی صـــــدها روز دیگه 

تو با دوتا دیگه بودی  

که این مقایسه حتی رو ترازو نمیره 

بهم دروغ میگفتی که دل من آروم بگیره ؟ 

وقتی چشام مثِ چشم عقاب چشاتو میپایید 

میگفت میخوای با دروغات میله زندان ُ بسازی" 

پیشرو  FT  میثم -  نیلوفر

من نویس ... با کمی سردرد : 

 

آدمهایی در اطراف ما میباشد که ما آنهارا به شما این چنین معرفی میکنیم :   

" آدمهای شرطی !‌ "

یعنی مث ِ آن دوست محترمی که بعد از دو بار مهمان شدن عادت میکند که همیشه مهمان شود ! 

یا مث ِ آن شخصی که عشق میکند با ماشین برویم دنبالش و ببریمش بیرون و دوباره ببریم و برسونیمش خانه !  

و ما بسیار عصبانی میباشیم که انقد مارا ساده فرض میگیرند و فکر میکنن ما اینجورییم (دست راستتونُ کج کنید ) !  

 

اَه ... اینم شد انتخاب واحد .... نامردا همه چیارو که خالی کردین ... زبان ماشین فقط یک نفر جای خالی ؟!؟!؟!؟؟!؟؟!؟!؟!؟!؟؟!؟ نه خدایی حقه ؟!  

  

مث ِ وقتایی که میری میشینی روی لبه ی تراس ... چشاتو میدوزی به حیاط همسایه که شاید ، شاید بچه های همسایه قایم موشک بازی کنن و تو از اون بالا بهشون تقلب برسونی .... مث ِ اون وقتا شیطنتم گــُـل کرده است !

#41

من شنو ... واقعا داره یادم میره .... الان :  

" اسمم داره یادم میره  

چون تو صدام نمیکنی 

حالا که عاشقت شدم 

تو اعتنا نمیکنی " 

شادمهر عقیلی - اسمم داره یادم میره  

من نویس ... هم خواهر شوهر میشویم ، هم خواهر زن : 

اصلا جدیدا وقتی توی آیینه به خودم نگاه میکنم کم کم این فکم داره گنده و گنده و گنده تر میشه !  

شدم مثل این اسمایل فُور اِو ِر اِلون !  

کم کم دارم مطمئن میشم من نیمه ی گمشده ندارم و خدا منو کامل آفریده که درسی بشم برای این خلق تا دیگه نه بخونن از تنهایی ، نه بنویسن !  

به قول دامادمون ... تقصیر خودتِ خانوم س.ص.ث !

 

هی آقای وکیل .... با توام  ... تو هنوز خیلی خیلی عزیزی .... مثِ همون وقتا :) ! دلمان لک زده است تو فحش بدهی و ما فحش بدهیم و آخر دعوا کنیم و دوباره چــَند ماه قهر کنیم !!  

 

من خوان .... چند سال پیش :   

 -18-

اگر تو پسر به دنیا بیای اَم خوشحال میشم ! شاید حتی بیشتر از دختر بودنت ! اون وقت مزه ی بردگیُ بعضی از تحقیرا رُ نمیچشی ! مثلا اگه پسر باشی کسی تو تاریکی بهت تجاوز نمیکنه ! لازم نیست صورت خوشگل داشته باشی تا تو نگاه اول چشم همه رُ بگیری ! وقتی با همسرت توی تخت خواب خوابیدی لازم نیست هر چیزی ُ تحمّل کنی ! کسی به تو نمیگه گُناه اون روزی دُرُس شد که حوا سیب ممنوعُ چید ! کم تر عذاب میکشی!    

-109- 

کاش معمای بودن یا نبودن یا این یا اون قانون حل میشدُ هر کسی واسه خودش یه راهِ حل پیدا نمیکرد ! کاش پیدا کردن یه حقیقت، حقیقتای ضدِ اون حقیقتِ پیش نمی آورد ! کاش تموم حقیقتا درست نبودن ، هدفِ محاکمه ها و دعواهای اونا چیه ؟ میخوام به همه حالی کنن که چه چیزی درسته و چه چیزی نه ؟میخوان عدالت ُ به همه نشون بدن ؟ تو حق داشتی ! کوچولو ! حقیقت همه جا هست !  وجدان هر کسی از هزارون وجدان جورواجور درست شده ! 

- روی جلد کتاب -  

هیچ وقت نفهمیدم چه طور این جوری میخنده ولی فکر میکنم دلیلش گریه کردنای زیادشه ! فقط کسایی که زیاد گریه میکنن می تونن قدر قشنگیای زندگی رُ بدوننُ خوب بخندن ! گریه کردن آسونه وُ خندیدن سخت !

نامه به کودکی که هرگز متولد نشد -اوریانا فالاچی ( ترجمه یغما گلرویی )

کاملا بی ربط !

من باید دلتنگ اون دامن چیندار لباس محلی شیرازیم باشم که خاله ام برایم به یادگار فرستاد  

یا اون گل سرخی که از حیاط بابابزرگم چیدم ، یا حتی اون مرغ مینایی که فقط اسم یکی از نوه هارو بلد بود ...  ســ ر و شــــ

من باید دلتنگ اون مادربزرگی بشم که وقتی صدا خنده هایمان را میشنید و باز هم فریاد میزد خوابیدین؟؟ و ما انقد خندیدم به گوشهای سنگینش که او هم خنده اش گرفت!  

من باید دلتنگ اون مشت قرص های عزیز باشم یا صدای تلویزیون تا ته بلند شده اش !  

من باید دلتنگ چایی های یخ کرده ی صبح باشم چون من چای داغ دوست نداشته ام ! 

من باید دلتنگ اون فوتبال های توی خونه باشم که با داداشم بازی میکردم  

یا خاله بازیهایمان با روناک ، الناز ، .... !

یا اون مسابقات دوچرخه سواریمان !  

یا اون روسری صورتی کم رنگی که مادرم بهم داد تا با ذوق سرم کنم 

یا اولین دوربین عکاسیم   

یا اولین نقاشی نیمه حرفه ایم 

یا اولین رمان احساسیم 

یا اولین ...

من باید دلتنگ اینها بشم 

چون من دیدم 

حس کردم 

زندگی کردم 

دوست داشتم 

من باید یادم بماند و باید دلتنگ بشم !  

#40

من شنو .... توی یک مغازه در یک جای شلوغ شهر : 

 

I didn't want to lose you
Leave you with a broken heart
But wherever we are, we're miles apart
I know that we tried, but this is the last goodbye 

david cook - last goodbye 

 

من نویس .... عمق فاجعه درک نمیشود ... حتی برای خودم :  

 

داستان رو نذاشتم  چون نخواستم !   

عمق فاجعه امروز باعث خنده و شوخی ما شده است و ما با خواهر گرام از صبح با خنده و شوخی از این قضیه میگذریم و ما میترسیم اگر شوخی را ادامه ندهیم به دردی عظیم تبدیل شود و برود بنشیند روی تخت پادشاهی مخمان و ما بسیار بسیار عصبی تر بشویم . 

اصلا ما میترسیم که این شوخیها از جای دیگری بلند شود .... :)   

بگذریم ... خیالی نیست :)

 

باز ما نیت کردیم و دلار گرون شد ....  

به مدت دو هفته بخرید و ذخیره کنید و بعد از دو هفته بفروشید و سود کنید !   

#39

من شنو ... توی ماشین ... راه برگشت :‌ 

 

" خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردی 

واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی 

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی؟ 

منو به محبت دوروزه مهمون کردی ؟!  " 

سیاوش قمیشی - خیلی ممنون 

 

من نویس :  

 

اصلا بعضی از آهنگها هست که وقتی میشنوی ، یاد سفر میوفتی ، مثل آهنگ 

 Only girl  rihanna  که منو میبره به سفر تابستونی کنکوری من ! یا مثلا آهنگ ناری ناری که ما در سفر سرعین - آستارا بس شنیدیم !  یا مثل آهنگ خیلی ممنون - سیاوش قمیشی که مغز مارا کشت و به فنا داد در سفر کاشان بهاره ی امسال  !  

 

امروز تولد داشتیم ، اونم سه تا (!) بس خوش گذشت ، کیک خوردیم ، عکس گرفتیم ، قلیون کشیدیم ، چایی خوردیم ، میوه های پوست کنده ی به دست مهندس رو هم خوردیم !  

خب خوبی اینجور جاها  و اینجور اکیپ ها پایه بودنه !  

شاید باید بگم پایه ترین آدمهای روی کره ی زمین همین آدمهای امروز بودن  

فرحزاد به سمت کوهسار  توی یک ربع (!)

دو نقطه از این قلبای جهنده ( خودم میدونم ایکس هستن ایشون ) به ادامه ی امسال و همه سالهای بعدی !   

راستی ... به کسی نگید ... خستگی به دلمان ماند !  

 

میخوام برای 40 # یه داستان کوتاه از خودم بذارم .... وایسین فکر کنم ببینم روم میشه  ( دو نقطه دی ) ؟!   

 

+ معرفی کتابهای خوب ( با اینکه ما اصلا وقت و حوصله کتاب خونی نداریم )  - مکاشفات یک تایپیست !

امان از این احوال ... امان !‌

امان از دستانم زمانی که در مقابل احساساتم لال میشوند و من ، لبخند میزنم ...  

باز هم ادامه دارد .... 

دستانم اصرار دارند روزه ی سکوت بگیرند (!) 

