#42

من شنو ... دوستش دارم : 

 

"من مــُردم 

این روزا یه جورایی تو اون دنیام 

وقتی عصبی میشم  

وای میسم تو رو شما 

..... 

از رگ خشک من معلومه خونی نیست تو بدنم 

این یه بارم فقط با اشکای خیسم خوندم ازت 

من از همه بهارای زندگیم موندم عقب 

این روزا مسیر زندگیم مث ِ ذوزنقس !  

.... 

فقط از دیدگاه من یک صحنه فراموش نمیشه 

حتی صـــــدها روز دیگه 

تو با دوتا دیگه بودی  

که این مقایسه حتی رو ترازو نمیره 

بهم دروغ میگفتی که دل من آروم بگیره ؟ 

وقتی چشام مثِ چشم عقاب چشاتو میپایید 

میگفت میخوای با دروغات میله زندان ُ بسازی" 

پیشرو  FT  میثم -  نیلوفر

من نویس ... با کمی سردرد : 

 

آدمهایی در اطراف ما میباشد که ما آنهارا به شما این چنین معرفی میکنیم :   

" آدمهای شرطی !‌ "

یعنی مث ِ آن دوست محترمی که بعد از دو بار مهمان شدن عادت میکند که همیشه مهمان شود ! 

یا مث ِ آن شخصی که عشق میکند با ماشین برویم دنبالش و ببریمش بیرون و دوباره ببریم و برسونیمش خانه !  

و ما بسیار عصبانی میباشیم که انقد مارا ساده فرض میگیرند و فکر میکنن ما اینجورییم (دست راستتونُ کج کنید ) !  

 

اَه ... اینم شد انتخاب واحد .... نامردا همه چیارو که خالی کردین ... زبان ماشین فقط یک نفر جای خالی ؟!؟!؟!؟؟!؟؟!؟!؟!؟!؟؟!؟ نه خدایی حقه ؟!  

  

مث ِ وقتایی که میری میشینی روی لبه ی تراس ... چشاتو میدوزی به حیاط همسایه که شاید ، شاید بچه های همسایه قایم موشک بازی کنن و تو از اون بالا بهشون تقلب برسونی .... مث ِ اون وقتا شیطنتم گــُـل کرده است !

#41

من شنو ... واقعا داره یادم میره .... الان :  

" اسمم داره یادم میره  

چون تو صدام نمیکنی 

حالا که عاشقت شدم 

تو اعتنا نمیکنی " 

شادمهر عقیلی - اسمم داره یادم میره  

من نویس ... هم خواهر شوهر میشویم ، هم خواهر زن : 

اصلا جدیدا وقتی توی آیینه به خودم نگاه میکنم کم کم این فکم داره گنده و گنده و گنده تر میشه !  

شدم مثل این اسمایل فُور اِو ِر اِلون !  

کم کم دارم مطمئن میشم من نیمه ی گمشده ندارم و خدا منو کامل آفریده که درسی بشم برای این خلق تا دیگه نه بخونن از تنهایی ، نه بنویسن !  

به قول دامادمون ... تقصیر خودتِ خانوم س.ص.ث !

 

هی آقای وکیل .... با توام  ... تو هنوز خیلی خیلی عزیزی .... مثِ همون وقتا :) ! دلمان لک زده است تو فحش بدهی و ما فحش بدهیم و آخر دعوا کنیم و دوباره چــَند ماه قهر کنیم !!  

 

من خوان .... چند سال پیش :   

 -18-

اگر تو پسر به دنیا بیای اَم خوشحال میشم ! شاید حتی بیشتر از دختر بودنت ! اون وقت مزه ی بردگیُ بعضی از تحقیرا رُ نمیچشی ! مثلا اگه پسر باشی کسی تو تاریکی بهت تجاوز نمیکنه ! لازم نیست صورت خوشگل داشته باشی تا تو نگاه اول چشم همه رُ بگیری ! وقتی با همسرت توی تخت خواب خوابیدی لازم نیست هر چیزی ُ تحمّل کنی ! کسی به تو نمیگه گُناه اون روزی دُرُس شد که حوا سیب ممنوعُ چید ! کم تر عذاب میکشی!    

-109- 

کاش معمای بودن یا نبودن یا این یا اون قانون حل میشدُ هر کسی واسه خودش یه راهِ حل پیدا نمیکرد ! کاش پیدا کردن یه حقیقت، حقیقتای ضدِ اون حقیقتِ پیش نمی آورد ! کاش تموم حقیقتا درست نبودن ، هدفِ محاکمه ها و دعواهای اونا چیه ؟ میخوام به همه حالی کنن که چه چیزی درسته و چه چیزی نه ؟میخوان عدالت ُ به همه نشون بدن ؟ تو حق داشتی ! کوچولو ! حقیقت همه جا هست !  وجدان هر کسی از هزارون وجدان جورواجور درست شده ! 

- روی جلد کتاب -  

هیچ وقت نفهمیدم چه طور این جوری میخنده ولی فکر میکنم دلیلش گریه کردنای زیادشه ! فقط کسایی که زیاد گریه میکنن می تونن قدر قشنگیای زندگی رُ بدوننُ خوب بخندن ! گریه کردن آسونه وُ خندیدن سخت !

نامه به کودکی که هرگز متولد نشد -اوریانا فالاچی ( ترجمه یغما گلرویی )

کاملا بی ربط !

من باید دلتنگ اون دامن چیندار لباس محلی شیرازیم باشم که خاله ام برایم به یادگار فرستاد  

یا اون گل سرخی که از حیاط بابابزرگم چیدم ، یا حتی اون مرغ مینایی که فقط اسم یکی از نوه هارو بلد بود ...  ســ ر و شــــ

من باید دلتنگ اون مادربزرگی بشم که وقتی صدا خنده هایمان را میشنید و باز هم فریاد میزد خوابیدین؟؟ و ما انقد خندیدم به گوشهای سنگینش که او هم خنده اش گرفت!  

من باید دلتنگ اون مشت قرص های عزیز باشم یا صدای تلویزیون تا ته بلند شده اش !  

من باید دلتنگ چایی های یخ کرده ی صبح باشم چون من چای داغ دوست نداشته ام ! 

