#9

من شنو ... امروز وقتی خیابونارو قدم زنون رد میکردم : 

 

" مال هم بودیم 

کنار هم بودیم 

ولی تو رفتی برنگشتی 

توی خواب هم بودیم 

رو یه قاب عکس بودیم 

این کار تواِ  

کار سرنوشت نیست " 

زدبازی - مال هم بودیم 

 

من نویس ... با یه لبخند پیروزی  :  

 

خب توی اینکه چیزیو میخوام و بهش میرسم کمترین شکی نیست !  

هروقتی چیزیو خواستم یا با مهربونی ، یا با عصبانیت ، یا با دعوا گرفتمش !  

شاید بگید لوسه یا چیزی  

ولی وقتی چیزیو میخوای 

با روش خودت به دستش بیار 

شده جنگ رو  شروع کن 

نه اینکه بری چاقو ورداری بری طرفو بکشیا  

ولی اعتراض کن ، بحث کن ، دعوا کن !  

آدم برای خواسته هاش باید بجنگه !  

از دیشب پریشون و ناراحت 

کسل و بد اخلاق  

منتظر امروز بودم و به خواسته ام رسیدم  

از اینکه یک کارمند ساده با من مثل کارگر برخورد کنه منتفرم !  

منم بهش فهموندم که قدرت ارباب رجوع خیلی بیشتر از این حرفاس !  

" عزیزدلم تو اونجایی که درس خوندی ما مدیر مدرسه اش بودیم !! "  

با همه این اوصاف شادیم  و خوشحال 

موهامو بالا بستیم و همون رژ قرمزه رو زدیم 

عینکمونو زدیم تا دنیارو صاف تر ببینیم !   

 

خطاب به "م" ممنوع بعد از 3ماه:   

آدما عوض میشن و به قولی شنیدم تو هم عوضی شدی !  

خیالی نیست ما همچنان برای  شما و خانوم عزیزتون قبل از خواب دعا میکنیم :) حالا جنبه ی مثبت و منفی دعا با خود خداست !!

#8

من شنو .... چند ساعت پیش :


"  اگه تو این دنیا قلب کثیفت شکست

  حقیقت تلخه !

   آره همینه که هست ! "

مهراد هیدن - همه *س *شن

من نویس .... توی خاطرات غرقم


نمیدونم چرا بخشیدن آدمها واسم سخت شده

یعنی هنوز آزارم میده که یک آدم چند سال پیش چیکارا کرد !

چه صدمه ها به من و خانواده ام زد !

بخشیدن آدم ها سخت نیست

من شاید ببخشم ولی فراموش نمیکنم که چقدر سختی کشیدیم !

دستم به هیچکاری نمیره

بیشتر موقع ها عصبانیم !

از خودم

از آدما

از هوا

از شلوغیا

از آهنگا

از ....

حتی لم دادن توی تختم

زیر پنجره ی باز اتاقم

آرومم نمیکنه !

درد هام داره نابودم میکنه و من هنوز اصرار دارم که زنده بمونم !

#7

 من شنو .... الان .... و باز هم حسین پناهی :

 

" بی تو  

نه بوی خاک نجاتم داد 

نه شمارش ستاره ها تسکینم 

چرا صدایم کردی ؟ 

چرا ؟ " 

حسین پناهی - ستاره ها  

من نویس : 

 

مثل اینکه قراره  

اخبار 

هر سال 

همچین موقعی 

یکی از شکست های بزرگ زندگیمو  

به رخم بکشه و بگه " دخترک ، خیلی خری ! فکر کردی یک سال تلاش کافی بود ؟! " 

منم بشینم چش تو چش تلویزیون ، یکمی سرمو کج کنم ، و برم به قبل !   

به همه ی استرس ها 

خنده های عصبی 

کتابا 

خاطرات 

خودکارا 

به وقتی که خودم نمیفهمیدم الان میشینم حسرتشو میخورم 

من عقب نموندم 

من از چیزی عقب نموندم 

یعنی اساس زندگی اینه 

همیشه دو راه باید داشته باشی 

یکی راه اصلی و هدفت 

یکی راه فرعی و یک راه خیلی دورتر از هدفت  

من همیشه راه سوم رو انتخاب کردم !  

راه خودم و هدف خودمو !

#6

من شنو .... الان .... یکی از دکلمه های حسین پناهی : 

 

" من چشم خورده ام 

  من چشم خورده ام 

  من تکه تکه از دست رفتم 

  در روز روز زندگانیم " 

حسین پناهی - ستاره ها  

 

چرت نویس من .... چند شب پیش : 

 

رفت صاف نشست سرجای قدیمی و قبلی

چایی

با یه جا سیگاری

یه دفترچه ی سیاه

با یه خود نویس مشکی

دفترچه رو باز کرد

پر از نوشته

پر از خط خطی

سیگارشو روشن کرد

غرق رویا و خاطرات

اولین پک رو که تو داد

برای ثانیه ای آروم شد

چشاش پر اشک شد

دود رو که بیرون داد

تموم خاطرات گذشت

خودنویس رو از میز برداشت

روی اولین صفحه ی سفید دفترچه شروع کرد به نوشتن :

"رفت صاف نشست سر جای قدیمی و قبلی .... "

 

من نویس .... دلخور : 

 

کاملا عصبانیم 

از همه و هیشکی 

از همه آدمای دورو ورم 

منم دلم میخواد وقتی جیغ میزنم آروم شم 

منم دلم میخواد تنهایی هامو با یه "آدم" تقسیم کنم !  

من کلا غرق توی آرزوهام شدم 

من افسرده شدم که به تک تک آرزوهام نرسیدم 

من خسته شدم از بس هر روز صبح نقاب زدم و لبخند  

سیاهی زیر چشاممو با آرایش پاک کردم 

سر دردهامو با مسکن های مختلف آروم کردم 

سرم درد میکنه 

خیلی خیلی خیلی 

اینقد که چشام میسوزه 

به قدری که وقتی چشامو میبندم فقط دلم میخواد دلیلی نباشه که بازشون کنم !  

باز بهم ریختم 

باز دلم هوس سیگار کرد !! 

باز دلم آرامش خواست 

باز دلم "م" ممنوع رو خواست  

مگه ما دل نداریم ؟! داریم بخدا !  

خدا بیامرزتش  

حسین پناهی 

حرفاش نابودم میکنه !

خسته ام .... خیلی

کلمات کافی نیست برای توضیحش

تو ماشین نشستی داری اهنگ گوش میکنی
یهو یکیو کنار خیابون میبینی
خیلی اشناس
بهش خیره میشی داری
بهش نزدیک میشی
میبینی دستش تو دست ی غریبست
داره میخنده
خنده هاش واست آشناس
یهو تپش قلب میگیری ...
از کنارش رد میشی چشات میوفته تو چشاش
اونم تورو دید
شناخت
یهو خندش قطع میشه
ازش رد میشی میری
چشاتو میبندی
نفس عمیق میکشی
اما نمیشه کاریش کرد!!!
کسی که 2 سال عمرتو پاش گذاشتی الان با یکی دیگه خوشه
با یکی دیگه میخنده
دستاش تو دست یکی دیگست
بد داغون شدم بـــــد

چشم من و انجیر

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟

واسطه نیار به عزتت خمارم

حوصله هیچ کسی رو ندارم

کفر نمیگم  

سوال دام

یک تریلی  

محال دارم

تازه داره حالیم می شه چیکارم

میچرخم و میچرخونم  

سیارم

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دل دارم  

بستمش

راه دیدم نرفته بود  

رفتمش

جوانه نشکفته را رستمش

ویروس که بود حالیش نبود  

هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود!  

جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود!  

