بی مکانی

وقتی یک رابطه تازه تمام می شود کنارغم تمام شدن اش دردی هست که من اسمش را می گذارم " بی مکانی " ؛

این یعنی طرف مقابلت که از این ثانیه به بعد دیگر پارتنر نیست ولی همچنان موجودی ویژه است و تو دوست اش داری ،و تو نمیدانی او را باید کجای زندگی ات قرار دهی . این بی مکانی معمولا توی رابطه هایی است که ناب بوده و بعد از مدتی هر دو نفر دیگر نخواسته اند ادامه اش بدهند به هر دلیلی ؛ یعنی فرد هنوز برایت یک عزیز است اما از دست رفته ... معشوق/معشوقه اش نیستی دیگر ولی در ردیف دوستانت هم قرار ندارد یعنی نمی توانی از فردا که مثلا به او زنگ زدی مثل بقیه با او حرف بزنی ... این بی مکانی اما درد دارد؛ اینکه مثلا وقتی برایش تکست می دهی که حالش را بپرسی نوشته ات را باید بارها پاک می کنی و فعل ها و کلمه ها را جابجا کنی ... برای یک دوست معمولی می نویسی ... معشوق/معشوقه اش هم دیگر نیستی که بی دریغ کلمه نثار کنی و کم بیاوری ... اسمش را از مموری موبایلت حذف نمی کنی اما شاید فرم اسم را تغییر بدهی .مثلا آن میم مالکیت را برداری یا بگذاری اش توی فیورت گروپ دوستانت ... این بی مکانی است که باعث می شود به خودت بگویی دیگر زندگی خصوصی اش به خودش مربوط است ولی هنوز معده ات درد بگیرد وقتی بدانی با فلانی خوابیده است ... روز و شب دیگر زنگ نزنی هفته ها حتی ، اما یواشکی و کنجکاو نوشته ها یش را بخوانی و اشک گاهی چشمانت را پر کند ... بی مکانی مجبورت می کند یادگاری هایش راجمع کنی که جلوی چشمت نباشد ولی گاهی بروی سر وقت جعبه یادگاری و دست خط اش را نگاه کنی و دوباره بگذاری اش جایی که تا مدت ها نبینی.

تمام شدن رابطه باعث نمی شود یادت برود تکیه کلام ها را ، عادت ها را ، علاقمندی ها را .... من بی مکانی ها را دوست دارم حتی اگر گلویم را بگیرد و یک لایه اشک چشم هایم را تار کند ... بی مکانی جایی است که خودت را روی خاطره ها پرت می کنی و غرق می شوی ساعت ها، روزها و وقتی تمام شود دوباره پوست می اندازی ... خودت را آماده می کنی که یادت بیاید بزرگ شدن خیلی سخت است. خیلی!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد