یک مشت خاطره ی بی ربط !

درد دارم ، جسمی ، یک گرفتگی ِ شدید در ناحیه ناحیه ی بدنم و انگار یک مشت محکمیِ به دهنم که میگه  هی تو ... هرچقدرم بخوای نمیتونی فراموش کنی ، من یادمه ... من یادمه و تو نمیتونی فک کنی متمایز از همه ی آدمایی ، بعد این درد میپیچه توی مغزم ... سر دردهای شبانه و خاطراتی که خفه میکنه آدمُ ، لحظه لحظه های من دارن سخت سخت سخت میشن و من هی اصرار دارم که بگم من میتونم ، قویم ... دوست دارم بگم من یادم نیست ... یادم رفته ولی هنوز جاش درد میکنه ، مثِ روزِ اولش ، مثِ وقتی که دلم میخواست هیچوقت نبود ،  مثِ روزایی که آرزوی اینُ داشتم که کاش هیچوقت خوب نمیشدم ، کاش درمان نداشت و من یادم بره که اون شب چقدر از درد به خودم پیچیدم و یادم بره که بعضی وقتا توی مخِ همیشه فعالم دنبال ِ اون نگردم و هی از جام بلند شم و بشینم توی تختم و بگم اسمش چی بود ؟ بعد دوباره بگم بیخیال ... میخوابم و فردا میرم توی اینترنت دنبالش میگردم و باز هر شب ... دلم میخواد تموم این خاطرات از روی دستام پاک بشن و اون بچه های تخسِ تا میدیدن نگن چی شده و منم به دروغ نگم چیزی نیست ... دلم میخواد برگردم به قبل ... خیلی خیلی قبل ... به قبل از تولدم ... به قبل از تولد خیلی از آدما .... اصلا دلم میخواد جمعه هارو حذف کنم ... واسه ی همیشه ، اونوقت اون هیچوقت نتونه جمعه ها بره بیرون و من دلم خنک بشه که به اونم خوش نمیگذره ... و من حسرت ِ اینو نخورم که هی ... سه ماه کوتاه بود ... دلم میخواد دوشنبه ها ساعت 11 رو از تاریخ حذف کنم ... که دیگه کسی نیاد منُ از توی کلاس بیرون بکشه و بگه راه بیوفت ... بریم که دنیات برای یه هفته قراره کنسل شه ... قراره تو درد بکشی .... بیحال بشی ... برای یک هفته بمیری !دلم میخواد یادم بره چقدر از بعضی از آهنگا بخاطر بار خاطرتِ تلخشون بدم میاد ... !  دلم میخواد نبینم چقدر آدما زود تنها میشن ، چقدر زود آرزوهاشون با یک جمله ... یک کلمه نابود میشه .... اصلا دلم میخواد برگردم به چند سال قبل که تنها حسرتم این بود که هی چقدر من از اینجا بیزارم ... ولی نمیشه ... نمیشه و من این عینک غرور لعنتیُ میزنم ... و یادم میره چقدر دوست داشتم که من هرسال آبان غیر تولدم میتونستم سالگردای دیگه ای جشن بگیرم و یادم بره که چقد از آهنگ ِ رو در و دیوار این شهر خوشم میومد و عاشق اون گاد فادر شده بودم و دلم میخواد بشینم ببینم آخر چه کسی امیر رو کشت ... ! دلم میخواد  پونزده ساله بشم و آهنگ ِ پیشرو گوش بدم و بگم هی لعنتیا ... من خیلی خیلی Cool هستم و یه دختر رپ گوش کنم .... من خودم به شخصه بارها با فلانی بیرون رفتم و دوست بودم ... دلم میخواد برگردم به اول دبیرستان ... قبل ِ اون شایعه ها که سخت کرد همه چی ُ .... دلم میخواد که هیچی مثِ الان نبود ... من هرچقدرم که قبلا بد بودم ... الان حقم نیست اینقد الان تنها باشم :( !

دلم یه شونه میخواد ... برای گریه ... بعدش باهم دست بدیم ... اون بره پی کارش .... من برم پی کارم ... و دیگه هیچوقت نبینمش ... !