تو رو به خدا بود؟

اون همه افسانه و افسون ولش؟!!

این دل پر خون ولش؟!!

دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!

تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟!

خیابونا , سوت زدنا , شپ شپ بارون ولش؟!

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست !  

دویدم

چشم فرستادی برام

تا ببینم

که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟

کنار این جوی روون نعناش چیه؟

این همه راز

این همه رمز

این همه سر و اسرار معماست؟

آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟  

نه والله!

مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟  

نه بالله

پریشونت نبودم ؟

من حیرونت نبودم؟!

تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه!

اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه!

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه!

انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه!

چشمای من آهن انجیر شدن!

حلقه ای از حلقه زنجیر شدن!

عمو زنجیر باف  

زنجیرتو بنازم

چشم من و انجیر تو بنازم!

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟ 

"حسین پناهی "

#5 .... خیلی خوابالو و خیلی عصبانی !

من شنو ... الان :   

" بودنت هنوز مثل بارونه  

 تازه و خنک و ناز و آرومه  

 حتی الان از پشت این دیوار 

 که ساختن تا دوست نداشته باشم " 

 ناشناس 

من نویس .... کلافه ی کلافه :   

هورا !  

من چقد خوشبختم (!)  

دارن میبرنم پسند (!)  

قراره یکی منو بپسنده (!) 

قراره یکی توی این زمین خاکی و بزرگ از من خوشش بیاد  (!)  

وای خدا جون شکرت (!) 

ممنونم که میذاری من اینقد خوشبختیو حس کنم (!) 

یه پــســر قراره منو بپسنده (!)(!) 

هورا (!)(!)   

خدا جون بسه ، ولمون کن تورو خدا ، هی مارو میاری وسط زمین هی مسخرمون میکنی ؟!  

واقعا ؟ 

بابا مگه شوخی دارم باهات ؟!  

ولم کن  

این کارا چیه ؟! 

این مسخره بازیا چیه ؟!  

آقا بد کردیم به بنده هات؟  

قبول . 

من همینجا بلند میگم گه خوردم ! 

خوبه ؟!  

اصلا میرم از تک تکشون عذر خواهی میکنم  

ولم کن 

اینقد مسخره ام نکن  

اینجوری میخوای پس فردا بگی : " آی ملت ، این دختره ، بنده ی منه ، از زیر بار همه ی تحقیرا بیرون اومد الان مهندس جلو همه وایساده ؟! "  

بابا ما همینجوری له له هستیم !  

تازه خودمو جمع کردم 

نذار حرمت کسی بشکنه ، نذار دوستیا بهم بخوره ، نذار دعوایی شروع بشه که تموم شدنش معلوم نیست بین کیارو بهم بزنه !  

خداجون .... 

ولم کن ! :)  

دل خوش

جا مانده است
 چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید 

"حسین پناهی "

#4

من شنو ... همین الانه الان (!)‌: 

 

" ثانیه ها با تو آسون میرن 

بازیه ماس که توش داغون میشم 

دوباره باز به تو آروم میگم 

میخوام ساعت وایسه  

میخوام ساعت وایسه "  

زدبازی - ساعت وایسه 

 

من نویس .... شماره چهار : 

 

خوابم میاد 

این کم خوابیای چند ماه پیش شدید بهم برگشته 

الان یا خوابم یا بیرون از خونه یا پای فـ یـ س جان !  

خبرای خوب و بد هم هر ثانیه میاد  

بازم شکر خبرای بد کمتره !!  

خوش و خرم ... واسه همه هم دعای خوب خوب میکنیم !   

 

#3

من شنو .... امروز صبح : 

 

" آسمون آبیه  

  جای اون خالیه  

  که باشه و ببینه  

  اینقد حالمون عالیه " 

زدبازی - کوچه 

 

من نویس .... شماره سه : 

 

دیشب یه سری حرفا زده شد که شاید صد سال دیگه ممکن بود به کسی نگم ! 