من باید دلتنگ اون فوتبال های توی خونه باشم که با داداشم بازی میکردم  

یا خاله بازیهایمان با روناک ، الناز ، .... !

یا اون مسابقات دوچرخه سواریمان !  

یا اون روسری صورتی کم رنگی که مادرم بهم داد تا با ذوق سرم کنم 

یا اولین دوربین عکاسیم   

یا اولین نقاشی نیمه حرفه ایم 

یا اولین رمان احساسیم 

یا اولین ...

من باید دلتنگ اینها بشم 

چون من دیدم 

حس کردم 

زندگی کردم 

دوست داشتم 

من باید یادم بماند و باید دلتنگ بشم !  

#40

من شنو .... توی یک مغازه در یک جای شلوغ شهر : 

 

I didn't want to lose you
Leave you with a broken heart
But wherever we are, we're miles apart
I know that we tried, but this is the last goodbye 

david cook - last goodbye 

 

من نویس .... عمق فاجعه درک نمیشود ... حتی برای خودم :  

 

داستان رو نذاشتم  چون نخواستم !   

عمق فاجعه امروز باعث خنده و شوخی ما شده است و ما با خواهر گرام از صبح با خنده و شوخی از این قضیه میگذریم و ما میترسیم اگر شوخی را ادامه ندهیم به دردی عظیم تبدیل شود و برود بنشیند روی تخت پادشاهی مخمان و ما بسیار بسیار عصبی تر بشویم . 

اصلا ما میترسیم که این شوخیها از جای دیگری بلند شود .... :)   

بگذریم ... خیالی نیست :)

 

باز ما نیت کردیم و دلار گرون شد ....  

به مدت دو هفته بخرید و ذخیره کنید و بعد از دو هفته بفروشید و سود کنید !   

#39

من شنو ... توی ماشین ... راه برگشت :‌ 

 

" خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردی 

واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی 

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی؟ 

منو به محبت دوروزه مهمون کردی ؟!  " 

سیاوش قمیشی - خیلی ممنون 

 

من نویس :  

 

اصلا بعضی از آهنگها هست که وقتی میشنوی ، یاد سفر میوفتی ، مثل آهنگ 

 Only girl  rihanna  که منو میبره به سفر تابستونی کنکوری من ! یا مثلا آهنگ ناری ناری که ما در سفر سرعین - آستارا بس شنیدیم !  یا مثل آهنگ خیلی ممنون - سیاوش قمیشی که مغز مارا کشت و به فنا داد در سفر کاشان بهاره ی امسال  !  

 

امروز تولد داشتیم ، اونم سه تا (!) بس خوش گذشت ، کیک خوردیم ، عکس گرفتیم ، قلیون کشیدیم ، چایی خوردیم ، میوه های پوست کنده ی به دست مهندس رو هم خوردیم !  

خب خوبی اینجور جاها  و اینجور اکیپ ها پایه بودنه !  

شاید باید بگم پایه ترین آدمهای روی کره ی زمین همین آدمهای امروز بودن  

فرحزاد به سمت کوهسار  توی یک ربع (!)

دو نقطه از این قلبای جهنده ( خودم میدونم ایکس هستن ایشون ) به ادامه ی امسال و همه سالهای بعدی !   

راستی ... به کسی نگید ... خستگی به دلمان ماند !  

 

میخوام برای 40 # یه داستان کوتاه از خودم بذارم .... وایسین فکر کنم ببینم روم میشه  ( دو نقطه دی ) ؟!   

 

+ معرفی کتابهای خوب ( با اینکه ما اصلا وقت و حوصله کتاب خونی نداریم )  - مکاشفات یک تایپیست !

امان از این احوال ... امان !‌

امان از دستانم زمانی که در مقابل احساساتم لال میشوند و من ، لبخند میزنم ...  

باز هم ادامه دارد .... 

دستانم اصرار دارند روزه ی سکوت بگیرند (!) 

س.ص.ث

#38

من شنو ... یک سال پیش :  

  

" حرمت معنای اسمت  

تو کتابا جا نمیشه 

من الفبا مینویسم 

حرف تو پیدا نمیشه 

مث موج و خط ساحل 

سرنوشتم اینه لابد

کم خداحافظ نگفتم  

رفتنم برگشتنم شد " 

بابک جهان بخش - عاشقم کن 

من نویس ... بی دلیل : 

 

صرفا به دلیل اینکه دو نقطه دی میزنیم ، دلیل نمیشه که حالمون خوب باشه که ، اصلا ما باید الکی دونقطه دی بزنیم تا حال و روحیه همه را خوب کنیم ، یا به قول رفیق قدیمی ایزما دونقطه کلی پرانتز ِ بسته ( :)))))) ) بزنیم تا همه حال کنن ، ما یاد گرفته ایم تا پشت این مانیتور ها  و کیبرد ها همه چی رو پنهون کنیم ، وای به اون روزی که نتونیم اون دونقطه دی رو هم بزنیم ، یعنی داغونیم ، داغون ، بعد میشینیم واسه یه غریبه میگیم تا خفه بشه و آخرش گند بزنیم به دونقطه دی طرف .  

#37

 من شنو ... الان :  

 

Nights in white satin 

Never reaching the end 

Letters I've written 

Never meaning to send 

Sandra - Night In White Satin 

 من نویس ... یک تصمیم بزرگ :

من ...  

همینجا  

با مهر و امضاء مینویسم که  

اینجانب ،تا ابد، برای هیچ بنی و بشری دلسوزی نکنم !  

 اصلا ما تا عمر داریم این جمله را سرمشق خودمان قرار میدهیم  : 

" توی این دنیا ، دلت برای خودت بسوزه "  

همین !  

بدون شرح - 36#

اصلا زندگی باید یه دستورالعمل داشته باشه،مثلا وقتی فلانیو دیدی بگه "دو دستی بچسب بهش ، نذاری از دستت بره ها ! "یا مثلا فلانیو دیدی ،بگه "یکی بزن توی دهنشو جونتو بگیر و فرار کن! ".  

اصلا زندگی باید یه دکمه ی استاپ داشته باشه یه دکمه ی نکست داشته باشه  مثلا یک جاهایی که خوشحالی استاپ کنی ، یه چند سالی در اون حال بمونی بعد پلی کنی ! بعد که رسیدی به جاهای بیخودش زود بزنی نکست و برسی دوباره به جاهای خوب  !   

