زندگی من به روایت نوشته های مجازی

دلخوشی ها کم نیست
آدمهای دور و برم هم کم نیستند
می آیند لبخندی روی لبم مینشانند و میروند ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا همراه من است
آنها که کمتر مرا میشناسند هنوز هم میگویند خوش بحالت

چه روحیه ای داری!
کاش بلد بودیم مثل تو ساده بگیریم و بخندیم
اما آنها که بیشتر میشناسند...
میگویند نفسهایت غبار دارد
چشمانت تار است
از کجا بگویم؟!
از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟
لبخند هایی که شادم نمیکنند؟!
از آدمهایی که نمیخواهم بیشتر بشناسمشان؟!
بگذارید به حساب به سیم آخر زدن....