س.ص.ث

#38

من شنو ... یک سال پیش :  

  

" حرمت معنای اسمت  

تو کتابا جا نمیشه 

من الفبا مینویسم 

حرف تو پیدا نمیشه 

مث موج و خط ساحل 

سرنوشتم اینه لابد

کم خداحافظ نگفتم  

رفتنم برگشتنم شد " 

بابک جهان بخش - عاشقم کن 

من نویس ... بی دلیل : 

 

صرفا به دلیل اینکه دو نقطه دی میزنیم ، دلیل نمیشه که حالمون خوب باشه که ، اصلا ما باید الکی دونقطه دی بزنیم تا حال و روحیه همه را خوب کنیم ، یا به قول رفیق قدیمی ایزما دونقطه کلی پرانتز ِ بسته ( :)))))) ) بزنیم تا همه حال کنن ، ما یاد گرفته ایم تا پشت این مانیتور ها  و کیبرد ها همه چی رو پنهون کنیم ، وای به اون روزی که نتونیم اون دونقطه دی رو هم بزنیم ، یعنی داغونیم ، داغون ، بعد میشینیم واسه یه غریبه میگیم تا خفه بشه و آخرش گند بزنیم به دونقطه دی طرف .  

#37

 من شنو ... الان :  

 

Nights in white satin 

Never reaching the end 

Letters I've written 

Never meaning to send 

Sandra - Night In White Satin 

 من نویس ... یک تصمیم بزرگ :

من ...  

همینجا  

با مهر و امضاء مینویسم که  

اینجانب ،تا ابد، برای هیچ بنی و بشری دلسوزی نکنم !  

 اصلا ما تا عمر داریم این جمله را سرمشق خودمان قرار میدهیم  : 

" توی این دنیا ، دلت برای خودت بسوزه "  

همین !  

بدون شرح - 36#

اصلا زندگی باید یه دستورالعمل داشته باشه،مثلا وقتی فلانیو دیدی بگه "دو دستی بچسب بهش ، نذاری از دستت بره ها ! "یا مثلا فلانیو دیدی ،بگه "یکی بزن توی دهنشو جونتو بگیر و فرار کن! ".  

اصلا زندگی باید یه دکمه ی استاپ داشته باشه یه دکمه ی نکست داشته باشه  مثلا یک جاهایی که خوشحالی استاپ کنی ، یه چند سالی در اون حال بمونی بعد پلی کنی ! بعد که رسیدی به جاهای بیخودش زود بزنی نکست و برسی دوباره به جاهای خوب  !   

اصلا زندگی باید مثل سیمز باشه ، یک چیت کد بزنی ، کلی پول بیاد توی جیبت و حالت خوب شه ، برای مرگ هرکسی دو روز ناراحت باشی و خیانت رو به آسونی فراموش کنی ! 

من شنو .... دلم خواست :

 

" من رویایی دارم 

رویای آزادی 

رویای یه رقص به بی وقفه از شادی " 

شادمهر و ابی  -  رویای ما  

من نویس ... یک جمله ی کوتاه : 

 

من خیلی  دلگیرم !

#35

من شنو .... امروز .... پاتوق قدیمی ... دوستی قدیمی .... شبهای دریا

 

" این دل مال تو بــود 

اما از تو چه سود 

وای از رفتن تو 

از دنیای حســـود" 

شهرام شکوهی - دل دیوونه 

 

من نویس ... مفتخرم : 

 

نمیدونین چه حسی داره 

وقتی نشستی پشت میز 

بابات میاد 

دست میذاره روی شونت 

میگه بهتر افتخار میکنم دخترم

حس خوبیه  

خیلی !  

آدم ته دلش قند آب میشه 

و من از همینجا میخواستم به دوستای عزیز همکلاسی بگم 

"دوستان عزیز 

IN YOUR FACE "
بعله ....   

راستی به شماها گفتم چقدر از  

دانشگاهمون .... دانشجو هامون ..... استادامون  

بدم میاد ؟!  

بذارید بهتر بگم 

بیزارم ازشون !   

نگار خانومی خودِ خودِ خودم عکاس شدن 

و ما سوژه ی عکسهایش شدیم 

بعد از این تکه هایی از عکسهارا با رمز در این وبلاگ قرار خواهیم داد ... !   

گفته بودم خوب میشم 

خوب شدم 

نه خوبِ خوبا  

ولی خب بهترم 

خیلی بهترم 

دیگه من به عقب برنمیگردم 

#34

من شنو ... توی کافه ... : 

 

" امشب چه دیدنی شدی 

باور نکردنی شدی 

دستامو محکمتر بگیر 

حالا که رفتنی شدی " 

بابک جهانبخش - دیدنی شدی 

من خوان ... یادمه .... هنوز یادمه ...  : 

 

"  ابر میبارد و من میشوم از یار جدا 

چون میکنم دل به چنین روز ز دلدار جدا 

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع 

من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا " 

امیر خسرو دهلوی - من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا 

من نویس ... شروع شد : 

 

نخندید 

جدی میگم 

دیگه شروع شد 

هر روز 

هر ثانیه 

بیرون میرم 

اصلا هم حالم گرفته نمیباشد !  