اصلا زندگی باید مثل سیمز باشه ، یک چیت کد بزنی ، کلی پول بیاد توی جیبت و حالت خوب شه ، برای مرگ هرکسی دو روز ناراحت باشی و خیانت رو به آسونی فراموش کنی ! 

من شنو .... دلم خواست :

 

" من رویایی دارم 

رویای آزادی 

رویای یه رقص به بی وقفه از شادی " 

شادمهر و ابی  -  رویای ما  

من نویس ... یک جمله ی کوتاه : 

 

من خیلی  دلگیرم !

#35

من شنو .... امروز .... پاتوق قدیمی ... دوستی قدیمی .... شبهای دریا

 

" این دل مال تو بــود 

اما از تو چه سود 

وای از رفتن تو 

از دنیای حســـود" 

شهرام شکوهی - دل دیوونه 

 

من نویس ... مفتخرم : 

 

نمیدونین چه حسی داره 

وقتی نشستی پشت میز 

بابات میاد 

دست میذاره روی شونت 

میگه بهتر افتخار میکنم دخترم

حس خوبیه  

خیلی !  

آدم ته دلش قند آب میشه 

و من از همینجا میخواستم به دوستای عزیز همکلاسی بگم 

"دوستان عزیز 

IN YOUR FACE "
بعله ....   

راستی به شماها گفتم چقدر از  

دانشگاهمون .... دانشجو هامون ..... استادامون  

بدم میاد ؟!  

بذارید بهتر بگم 

بیزارم ازشون !   

نگار خانومی خودِ خودِ خودم عکاس شدن 

و ما سوژه ی عکسهایش شدیم 

بعد از این تکه هایی از عکسهارا با رمز در این وبلاگ قرار خواهیم داد ... !   

گفته بودم خوب میشم 

خوب شدم 

نه خوبِ خوبا  

ولی خب بهترم 

خیلی بهترم 

دیگه من به عقب برنمیگردم 

#34

من شنو ... توی کافه ... : 

 

" امشب چه دیدنی شدی 

باور نکردنی شدی 

دستامو محکمتر بگیر 

حالا که رفتنی شدی " 

بابک جهانبخش - دیدنی شدی 

من خوان ... یادمه .... هنوز یادمه ...  : 

 

"  ابر میبارد و من میشوم از یار جدا 

چون میکنم دل به چنین روز ز دلدار جدا 

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع 

من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا " 

امیر خسرو دهلوی - من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا 

من نویس ... شروع شد : 

 

نخندید 

جدی میگم 

دیگه شروع شد 

هر روز 

هر ثانیه 

بیرون میرم 

اصلا هم حالم گرفته نمیباشد !  

اصلا اصلا اصلا .... !  

همون دیشب  

همه چیو بوسیدم و گذاشتم کنار  

به قولی منطقمان دیشب از دَرد مُـــرد !

دیگه جز توی فلش بک ها از "م" ممنوع استفاده نمیکنم 

اصلا هم دیگه گلایه ای ندارم ازش ...  

دو نقطه غش و ضعف هم برای روزهایی که دیگه برنمیگرده چون خوب و بدش دیگه تموم شدن 

خاطرات ساخته شدن  

اصلا میدونی چیه ؟!  

خوشحالم که خاطرات ما ساخته شدن 

خیلی هم کـِــیف میدهد !   

خوبی خاطرات اینه که آدم میفهمه چقد بزرگ شده ....   

مگه نه؟؟؟

 

+ درس میخوانیم .... خدا عمه ی استاد هارو براشون نگه داره .... فردا میرویم که خوش خبر برگردیم !

....

نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه
می گم که خلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه
و قشنگتر اینه که
یادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره
راسی راسی ؟ یه روزی
اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه
اون وقت بشر چکار کنه ؟
من : هیچی نازی
دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
وقتی آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو می کنه و با هلهله
از روی آتیش می پره
نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو
اگه با هم بخوریم
هلهله های من وتو
چطوری ثبت می شه
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش می کنند
عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟
من : من سیاه و تو سفید
نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا
من : نمی دونم والله
چتر رو بدش به من
نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود
من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود  

 

حسین پناهی

#33

من خوان ... امروز :


نه، ناگهانی نبود. یعنی فکر نمیکنم ناگهانی بود . میگن ذره ذره اتفاق میوفتد. برای من هم ذره ذره اتفاق افتاد. این که چه شد و چرا از اونجا سر در آوردم خیلی مهم نیست ، مهم اینه که شد و اتفاق افتاد .

تهران در بعد از ظهر - مصطفی مستور



من شنو .... وقتی یک آهنگ ایرانی مث همیشه آدم رو ارضا روحی نمیکنه :

 but if you stay

I'll make you a day

like no day has been

or will be again

we'll sail the sun

we'll ride on the rain

Frank Sinatra - if you go away


من نویس :


دو نقطه ایکس

به فصل پاییز که داره میاد 

با اینکه عاشق تابستونم

آدم عشق میکنه وقتی داره توی شهر کتاب راه میره

بوی دفترهای نو

بوی کتابای نو

وقتی جلوی یه قفسه های کتابا وای میسی

دلت میخواد هیچوقت اونحارو ترک نکنی 

خبر خاصی نیست ...

راستی دارم خوب میشم ! 


م دار عزیز ... خودت تکراری هستی !

نکنه میخوای مث ِ جوش جوشی خوش هیکل برات شعبده بازی کنم آخر هر پست  !؟

ف 1

 هفته های اول مهر

ردیف آخر کلاس

نشسته  

بغل دست دوست صمیمیش 

روی نیمکت خیلی سفت مدرسه

روی میز یک پاکن با خلاصه نویسی های امتحانی روی پاکن (!) 

یک خودکار آبی با یک مداد نوکی 

هووووم 

دست راستش باند پیچی شده 

یکی از پاهایش را  جمع کرده و تکیه داده به نیمکت

و خودش تکیه داده به دیوار پشت سرش

یک کتاب نو روی پاهایش 

با یک لایتر در دست راستش 

حرفهای نامرتبط معلم 

خنده های ریز ریز دوستان صمیمیش 

موهای کوتاه پسرانه ی نامرتبش 

یک مقنعه ی دور گردنش 

صدای تق تق در 

هوووم !  

