من شنو ... پارسال ... همین موقع ها :
" یه جای آروم و خلوتُ ساکت
کنار لک لکا لم میدیم تو ساحل
یه قلعه میسازیم ماها با شن و ماسه
همه چی خوبه ، خوبه ، خوووووبه ! "
25 band - یه باد خنک
من نویس ... بعد از یک خواب ِ خوب ِ پاییزی :
اشتباه کردم ... و من اعتراف میکنم که پشیمون هستم و میخواهم عوض بشم اما این زخمِ عمیق ِ روحی که هر روز با نمک ِ دیگران دوباره سر باز میکند و سوزش شدیدش شروع میشود نمیگذارد ! و من هر روز با باند غرور و اخم این زخم رو میبندم و میروم از خودم بیرون و میشوم یک آدم ِ بی غم ، بی احساس ، بی روح و میشوم یک آدم جدیدی که خیلی ها نمیشناسند و اگر بدون معرفی من اینجا رو بخونن هیچوقت نخواهند فهمید که نویسنده ی این جا من هستم و اگر معرفی کنم و لینکِ وبلاگ رو بفرستم برایشان آنها خیلی خیلی خیلی متعجب میشوند و خود را مواخذه میکنند که چگونه توانسته اند اینگونه مرا از روی جلد ِ غرورم بشناسند !
خب اینجوری بودنم یک جنبه ی خیلی خوب و مثبت داره ، هیچکس نمیتونه به من نفوذ کنه و من هم خیلی راحت میتونم در هر نقش میخوام در بیام و مثِ فیلم "21 " بروم لاس وگاسُ بشوم یک آدم جدید ، شاید یک آدم پولدارِ بی غم یا یک دختر ساده و پاک ایرانی !
میتونم مقنعه ام رو بزنم پشت گوشم و موهامو محکم بالای سرم جمع کنم و چشمامُ سیاه سیاه کنم و یک رژِ قرمز بزنم و برم دانشگاه و با لبخند ملیح به حراست ِ اخمالو ام سلام کنم و بروم سر کلاس و روی صندلی های ردیف آخر یک تیک بزنم و بروم بشینم و اون ورقهای A4 ام رو در بیارم و جزوه بنویسم و بشم یک آدم درس خون ِ اخمالو ، میتونم تو اوج ِ بیماری و تب زود خودم رو جمع کنم و برم سر کلاس بشینم و تو ی جواب اس ام اس نگران ِ دوستم بگم آخه مستر گوگولی اومده نشسته بغل دستم و اون بگه "پس بشین تو کلاس تا جونت در بیاد " و من خنده ام بگیرد و گوشی ام رو ته کیفم پرت کنم و بقیه ی جزوه ی تمیزم رو کاملتر کنم
من میتونم همونی بشم که میخوام ... :)