اصلا اصلا اصلا .... !  

همون دیشب  

همه چیو بوسیدم و گذاشتم کنار  

به قولی منطقمان دیشب از دَرد مُـــرد !

دیگه جز توی فلش بک ها از "م" ممنوع استفاده نمیکنم 

اصلا هم دیگه گلایه ای ندارم ازش ...  

دو نقطه غش و ضعف هم برای روزهایی که دیگه برنمیگرده چون خوب و بدش دیگه تموم شدن 

خاطرات ساخته شدن  

اصلا میدونی چیه ؟!  

خوشحالم که خاطرات ما ساخته شدن 

خیلی هم کـِــیف میدهد !   

خوبی خاطرات اینه که آدم میفهمه چقد بزرگ شده ....   

مگه نه؟؟؟

 

+ درس میخوانیم .... خدا عمه ی استاد هارو براشون نگه داره .... فردا میرویم که خوش خبر برگردیم !

....

نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه
می گم که خلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه
و قشنگتر اینه که
یادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره
راسی راسی ؟ یه روزی
اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه
اون وقت بشر چکار کنه ؟
من : هیچی نازی
دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
وقتی آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو می کنه و با هلهله
از روی آتیش می پره
نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو
اگه با هم بخوریم
هلهله های من وتو
چطوری ثبت می شه
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش می کنند
عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟
من : من سیاه و تو سفید
نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا
من : نمی دونم والله
چتر رو بدش به من
نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود
من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود  

 

حسین پناهی

#33

من خوان ... امروز :


نه، ناگهانی نبود. یعنی فکر نمیکنم ناگهانی بود . میگن ذره ذره اتفاق میوفتد. برای من هم ذره ذره اتفاق افتاد. این که چه شد و چرا از اونجا سر در آوردم خیلی مهم نیست ، مهم اینه که شد و اتفاق افتاد .

تهران در بعد از ظهر - مصطفی مستور



من شنو .... وقتی یک آهنگ ایرانی مث همیشه آدم رو ارضا روحی نمیکنه :

 but if you stay

I'll make you a day

like no day has been

or will be again

we'll sail the sun

we'll ride on the rain

Frank Sinatra - if you go away


من نویس :


دو نقطه ایکس

به فصل پاییز که داره میاد 

با اینکه عاشق تابستونم

آدم عشق میکنه وقتی داره توی شهر کتاب راه میره

بوی دفترهای نو

بوی کتابای نو

وقتی جلوی یه قفسه های کتابا وای میسی

دلت میخواد هیچوقت اونحارو ترک نکنی 

خبر خاصی نیست ...

راستی دارم خوب میشم ! 


م دار عزیز ... خودت تکراری هستی !

نکنه میخوای مث ِ جوش جوشی خوش هیکل برات شعبده بازی کنم آخر هر پست  !؟

ف 1

 هفته های اول مهر

ردیف آخر کلاس

نشسته  

بغل دست دوست صمیمیش 

روی نیمکت خیلی سفت مدرسه

روی میز یک پاکن با خلاصه نویسی های امتحانی روی پاکن (!) 

یک خودکار آبی با یک مداد نوکی 

هووووم 

دست راستش باند پیچی شده 

یکی از پاهایش را  جمع کرده و تکیه داده به نیمکت

و خودش تکیه داده به دیوار پشت سرش

یک کتاب نو روی پاهایش 

با یک لایتر در دست راستش 

حرفهای نامرتبط معلم 

خنده های ریز ریز دوستان صمیمیش 

موهای کوتاه پسرانه ی نامرتبش 

یک مقنعه ی دور گردنش 

صدای تق تق در 

هوووم !  

صدایش کردند 

با کیف و وسایلش  

تند تند 

همه چیز را توی کیف کجش پرت میکند 

بدو بدو راه میوفتد 

مقنعه را جلوی دفتر معاون سرش میکند 

مادرش 

با خنده نگاهش میکند 

با دست چپش موهای نامرتبش را میکند زیر مقنعه 

یک سلام کوتاه 

مادر با یک خبر خوب آمده بود !  

 

X امروزتوی خواب اینارو دیدم .... یک فلش بک  از دوم راهنمایی من و بهترین خبر زندگی من بود !  

X از این به بعد فلش بک مینویسم ... !