صدایش کردند 

با کیف و وسایلش  

تند تند 

همه چیز را توی کیف کجش پرت میکند 

بدو بدو راه میوفتد 

مقنعه را جلوی دفتر معاون سرش میکند 

مادرش 

با خنده نگاهش میکند 

با دست چپش موهای نامرتبش را میکند زیر مقنعه 

یک سلام کوتاه 

مادر با یک خبر خوب آمده بود !  

 

X امروزتوی خواب اینارو دیدم .... یک فلش بک  از دوم راهنمایی من و بهترین خبر زندگی من بود !  

X از این به بعد فلش بک مینویسم ... !

#32

من شنو ... هوووم .... الان :


" تو هوایی که برای یک نفس

خودمو از تو جدا نمیکنم

تو برای من خود غرورمی

من غرورمو رها نمیکنم "

گوگوش - اعجاز


من نویس.... با طعم تند فلفل :


اصلا من نمیدونم چرا من باید به فلفل حساسیت داشته باشم

بابا جان من اصلا غذای بدون فلفل از گلوم پایین نمیره

ولی تا میخورم کهیر میزنم به اندازه هیکلمان

به همراهی خارشکها  ...

اینو در حالی براتون دارم مینویسم که ناخن های دست چپم فرنچ تشریف دارن

و ناخن های دست راستم خالی از هر گونه ابزار استکباری جهانی

و موهایمان به صورت خیلی شیک بافته شده اند

و در کنارمان مانند "م" ممنوع عزیزم سر بر شانه ی ما گذاشته اند

و چتری های محترم تازه کوتاه شده هم با کلی فن و حرفه ی پاک دخترونه جمع شدن! 

و روی بازهایمان کهیر است

امروز با یک دوست صمیمی قدیمی صحبت کردیم و بسیار شاد شدیم

چه درد و دل ها نشد ، چه فحش ها که رد و بدل نشد

+ ما همه ی دوستان صمیمیمان پسرند !

بعله ...

خبر خاصی نیست

اتفاق خاصی نیوفتاد امروز

مثل هر جمعه ی معروف زنده یاد فرهاد بود ... ! 

#31

من شنو .... عاشقانه های من و خودم : 

 

" کاش اینجا بودی و من 

نصفه و نیمه نبودم 

نفست میپیچید تو گوشم 

اینقد صدات نمیزد این قلب 

برف و بارون نمیتونن 

من و از تو دور کنن 

صد سال توی راه موندن 

یه لحظه اس وقتی با توام " 

زدبازی - منتظر بودن کاریه که بعضی وقتا پسرا برای دخترا میکنن 

 

من نویس ... با طعم شیرین یخ در بهشت : 

 

وقتی من موهامو باز میذارم  

چشامو آرایش نمیکنم 

یه رژ قرمز میزنم 

یعنی خیلی خیلی بی حوصله ام 

وقتی من از کنار مغازه ها با اخم راه میرم 

یعنی حالم خوب نیست 

یعنی واقعا حالم خوب نیست 

یعنی دس از سرم وردارید 

وقتی من توی جواب همه یک کلمه یک کلمه پیش میرم یعنی جدا حوصله حرف زدن ندارم 

حالا با هرکی میخواد باشه 

داریم دوباره برنامه ی سفر میچینیم   

این دفعه خانومانه ی خانومانه  

به احتمال زیاد هم میریم 

چون من دلم میخواد سفر کنم  

جدیدا یه جوری شدم 

دلم میخواد بشینم توی اتاقم 

توی تاریکی 

آهنگ گوش بدم 

اصلا هم افسرده نیستم 

فقط مخم داره میترکه از این افکار !  

چند سال از امروز بگذره که من  

خوشحال و بیخیال الان بشم ؟!  

هوووم ؟!  

نمیدونم  

فعلا که حالمان بس گرفته است و دلمان بس تنگ !  

ای تف به همه چی !  

تف !  

یک جمله ی دردناک از فــ یــ س جان(!)

بی تو میشود کار کرد...

قدم زد...

چای خورد...

فیلم دید...

حتی سفر رفت...

فقط...

بی تو نمیشود به خواب رفت .

#30

من امروز ... با رقص : 

 

" تو بودی که فکر نکــــــــــردی 

منم خدایی دارم

تموم میشه یه روزی 

لحظه ی انتظارم "  

فتانه - فکر میکردی 

لینک دانلود  

من نویس : 

 

این آهنگ ، متنی زیبا دارد :)) و ریتمی بسیار زیباتر :)) !  

اصلا هرکی بگه این آهنگا خز هست خیلی هم بد سلیقه هست!   

بعـــله

من خودم به شخصه اصلا طرفدار اینجوری آهنگها نیستم !  

ولی گاهی لازمه آدم بزنه تیریپ بیخیالی !   

گاهی باید دور خودت بچرخی  

موهاتو وا بذاری   

یه بادی به کله ات بخوره دلت شاد شه !  

حالم خیلی هم خوب است !  

خیلی خیلی خیلی خوب است !   

به طرز عجیبی هم عاشق تکنولوژی شده ام !  

#29

من شنو ... من دیشب نخوابیدم ... فکر فکر فکر فکر و آهنگ ... این آهنگ :‌ 

  

" رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم 

بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم 

یاد من نبودی اما  

من به یاد تو شکستم 

غیر تو که دوری از من  

دل به هیچکسی نبستم ! "  

سیاوش قمیشی - یاد من باش 

 

من نویس.... دیگه داره تکراری و بیخود میشه : 

 

اینکه من با یکی شرط بستم تا هفته ی آینده یکیو پیدا میکنم برای دوستی خیلی خیلی جذاب شده !   

ولی کنسلش کردیم

به قول دوستمان " آقای هیـــس"   

اون هم کنسل شد 

بعله  

چون دیشب بیدار بودم و غرق در خاطراتمان 

کنسل شد چون  

جای "م" ممنوع در دلمان هنوز درد میکند و ما نمیتوانیم کسیو جایگزینش کنیم !  

