#75

من شنو ... یک دوشمبه .... خیابونای ستارخان ... چقدر دلم میخواست میتونستم با این آهنگ اون روز گریه کنم ... جدی شما دخترا چجوری گریه میکنید ؟ : 

 

" بریدم 

شکستم 

گرفتار عشق تو بودم 

نموندی 

گذشتی 

که آتیش بگیره وجودم 

 

دیگه تمومه 

تورو ندارم 

یه دست دیگه اومده تو دست تو 

دلم شکسته 

تو که میدونی 

چقد دلم میخواست بهت بگم نرو 

آخه یه جوری 

نگام میکردی 

چشات بهم میگفت دیگه تمومهُ

چیزی نگفتی  

ولی میخواستی  

بهم بگی دیگه نمیخوامت تورو 

 

من و تو  

یه قولی بهم دیگه دادیم یه روزی 

قرار بود 

بمونی 

یه عمر چشم تو چشمام بدوزی 

 

سکوت خونه 

برام عذابه 

میخوام برم دلم رو در به در کنم 

هوا چه سرده  

تو که نباشی 

یه ساعتم نمیشه بی تو سر کنم 

دلم گرفته 

با هر صدایی 

میگم شاید تویی دوباره اومدی 

همش تو خوابم تورو میبینم 

که اومدی به خونمون سری زدی 

 

چجوری تونستی؟ 

 میدونستی من کم میارم 

چه آسون 

چه راحت 

بهم گفتی دوستت ندارم " 

 علی راهبری و مهران عباسی - بریدم

من نویس ... اصلا لج آور ترین قسمت ِ دانشگاه خیابونش ِ و اون شیرینی فروشی : 

 

من کاملا با دانشگاه و بچه هاش کنار اومدم ، با این زر زرایی که پشت سرم زدن ، حرفایی که زدن و دهنشونو نمیشه بست ، به اینکه باورشون نمیشه یکی مثِ من میتونه درسش از همه اونا بهتر باشه ، به اینکه چشم ندارن شوخی من ُ با همه ببینن ! چشم ندارن و چششون در بیاد ... !  

ولی هنوز من میسوزم وقتی اسم ِ اون لعنتیُ روی اون مغازه ی شیرینی فروشی رو میبینم !  

اصلا تف به همه چی ، من عوض میشم :) دو با ره!