من شنو ... توی کافه ... :
" امشب چه دیدنی شدی
باور نکردنی شدی
دستامو محکمتر بگیر
حالا که رفتنی شدی "
بابک جهانبخش - دیدنی شدی
من خوان ... یادمه .... هنوز یادمه ... :
" ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون میکنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا "
امیر خسرو دهلوی - من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا
من نویس ... شروع شد :
نخندید
جدی میگم
دیگه شروع شد
هر روز
هر ثانیه
بیرون میرم
اصلا هم حالم گرفته نمیباشد !
اصلا اصلا اصلا .... !
همون دیشب
همه چیو بوسیدم و گذاشتم کنار
به قولی منطقمان دیشب از دَرد مُـــرد !
دیگه جز توی فلش بک ها از "م" ممنوع استفاده نمیکنم
اصلا هم دیگه گلایه ای ندارم ازش ...
دو نقطه غش و ضعف هم برای روزهایی که دیگه برنمیگرده چون خوب و بدش دیگه تموم شدن
خاطرات ساخته شدن
اصلا میدونی چیه ؟!
خوشحالم که خاطرات ما ساخته شدن
خیلی هم کـِــیف میدهد !
خوبی خاطرات اینه که آدم میفهمه چقد بزرگ شده ....
مگه نه؟؟؟
+ درس میخوانیم .... خدا عمه ی استاد هارو براشون نگه داره .... فردا میرویم که خوش خبر برگردیم !