ولی برای تولد برادر داماد عزیزمان حتما کسی را پیدا خواهیم کرد  

فقط برای اینکه به همه ثابت کنیم جای "م" ممنوع در دلمان سوزش ندارد !  

با شما که تعارف ندارم  

خیلی خیلی خیلی هم سوزش در دلمان احساس میشود !  

اینم اون جمله کذایی که تا صبح بیدار نگهمان داشت  

" به سـلامـتـیـه اونـی که فـکر مـیکـنـیم تـونـسـتـیـم فـرامـوشـش کـنـیـم امـا وقـتـی شـب خـوابــشو مـیـبـیـنـیـم کـل روز رو پَـــــکریــــم ! "   

 

راستی دیروز تولد حسین پناهی بود: 

" تولدت مبارک استاد " 

از کتاب سلام ، خداحافظ

چیزی دارد تمام میشود 

چیزی دارد آغاز میشود 

ترک عادت های کهنه 

و خو گرفتن به عادتهای نو 

این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام 

میدانم و نمیدادنم . 

 

حسین پناهی  

#28

من شنو ... از هلن بیزارم ولی این آهنگش قشنگه:

  

 "فقط تو نیستی که شبونه رفتی 

فقط تو نیستی که دروغ میگفتی 

نمیدونم شاید یه روز که دور نیست 

تو هم به حال و روز من بیوفتی

 

هلن - فقط تو نیستی 

من نویس :  

 

آقا این چتری هایی که مامان جان مارو سفارشیدن که بزنیم بس روی مخ مبارک میباشند !  

و استایل بی اعصاب مارو بهم میزنن و مارا به آدم بس شلخته تبدیل میکند !  

و ما بسیار عصبی میشویم در خیابان و عینکمان را بالای سرمان میزنیم و به مثال این آدم های هنری (!)  

و این استایل های رمانتیک به ما نمیخورد آقا جان !  

نمیخورد مادر من !   

این کارهای خفن به ما نمیخورد ما همان استایل بی اعصاب را میزنم بسیار هم خوب میباشد !  

به درک که پیشانیمان خالی شده است و به درک که موهایمو ریزش دارد !  

مو میخواهم برای چه !؟  

وقتی قرار است همه را زیر شال و روسری پنهان کنم!  

مو به درد عمه بزرگمان میخورد که تقی به توقی ابروهایش را به هم میکشد و دو سال به دوسال با ما قهر میکند (با  اینجانب ) 

اصلا من نمیدانم چرا باید ما عمه داشته باشیم ؟!  

نه عمه خوب است نه عمو !  

به این موهای چتری بهم ریختمان قسم !  

عمه خوب نمیباشد  

راستی خودم عمه میشم !  

نه حرفمان را پس میگیریم همه ی عمه ها بد میباشند الا این شخص شخیص بنده !  

راستی من با یکی دارم آشنا میشم  

هیسس !  

تا اطلاع ثانوی نپرسید کیه !  

خودم بهتون میگم بعدا !

اسمایل لبخند

کپی شده از توضیحات وبلاگ یک دوست قدیمی و فراموش شده ( پـــ ر ی آ ) : 

 

آنگاه که دوستداری همواره کسی به یادت باشد  

به یاد من باش 

که من همواره به یاد توام !  

سوره ی بقره - آیه 152

#27

من شنو ... توی ماشین نگار .... بسیار هم حالمان خوب میباشد .... شک نکنید: 

 

Pick your favorite
Shade of black
You'd best
Prepare a speech
Say something funny
Say something sweet
But don't say
That you loved me

 

katy perry - I'm still breathing

من نویس ... موفقیت های با معنای من : 

 

امروز سرگرمی مهم و عزیز تابستونم تموم شد  

نــــت (Work) + تمام شد !  

و پایانشو جشن گرفتیم !  

من و نگار خانومی خودم 

جدا از اینکه کجا بودیم و چیا گفتیم و چرا خندیدم 

و چقــــــــــــدر خندیدیم 

بهترین روزهای تابستانی من هنوز ادامه داره !!  

هومممممممممم !  

راستی چقدر این آدم شبیه "م" ممنوع منه !  

به قدری که میخوام سر به تنش نباشه !! 

خدارو شکر دیگه نمیبینمش ... واقعا خوشحالم :) !  

راستی "م" ممنوع یعنی مخاطب خاص و اصلا هم منظورم اسمش نیست ... فقط یک شباهت (حروف اول)اسمی بود  

راستی اگه بشه میخوام از این به بعد برای یه مدتی ننویسم ... !  

شاید از شنبه ی معروف

#26

 من شنو .... امروز ... خیلی خیلی توی فکر : 

 

"من به نبودنت عادت کردم 

عادت کردم و نمیشه که برگردم 

اگه دیروز یه جایی من و تو از هم بریدیم 

شاید فردا یه جایی دوباره بهم رسیدیم " 

امیر اسید - روزهای خوبم

من نویس ... "م"ممنوع های آدمها : 

اصلا آدم باید "م"ممنوع داشته باشه تا هر آهنگی که گوش داد یهو بره ته ته خاطره ها !‌ 

یعنی نمیشه آدم "م"ممنوع خودشو نداشته باشه که

مطمئنم همه هم یه "م"ممنوع دارن برای خودشون !  

مثل همون پیرمردی که امروز جلوی من توی خیابون راه میرفت و زیر چشاش خیس شده بود و توی دستش یه تیکه عکس پاره بود! ( دروغ چرا وقتی دیدم چشاش خیسه زود مسیرمو عوض کردم ... خیلی باید دلتنگ باشه آدم )  

یا مثل اون خانومی که چند وقت پیش توی اتوبوس کنارم نشست و بعد از دیدن من که داشتم با "م"ممنوع میحرفیدم لبخند زد و سر تکون داد و ساکت نشست و با بغض نگاهشو دوخت به پنجره تا به مقصد رسیدیم !  

اصلا مث داداش خودم که بعد از این همه سال دوست دختر داشتن هنوز چشاش دنبال همون دختر هست !  

یا حتی "م"ممنوع من !  

اونم یه "م"ممنوع داشت واسه خودش ... اونم همه چیو بهم زد واسه "م" ممنوعش ! 

یا حتی ب عزیزم که یه روز بهم گفت تو هم "م"ممنوع من میشی تا ابد  ! 