#32

من شنو ... هوووم .... الان :


" تو هوایی که برای یک نفس

خودمو از تو جدا نمیکنم

تو برای من خود غرورمی

من غرورمو رها نمیکنم "

گوگوش - اعجاز


من نویس.... با طعم تند فلفل :


اصلا من نمیدونم چرا من باید به فلفل حساسیت داشته باشم

بابا جان من اصلا غذای بدون فلفل از گلوم پایین نمیره

ولی تا میخورم کهیر میزنم به اندازه هیکلمان

به همراهی خارشکها  ...

اینو در حالی براتون دارم مینویسم که ناخن های دست چپم فرنچ تشریف دارن

و ناخن های دست راستم خالی از هر گونه ابزار استکباری جهانی

و موهایمان به صورت خیلی شیک بافته شده اند

و در کنارمان مانند "م" ممنوع عزیزم سر بر شانه ی ما گذاشته اند

و چتری های محترم تازه کوتاه شده هم با کلی فن و حرفه ی پاک دخترونه جمع شدن! 

و روی بازهایمان کهیر است

امروز با یک دوست صمیمی قدیمی صحبت کردیم و بسیار شاد شدیم

چه درد و دل ها نشد ، چه فحش ها که رد و بدل نشد

+ ما همه ی دوستان صمیمیمان پسرند !

بعله ...

خبر خاصی نیست

اتفاق خاصی نیوفتاد امروز

مثل هر جمعه ی معروف زنده یاد فرهاد بود ... ! 

#31

من شنو .... عاشقانه های من و خودم : 

 

" کاش اینجا بودی و من 

نصفه و نیمه نبودم 

نفست میپیچید تو گوشم 

اینقد صدات نمیزد این قلب 

برف و بارون نمیتونن 

من و از تو دور کنن 

صد سال توی راه موندن 

یه لحظه اس وقتی با توام " 

زدبازی - منتظر بودن کاریه که بعضی وقتا پسرا برای دخترا میکنن 

 

من نویس ... با طعم شیرین یخ در بهشت : 

 

وقتی من موهامو باز میذارم  

چشامو آرایش نمیکنم 

یه رژ قرمز میزنم 

یعنی خیلی خیلی بی حوصله ام 

وقتی من از کنار مغازه ها با اخم راه میرم 

یعنی حالم خوب نیست 

یعنی واقعا حالم خوب نیست 

یعنی دس از سرم وردارید 

وقتی من توی جواب همه یک کلمه یک کلمه پیش میرم یعنی جدا حوصله حرف زدن ندارم 

حالا با هرکی میخواد باشه 

داریم دوباره برنامه ی سفر میچینیم   

این دفعه خانومانه ی خانومانه  

به احتمال زیاد هم میریم 

چون من دلم میخواد سفر کنم  

جدیدا یه جوری شدم 

دلم میخواد بشینم توی اتاقم 

توی تاریکی 

آهنگ گوش بدم 

اصلا هم افسرده نیستم 

فقط مخم داره میترکه از این افکار !  

چند سال از امروز بگذره که من  

خوشحال و بیخیال الان بشم ؟!  

هوووم ؟!  

نمیدونم  

فعلا که حالمان بس گرفته است و دلمان بس تنگ !  

ای تف به همه چی !  

تف !  

یک جمله ی دردناک از فــ یــ س جان(!)

بی تو میشود کار کرد...

قدم زد...

چای خورد...

فیلم دید...

حتی سفر رفت...

فقط...

بی تو نمیشود به خواب رفت .

#30

من امروز ... با رقص : 

 

" تو بودی که فکر نکــــــــــردی 

منم خدایی دارم

تموم میشه یه روزی 

لحظه ی انتظارم "  

فتانه - فکر میکردی 

لینک دانلود  

من نویس : 

 

این آهنگ ، متنی زیبا دارد :)) و ریتمی بسیار زیباتر :)) !  

اصلا هرکی بگه این آهنگا خز هست خیلی هم بد سلیقه هست!   

بعـــله

من خودم به شخصه اصلا طرفدار اینجوری آهنگها نیستم !  

ولی گاهی لازمه آدم بزنه تیریپ بیخیالی !   

گاهی باید دور خودت بچرخی  

موهاتو وا بذاری   

یه بادی به کله ات بخوره دلت شاد شه !  

حالم خیلی هم خوب است !  

خیلی خیلی خیلی خوب است !   

به طرز عجیبی هم عاشق تکنولوژی شده ام !  

#29

من شنو ... من دیشب نخوابیدم ... فکر فکر فکر فکر و آهنگ ... این آهنگ :‌ 

  

" رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم 

بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم 

یاد من نبودی اما  

من به یاد تو شکستم 

غیر تو که دوری از من  

دل به هیچکسی نبستم ! "  

سیاوش قمیشی - یاد من باش 

 

من نویس.... دیگه داره تکراری و بیخود میشه : 

 

اینکه من با یکی شرط بستم تا هفته ی آینده یکیو پیدا میکنم برای دوستی خیلی خیلی جذاب شده !   