ولی امروز به یه نتیجه ای رسیدم . 

نشد ؟! بهتر نشد !  

هنوز بهترین هستم !  

هر روز بهترین هستم !  

 

+ مرسی ، بابت خبر توپت !

#2

من شنو .... دیشب .... با اون حالم :  

 

" همه میدونن من همیشه با تو خوبم 

همه میدیدن من همه با تو بودم 

حتی فکر نمیکردم بخوای سرد شی زود 

منم بستم چشامو رو هرچی بود 

قهرات مال من بود ، با اون آشتی 

پس تف تو خاطراتی که داشتیم " 

 0111 - گلهای باغچه 

 

من نویس ..... کاملا بی حوصله :  

 

از مرور خاطرات لعنتی خسته شدم 

از اینکه یه آشغال اومد توی زندگیم و من با اینکه میدونستم همه چیش دروغه وایسادم تا پیش بره ، وایسادم تا دلم عادت کنه به بودنش 

خسته شدم از بس چشمم روی ماشین های همرنگ ماشینش چرخید 

خسته شدم هروقت با هر کسی حرف زدم هم اسم اون بود 

خسته شدم از بس هی میگم دیگه دوستش ندارم و ته دلم میدونم که دروغه 

دلم یه شروع جدید میخواد 

یه آدم جدید 

ولی خسته ام !  

حوصله ی مرور آدمهارو ندارم 

دلم هنوز خوب نشده 

هنوز دلم میخواد بشینم توی همون کافه 

من شکلات گلاسه امو بخورم و اون دلستر با طعم لیمو !  

بعد برام آهنگای چرت و پرب بخونه  

منم هی بگم بابا هییییییییییس  

آروم تر ، آبرومون میره  

بعد مرد کافه چی خنده اش بگیره و صدای آهنگو بلندتر کنه 

دلم میخواد بشینم کنارش و برام حرف بزنه و من گوش ندم 

بعد حرص بخوره و بگه اصلا دیگه بهت نمیگم 

منم بگم به درک ، نگو ! قهر کنم و نازمو بکشه 

هنوز دلم برای اون نوع رقصیدن مسخره اش تنگ میشه 

اون مدل ابرو بالا انداختنش  

اون ریش زشتس که هیچوقت نتونست مرتبش کنه 

یا اون گردنبندش که خودشو کشت از بس گفت این همین یه دونس ، پسر نمیدونم چیکارم اینو واسم ساخته !  

دلم تنگ میشه وقتی میبینم یه پسر توی خیابون سیگار میکشه  

من یادم میومد بهش میگفتم سیگار نکش !  

آخه بشر تو هیچی نداشتی و نداری !  

از هر نظر ، هرررررررررررر نظر از تو بهتر هست !!  

ولی من هنوز توی دلم تورو میخوام 

ولی یه دیوونگی خاصی دارم  

هم میخوامت هم نمیخوامت 

یعنی دلم میخواد برگردیم به چند ماه پیش  

نه الان که برگردی بگی پشیمونی !  

الان برگشتنت به درد من نمیخوره  

به درد عمه ات میخوره !   

الان برگردی میخوام سر به تنت نباشه 

راستی چرا ما نمیتونیم زمانو به عقب برگردونیم ؟!  

اصلا این درست نیست که ما نمیتونیم این کارو بکنیم !  

اینقد بی حوصله ام که دلم میخواد برم یه گوشه بشینم و به مردم نگا کنم و ببینم چیکارا میکنن !

#1

من شنو .... همین الان :


"هرچی سرم شلوغ شد 

 رو قلب من اثر نداشت

 بدون تو دنیای من

 انگار تماشاگر نداشت "

شادمهر عقیلی - طرفدار


من نویس ..... شماره یک :


عادت بدی دارم

کلا آدم هارو

آدم حساب نمیکنم !!