نمیدونم چرا امروز خیلی به این موضوع فکر کردم ... شاید بخاطر آهنگ جدید ( امیر اسید - روزهای خوب ) باشه که اینجوری به فکر رفتم !  

از اینکه اینقد درگیری فکری دارم خیلی کلافه ام .... خیلی خیلی !  

مخصوصا که امروز دو سه بار نزدیک بود برم زیر ماشینا !!!   

..مرده شورِ روزگاری را ببرد

که بجای شرابِ ناب
...

الکلِ سگی به خورد شاعرش می دهد٬

تا کله پا شودُ بجای سرودنِ با شکوه ترین قصیده ها

به میز بخوردُ بشقاب ها و لیوان ها را بشکند

و به فامیل های زنشان فحش های رکیک بدهد !

حالا به من بگو ! برادر !

زبانم لال آیا

قافیه ٬ قافیه را باخته است ؟

زبانم لال آیا

کارِ شعر ساخته است ؟

بریده از خیلی محرمانه "کتاب سالهاست که مرده ام" صفحه 49

#25

من شنو : 

 

"وقتی دلت شکست تنها و بی هدف 

شب پرسه میزنی از هر کدوم طرف  

روزای خوبتو انکار میکنی 

این واقعیت تکرار میکنی 

اطرافیانتو از دست میدیو 

افسرده میشی و از دست میریو 

دور خودت همش دیوار میکشی 

افسوس میخوری 

سیگار میکشی !!! " 

سیامک عباسی - وقتی دلت شکست 

من نویس... تصمیمات جدید : 

 

این که من تصمیم میگیرم خرید کنم خیلیه 

چون اصلا از خرید خوشم نمیاد !! 

شاید من از معدود دخترایی باشم که ترجیح بدم برم پارک یا سینما یا هرجایی جز مرکز خرید !  

نه اینکه از لباس جدید بدم بیادا 

ولی دوست ندارم بخرم 

دوست دارم  برام بخرن 

هیچی بدتر از این نیست تنهایی برم خرید 

هوووووم  

خب من چی بخرم ؟!  

این خوبه یا اون ؟!  

طبیعتا مثل همیشه چشمم رنگای تیره رو میگیره  

ولی رنگای روشنم قشنگنا 

این مدلی خوبه یا اون ؟!  

خب من همیشه این مدلی میخرم 

ولی اون مدلیم خوشگله ها !! 

بلـــــــــــــــنــــــــــــــد یا کوتاه ؟!  

.... 

کلا من نمیتونم تصمیم بگیرم چی بخرم !  

ولی اینو میدونم به یک میک اور نیازمندم !  

اونم شدیدا !  

دنیای صورتی من  

تو خیلی خیلی دید منو به زندگی عوض کردی :)  

مرسی

#24

من شنو ... امروز ... توی فرحزاد :‌ 

 

"وقتی عادت کنی به تنهایی
خیلی چیزا رو میشه باور کرد" 

فرزاد فرزین - بچه  

من نویس : 

 

مثل یه تیکه یخ شدم 

دوباره نه حوصله اس ام اس دارم  

نه تلفن 

نه دوستامو 

نه یاهو 

نه فـ یـ س جان 

نه خانواده 

هیچی !  

دلم گرفته  

خیلی خیلی  

با شما که تعارف ندارم  

دلم تنگش شده :(  

خیلی ... نبودش خیلی خیلی احساس میشه 

وقتی تنها میای خونه 

میشینی روی تختت 

پنجره نیمه وازه 

و گوشیت مثل یه ساعت بغل دستته 

راستی امروز یه جایی خوندم  :  

گراهام عزیز !
تلفنے که زنگ نمے خورد که نیازے
به اختراع نداشت !!
حوصله ات سر رفته بود

 

" چسب ِ قلب " اختراع مے کردے ؛
مے چسباندیم روے این ترک هاے قلب ِ صاحب مرده ـمان
و غصه ے زنگ نخوردن ِ تلفنے
که اختراعش نکرده اے را
نمے خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیـــز !
حال ِ این روزهاے مرا ، تــو هم مقصرے ....
راست میگفت ...  
کاش جای تلفن چیز دیگه ای اختراع میکردی ...  
 
امروز باز دوباره نگاهم خورد به همون جای قدیمی ... جای خالیت خیلی حس شد ... خیلی بیشتر از الان !  
راستی تو شبا چطوری خوابت میبره "م" ممنوع ؟!  
واقعا میخوام اینو بدونم چجوری اینقد راحت میخوابی !؟  
جمعه ها اونو هم میبری بیرون ؟!  
باهم خوش میگذرونید ؟!  
دستات بوی عطرشو میگیره ؟!  
من خیلی سعی کردم جاتو پر کنم ... نمیشه ... نمیتونم .....  
از تو خیلی بهتر هست ولی دلم هنوز قانع نمیشه ...  
از خدا میخوام یه روز که یاد من افتادی ... چنان له له بزنی مثل الان من که ... :) !  
بیخیال ! 

#23

من شنو ... خیلی حال میکنم باهاش :‌ 

 

" آبروم رفت از دست تو انگل  

دلم میخواد گم و گورت کنم توی جنگل 

مایه داری بچه ها میگیرن ازت بدجور 

با پولای تو گه خوری میکنن صدجور "  

حسام استپس - صدام بزن 

من نویس : 

 

کمبود خوابی که این چند روز کشیدم اندازه  اون بیخوابی های سه ماه تنهایی سخت نبود ! 

یادش بخیر یه شبه چقدر لاغر شدم ، چه قدر مریض شدم !  

"م" ممنوع ... تو حق نداری بیای به خواب من ...  

حق نداری منو از خواب بیدار کنی ،  حق نداری منو بترسونی که چیزیت شده !  

تو حق نداری عطری که من بهت دادمو بزنی و با اون بری بیرون و دست تو دستش باشی و من توی خوابم عطرتو بو کنم و حسرت بخورم !  

تو حق نداری اینقد دل منو بسوزونی !  

تو حق نداری منو آزار روحی بدی !  

تو حق نداری شبا آروم و راحت بخوابی و من هر لحظه خوابم بشه یه کابوس !  

تو حق نداری توی بحثای من و دوستام بیای  

تو حق نداری ....     