ولی کنسلش کردیم

به قول دوستمان " آقای هیـــس"   

اون هم کنسل شد 

بعله  

چون دیشب بیدار بودم و غرق در خاطراتمان 

کنسل شد چون  

جای "م" ممنوع در دلمان هنوز درد میکند و ما نمیتوانیم کسیو جایگزینش کنیم !  

ولی برای تولد برادر داماد عزیزمان حتما کسی را پیدا خواهیم کرد  

فقط برای اینکه به همه ثابت کنیم جای "م" ممنوع در دلمان سوزش ندارد !  

با شما که تعارف ندارم  

خیلی خیلی خیلی هم سوزش در دلمان احساس میشود !  

اینم اون جمله کذایی که تا صبح بیدار نگهمان داشت  

" به سـلامـتـیـه اونـی که فـکر مـیکـنـیم تـونـسـتـیـم فـرامـوشـش کـنـیـم امـا وقـتـی شـب خـوابــشو مـیـبـیـنـیـم کـل روز رو پَـــــکریــــم ! "   

 

راستی دیروز تولد حسین پناهی بود: 

" تولدت مبارک استاد " 

از کتاب سلام ، خداحافظ

چیزی دارد تمام میشود 

چیزی دارد آغاز میشود 

ترک عادت های کهنه 

و خو گرفتن به عادتهای نو 

این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام 

میدانم و نمیدادنم . 

 

حسین پناهی  

#28

من شنو ... از هلن بیزارم ولی این آهنگش قشنگه:

  

 "فقط تو نیستی که شبونه رفتی 

فقط تو نیستی که دروغ میگفتی 

نمیدونم شاید یه روز که دور نیست 

تو هم به حال و روز من بیوفتی

 

هلن - فقط تو نیستی 

من نویس :  

 

آقا این چتری هایی که مامان جان مارو سفارشیدن که بزنیم بس روی مخ مبارک میباشند !  

و استایل بی اعصاب مارو بهم میزنن و مارا به آدم بس شلخته تبدیل میکند !  

و ما بسیار عصبی میشویم در خیابان و عینکمان را بالای سرمان میزنیم و به مثال این آدم های هنری (!)  

و این استایل های رمانتیک به ما نمیخورد آقا جان !  

نمیخورد مادر من !   

این کارهای خفن به ما نمیخورد ما همان استایل بی اعصاب را میزنم بسیار هم خوب میباشد !  

به درک که پیشانیمان خالی شده است و به درک که موهایمو ریزش دارد !  

مو میخواهم برای چه !؟  

وقتی قرار است همه را زیر شال و روسری پنهان کنم!  

مو به درد عمه بزرگمان میخورد که تقی به توقی ابروهایش را به هم میکشد و دو سال به دوسال با ما قهر میکند (با  اینجانب ) 

اصلا من نمیدانم چرا باید ما عمه داشته باشیم ؟!  

نه عمه خوب است نه عمو !  

به این موهای چتری بهم ریختمان قسم !  

عمه خوب نمیباشد  

راستی خودم عمه میشم !  

نه حرفمان را پس میگیریم همه ی عمه ها بد میباشند الا این شخص شخیص بنده !  

راستی من با یکی دارم آشنا میشم  

هیسس !  

تا اطلاع ثانوی نپرسید کیه !  

خودم بهتون میگم بعدا !

اسمایل لبخند

کپی شده از توضیحات وبلاگ یک دوست قدیمی و فراموش شده ( پـــ ر ی آ ) : 

 

آنگاه که دوستداری همواره کسی به یادت باشد  

به یاد من باش 

که من همواره به یاد توام !  

سوره ی بقره - آیه 152

#27

من شنو ... توی ماشین نگار .... بسیار هم حالمان خوب میباشد .... شک نکنید: 

 

Pick your favorite
Shade of black
You'd best
Prepare a speech
Say something funny
Say something sweet
But don't say
That you loved me

 

katy perry - I'm still breathing

من نویس ... موفقیت های با معنای من : 

 

امروز سرگرمی مهم و عزیز تابستونم تموم شد  

نــــت (Work) + تمام شد !  

و پایانشو جشن گرفتیم !  

من و نگار خانومی خودم 

جدا از اینکه کجا بودیم و چیا گفتیم و چرا خندیدم 

و چقــــــــــــدر خندیدیم 

بهترین روزهای تابستانی من هنوز ادامه داره !!  

هومممممممممم !  

راستی چقدر این آدم شبیه "م" ممنوع منه !  

به قدری که میخوام سر به تنش نباشه !! 

خدارو شکر دیگه نمیبینمش ... واقعا خوشحالم :) !  

راستی "م" ممنوع یعنی مخاطب خاص و اصلا هم منظورم اسمش نیست ... فقط یک شباهت (حروف اول)اسمی بود  

راستی اگه بشه میخوام از این به بعد برای یه مدتی ننویسم ... !  