دیشب خواب نداشتم ... خواب بودما .... ولی نخوابیدم .... خواب دیدم ... ولی آروم نبودم ... آرامش نداشتم !  

خسته ام .... خیلی خسته ام !  

فردا میخوام تابستونو شروع کنم .... بزنم از خونه بیرون ... 

دلم میخواد بشینم روی سقف ماشین و سیگار روشن کنم ... توی کوهسار ....  !   

دلم میخواد موهامو دوباره محکم ببندم و رژ قرمزمو بزنم و بشینم روبروی هر پسری که میشناسم و لاس بزنم !  

دلم میخواد انتقام بگیرم 

دلم خیلی پره 

مخصوصا وقتی میبینم و هیچی نمیتونم بگم !  

دلم میخواد دوباره سوژه ی عکسای دوستام باشم  با همون نیش باز !  

دلم میخواد سرمو بذارم روی پای بابام و خوابم ببره و بیدار که شدم روی تختم باشم !  

چقد زود گذشتا :)  

خوابای دیشب خیلی تــ خـ ـمــ ـی بودن ! به قدری که گوشی به دست شدم دیشب 

سرگرمی درس حسابی که نداریم  

دلمون خوشه به فــ یــ س جان و وبلاگ نویسی و نـ ت + !  

خیلی چرت و پرت مینویسم دوباره .... باید درس شم !  

 

شعر : 

 

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه 

قولتو آروم گذاشتم 

پیش قرآن  

لب طاقچه 

مریم حیدرزاده - شب رفتنت

#22

من شنو : 

" توی یک دیوار سنگی 

دوتا پنجره اسیرن 

دوتا خسته 

دوتا تنها 

یکیشون تو 

یکیشون من " 

گوگوش - دو پنجره  

 

من نویس :  

دروغ که ندارم بگم  

این چند روز زدم و رقصیدم و جیغ زدم و همه کاری بگید کردم  

بهمان نیز خوش بگذشت

ولی خستگی راه به دلم و وجودم موند 

نه خستگی جسمی خوب میشه با چند روز استراحت 

با چند ساعت خواب 

ولی موند به دلم دیگه

مخصوصا امروز که بعد از مدتها روبروی یکی در اومدم که شبیه "م" ممنوع بود 

بذارید از زبونم بگم  

بند اومده بود 

از بغض توی گلوم براتون بگم 

خفه ام کرده بود 

از دستام بگم که چنننند ساعت بعد از اون میلرزید  

دلم :( 

خدا لعنت کنه آهنگایی که تو اوج رقص و شادی گند میزنه به حال آدم !  

من از آهنگ ( کی اشکاتو پاک میکنه - ابی  ) بیییزارم !  

آقا اینو نذارید :) مرسی !  

خب از سفر براتون بگم  

یک شخصی با ما همراه بود که ما ایشونو به شما اینجوری معرفی میکنیم : 

" دو نقطه دی ، رقص عالی ، اخلاق گند ، لاغر اندام و دارای اعتماد به نفس فوق بالا ، دانشجوی ترم آخر مدیریت حهانگردی ! " 

جونم براتون بگه 4 روز گفتیم و خندیدیم با این شخص 

چند ساعت آخر به قدری از دستش عصبانی شده بودیم که میخواستیم سر به تن مبارکشون نباشه ! کره خر فکر میکنه خیلی باحاله ، من هم حقش را در کف دستانش قرار دادیم ! مرتیکه ی گستاخ !!!!

باقی سفر خوب بود 

همسفران بسیار تحصیل کرده همراهمان بودند ولی بس پایه !  

حتی اگر ولشان میکردیم با نوحه میرقصیدند !  

دروغمان چیست ؟!  

تورلیدری داشتیم بس بی مزه و بی ادب !  

مهدی نامی با ما همسفر بود ، خدا ایشان را در سنگر دشمن قرار دهد ، که پس از دیدن مهدی جان ( خان ) تسلیم ما میشوند و به اسلام میگرویند !  مهدی جان 9 سالش بود :) !  

یک دکتر ( از چنننند دکتر تور ) در کنار همسرش ( که اونم دکتر بود ) پشت سر ما نشسته بود !  

بس خارج تشویق میکردن ( این سبک دست زدنشان فرقی نداشت آهنگ عربی باشه یا ترکی یا کردی یا .... ) و بسیار روی مخ اینجانب بودن مخصوصا روز آخر و ساعات آخر که ما بس خسته بودیم و همه جایمان به طریقی ترکیده بود !  

از صدمات بگم که دست چپمان را از اول سفر باندپیچی نمودیم تا آخر !  

از دست راستمان بگویم که یک جایی ( اصلا هم دستشویی مسجد رودبار نبود ) لیز خوردیم و رو هوا و زمین خودمان را نگه داشتیم و رفتم توی دیوار با دستمان !  

و .....  

از عکس هایمان بگویم  

همه بدرد همون فــ یـــ س جان میخورد و بس !  

جای برادر گراممون نیز خالی بود :( !  

دیگر حرفی نمیباشد  

خدایی اینجوری مینویسم احساس میکنم رفتم به دهه های شاهنشاهی !   

راستی ............... دلمان نیز برایتان تنگ شده بود :)

از فـ یـ س جان

یه وقتایی  ....

آدم یهویی میفهمه ....

که چقدر  ...

تنهاست !

#21

من شنو .... خوشیم دیگه : 

I'm in the club so damn gone
I lost my friends and i lost my phone
I'm staggering all by my lone
I don't even know how I'm getting home
but its OK its alright
I'm so fresh yes, I'm so fly
I swore last night id give up drinking
such a lie what was i thinking 

 

Ian carey - Last Night  

من نویس :  

خیلی خوبه 

آدم از خواب بیدار شه 

بعد یهو بگن تو چرا هنوز خوابی؟ 

پاشو وسایلتو جمع کن 

داریم میریم مسافرت 

فردا صبح میریم سفر 

من میگم دنیا با تموم آشغالیش خوبه هیشکی باور نمیکنه 

ایشاا... همتون اینجوری بیدار شید 

حس خوبیه 

خوش بگذره بهم :)

#20

من شنو داره ولی اصلا حس نوشتنش نیست ! 