شاید از شنبه ی معروف

#26

 من شنو .... امروز ... خیلی خیلی توی فکر : 

 

"من به نبودنت عادت کردم 

عادت کردم و نمیشه که برگردم 

اگه دیروز یه جایی من و تو از هم بریدیم 

شاید فردا یه جایی دوباره بهم رسیدیم " 

امیر اسید - روزهای خوبم

من نویس ... "م"ممنوع های آدمها : 

اصلا آدم باید "م"ممنوع داشته باشه تا هر آهنگی که گوش داد یهو بره ته ته خاطره ها !‌ 

یعنی نمیشه آدم "م"ممنوع خودشو نداشته باشه که

مطمئنم همه هم یه "م"ممنوع دارن برای خودشون !  

مثل همون پیرمردی که امروز جلوی من توی خیابون راه میرفت و زیر چشاش خیس شده بود و توی دستش یه تیکه عکس پاره بود! ( دروغ چرا وقتی دیدم چشاش خیسه زود مسیرمو عوض کردم ... خیلی باید دلتنگ باشه آدم )  

یا مثل اون خانومی که چند وقت پیش توی اتوبوس کنارم نشست و بعد از دیدن من که داشتم با "م"ممنوع میحرفیدم لبخند زد و سر تکون داد و ساکت نشست و با بغض نگاهشو دوخت به پنجره تا به مقصد رسیدیم !  

اصلا مث داداش خودم که بعد از این همه سال دوست دختر داشتن هنوز چشاش دنبال همون دختر هست !  

یا حتی "م"ممنوع من !  

اونم یه "م"ممنوع داشت واسه خودش ... اونم همه چیو بهم زد واسه "م" ممنوعش ! 

یا حتی ب عزیزم که یه روز بهم گفت تو هم "م"ممنوع من میشی تا ابد  ! 

نمیدونم چرا امروز خیلی به این موضوع فکر کردم ... شاید بخاطر آهنگ جدید ( امیر اسید - روزهای خوب ) باشه که اینجوری به فکر رفتم !  

از اینکه اینقد درگیری فکری دارم خیلی کلافه ام .... خیلی خیلی !  

مخصوصا که امروز دو سه بار نزدیک بود برم زیر ماشینا !!!   

..مرده شورِ روزگاری را ببرد

که بجای شرابِ ناب
...

الکلِ سگی به خورد شاعرش می دهد٬

تا کله پا شودُ بجای سرودنِ با شکوه ترین قصیده ها

به میز بخوردُ بشقاب ها و لیوان ها را بشکند

و به فامیل های زنشان فحش های رکیک بدهد !

حالا به من بگو ! برادر !

زبانم لال آیا

قافیه ٬ قافیه را باخته است ؟

زبانم لال آیا

کارِ شعر ساخته است ؟

بریده از خیلی محرمانه "کتاب سالهاست که مرده ام" صفحه 49

#25

من شنو : 

 

"وقتی دلت شکست تنها و بی هدف 

شب پرسه میزنی از هر کدوم طرف  

روزای خوبتو انکار میکنی 

این واقعیت تکرار میکنی 

اطرافیانتو از دست میدیو 

افسرده میشی و از دست میریو 

دور خودت همش دیوار میکشی 

افسوس میخوری 

سیگار میکشی !!! " 

سیامک عباسی - وقتی دلت شکست 

من نویس... تصمیمات جدید : 

 

این که من تصمیم میگیرم خرید کنم خیلیه 

چون اصلا از خرید خوشم نمیاد !! 

شاید من از معدود دخترایی باشم که ترجیح بدم برم پارک یا سینما یا هرجایی جز مرکز خرید !  

نه اینکه از لباس جدید بدم بیادا 

ولی دوست ندارم بخرم 

دوست دارم  برام بخرن 

هیچی بدتر از این نیست تنهایی برم خرید 

هوووووم  

خب من چی بخرم ؟!  

این خوبه یا اون ؟!  

طبیعتا مثل همیشه چشمم رنگای تیره رو میگیره  

ولی رنگای روشنم قشنگنا 

این مدلی خوبه یا اون ؟!  

خب من همیشه این مدلی میخرم 

ولی اون مدلیم خوشگله ها !! 

بلـــــــــــــــنــــــــــــــد یا کوتاه ؟!  

.... 

کلا من نمیتونم تصمیم بگیرم چی بخرم !  

ولی اینو میدونم به یک میک اور نیازمندم !  

اونم شدیدا !  

دنیای صورتی من  

تو خیلی خیلی دید منو به زندگی عوض کردی :)  

مرسی

#24

من شنو ... امروز ... توی فرحزاد :‌ 

 

"وقتی عادت کنی به تنهایی
خیلی چیزا رو میشه باور کرد" 

فرزاد فرزین - بچه  

من نویس : 

 

مثل یه تیکه یخ شدم 

دوباره نه حوصله اس ام اس دارم  

نه تلفن 

نه دوستامو 

نه یاهو 

نه فـ یـ س جان 

نه خانواده 

هیچی !  

دلم گرفته  

خیلی خیلی  

با شما که تعارف ندارم  

دلم تنگش شده :(  

خیلی ... نبودش خیلی خیلی احساس میشه 

وقتی تنها میای خونه 

میشینی روی تختت 

پنجره نیمه وازه 

و گوشیت مثل یه ساعت بغل دستته 

راستی امروز یه جایی خوندم  :  

گراهام عزیز !
تلفنے که زنگ نمے خورد که نیازے
به اختراع نداشت !!
حوصله ات سر رفته بود

 

" چسب ِ قلب " اختراع مے کردے ؛
مے چسباندیم روے این ترک هاے قلب ِ صاحب مرده ـمان
و غصه ے زنگ نخوردن ِ تلفنے
که اختراعش نکرده اے را
نمے خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیـــز !
حال ِ این روزهاے مرا ، تــو هم مقصرے ....
راست میگفت ...  
کاش جای تلفن چیز دیگه ای اختراع میکردی ...  
 
امروز باز دوباره نگاهم خورد به همون جای قدیمی ... جای خالیت خیلی حس شد ... خیلی بیشتر از الان !  
راستی تو شبا چطوری خوابت میبره "م" ممنوع ؟!  
واقعا میخوام اینو بدونم چجوری اینقد راحت میخوابی !؟  
جمعه ها اونو هم میبری بیرون ؟!  
باهم خوش میگذرونید ؟!  
دستات بوی عطرشو میگیره ؟!  
من خیلی سعی کردم جاتو پر کنم ... نمیشه ... نمیتونم .....  
از تو خیلی بهتر هست ولی دلم هنوز قانع نمیشه ...  
از خدا میخوام یه روز که یاد من افتادی ... چنان له له بزنی مثل الان من که ... :) !  
بیخیال ! 

#23

من شنو ... خیلی حال میکنم باهاش :‌ 

 

" آبروم رفت از دست تو انگل  

دلم میخواد گم و گورت کنم توی جنگل 

مایه داری بچه ها میگیرن ازت بدجور 

با پولای تو گه خوری میکنن صدجور "  

حسام استپس - صدام بزن 

من نویس : 

 

کمبود خوابی که این چند روز کشیدم اندازه  اون بیخوابی های سه ماه تنهایی سخت نبود ! 

یادش بخیر یه شبه چقدر لاغر شدم ، چه قدر مریض شدم !  

"م" ممنوع ... تو حق نداری بیای به خواب من ...  

حق نداری منو از خواب بیدار کنی ،  حق نداری منو بترسونی که چیزیت شده !  

تو حق نداری عطری که من بهت دادمو بزنی و با اون بری بیرون و دست تو دستش باشی و من توی خوابم عطرتو بو کنم و حسرت بخورم !  

تو حق نداری اینقد دل منو بسوزونی !  

تو حق نداری منو آزار روحی بدی !  

تو حق نداری شبا آروم و راحت بخوابی و من هر لحظه خوابم بشه یه کابوس !  

تو حق نداری توی بحثای من و دوستام بیای  

تو حق نداری ....     

دیشب خواب نداشتم ... خواب بودما .... ولی نخوابیدم .... خواب دیدم ... ولی آروم نبودم ... آرامش نداشتم !  

خسته ام .... خیلی خسته ام !  

فردا میخوام تابستونو شروع کنم .... بزنم از خونه بیرون ... 

دلم میخواد بشینم روی سقف ماشین و سیگار روشن کنم ... توی کوهسار ....  !   

دلم میخواد موهامو دوباره محکم ببندم و رژ قرمزمو بزنم و بشینم روبروی هر پسری که میشناسم و لاس بزنم !  

دلم میخواد انتقام بگیرم 

دلم خیلی پره 

مخصوصا وقتی میبینم و هیچی نمیتونم بگم !  

دلم میخواد دوباره سوژه ی عکسای دوستام باشم  با همون نیش باز !  

دلم میخواد سرمو بذارم روی پای بابام و خوابم ببره و بیدار که شدم روی تختم باشم !  

چقد زود گذشتا :)  

خوابای دیشب خیلی تــ خـ ـمــ ـی بودن ! به قدری که گوشی به دست شدم دیشب 

سرگرمی درس حسابی که نداریم  

دلمون خوشه به فــ یــ س جان و وبلاگ نویسی و نـ ت + !  

خیلی چرت و پرت مینویسم دوباره .... باید درس شم !  

 

شعر : 

 

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه 

قولتو آروم گذاشتم 

پیش قرآن  

لب طاقچه 

مریم حیدرزاده - شب رفتنت