 

من نویس ... با دلی پر (!)(!) : 

 

از اینکه برنامه های آدم بهم میریزه خیلی خیلی زورم میاد 

خیلی!  

بدم میاد یه ساعت آماده بشم 

وسایلمو جمع کنم و نشه 

حالا به هر دلیلی 

بعدم میاد !!  

از موهام جدیدا بیزار شدم 

دلم میخواد کوتاهش کنم ولی کوتاه کردنش یعنی بهش رسیدن و حسش نیست 

هنوز موهای کشیده و محکم بالای سر بسته شده نامبروان میباشد !  

هنوز چشمایی با آرایش غلیظ (!) و رژلب قرمزم اصرار بر موجودیت دارن و من نمیتونم ترکشون کنم 

ولی هنوز صورتی هست !  

دنیا جلو چشمام 

 

از اینکه توسط یه نفر به یه مهمونی دعوت بشم که هیشکی توش نمیشناسم بیزارم !  

مخصوصا وقتی که خودشون دعوتم نکنن !  

از طرف یکی دیگه دعوت بشم !   

مخصوصا اینکه باید برم ! 

من از مهمونی متنفرم !  

مهمونی هایی که منو یاد این میندازن که من تنهام !!!  

کلی زوج بغل به بغل هم اینو زیاد یاد آدم میندازه

میتونم تصور کنم

من تنها روی تک صندلی ته سالن نشسته  و سرمو انداختم پایین و از موهای صاف شده دورم کلافه ام 

کلافه تر از  اون کفشای پاشنه بلندی که با اینکه عاشقشونم ولی درد میکشم و لحظه شماری تموم شدن مهمونی میکنم که درشون بیارم  

از سوزش شدید لنز توی چشمم 

از لبخندای مصنوعی که بین غریبه ها توی مهمونی رد و بدل میشه 

از اصرار بعضیا به اینکه رقصون خوبه  

از بوی تند عرق و مشروب

از جیغ های بی موقع دخترای لوس   

بیزارم

و از همه بدتر اینکه من هیشکیو توی مهمونی نمیشناسم !! 

#19

من شنو ... نمیدونم چرا :‌ 

 

" همیشه یکی با دوتا چشم معصوم 

حواسش بهت هست 

یکی مثل آیینه  

مثل سایه  

آروم 

حواسش بهت هست " 

مسعود امامی - همیشه یکی هست 

 

من نویس .... دلم میخواد به همه فاز مثبت بدم : 

 

از وقتی تصمیم کبری گرفتم صورتی ببینم دنیارو 

حس خوبی بم دست داده  

دلم میخواد آدمارو بغل کنم 

بهشون بگم دوستون دارم با اینکه ازتون بیزارم 

با اینکه جنستون خیلی آشغاله 

ولی دوستون دارم که دووم میارید 

هر روز با لبخند از جلوم رد میشید و با اینکه دنیاتون خیلی گهیه ولی میخندید 

شما قویید 

دوستون دارم که بهم فاز مثبت میدین 

با اینکه خیلی خیلی خیلی نامردید 

با اینکه بعضیاتون خیلی کثیفید ولی بازم دوستون دارم!  

#18

من شنو .... آرشیو :‌ 

 

" نمیشنوی صدامو 

نمیبینی نگامو 

دلم هواتو کرده 

چرا نداری هوامو ؟ 

مگه دوسم نداری ؟ 

چرا تنهام میذاری؟ 

چرا نمیشنوی تو ؟ 

صدای گریه هامو !  

اگه منو دوسم داری  

همین حالا حالا بگو 

مگه دوسم نداری 

چرا تنهام میذاری؟ 

مگه نمیشنوی تو 

صدای گریه هامو ؟!" 

نگار ( همون دختر 9 سالهه که مد شده بود آهنگاش ) - اگه 

 

من نویس.... بی دین (! )

 

جناب خانوم ( آقای ) سیبیل دار عزیزم 

از اینکه بلند جلوی همه پسرا به من میگی لاک ناخنت و آرایشت و موهاتو درست کن !  

ممنونم !   

واقعا نمیدونستم شما به این موارد اهمیت میدین !  

حیف وقت نداشتم زیاد وایسم باهاتون حرف بزنم !  

وگرنه میپرسیدم چیکار کنم که بهتر بشه !!

من واقعا از جامعه ممنونم که همچین آدمای به فکری به جامعه ی ما بخشیده !  

اگه شما نبودید 

من این همه شانس ازدواجو از دست میدادم 

ممنون که بلند داد میزنی و میگی موهاتو درست کن و من با لبخند حرص دارم به صورت نخراشیده ات نگاه میکنم و میگم اینجوری درست کردم که خوشگل باشه بسیار از خودم خرسندم !  

من زیر هیچ قوانین هیچ موسسه ای رو امضا نمیکنم چون من این جور قوانین رو قبول ندارم !  

واسه من ادای آدمای مسلمونو در میاره  

آخه کثافت  

پاکیزگی نیمی از ایمان و دینته ! ( ما به گفته ی این افراد بی دین میباشیم !! )

برو یه نخ وردار اون سیبلاتو بند بنداز !  

بشه دو دقه تو صورتت نگا کرد !  

 اصلا تو خوب  

ما ته جهنم 

ولمون کن 

راستی یه سوال  

اسلام با یه لاک ناخن به خطر میوفته ؟! 

بذارید بحث رو سیاسی نکنم !  

همچنان خوبم 

همچنان صورتی میبینم دنیا 

همچنان خوشحالیم و از افتخاراتمون سرخوش !  

همچنان شصتمان در مقابل دشمنان بالاس و این دفعه به معنای لایک فـ یـ سـ جان نمیباشد !  

خلاصه 

بیخیالی طی میکنیم و جلو دشمنا وای میسیم !  

ما هنوز خیلی خیلی خوشیم !

#17

من شنو ... الان به یاد یه دوس خیلی قدیمی :

 

" جوونتر که بودم 

یکی عاشقم بود 

منو که نمیدید 

دلش میگرفت زود 

میگفت خیلی وقته 

دلم پا به پاته 

میگفت هرجا باشی 

نگاهم به راته 

منم بچه بودم 

دلم پر پرش شد 

بهش اینو گفتم 

اونم باورش شد 

خلاصه نشستیم 

یه رویا کشیدیم 

واسه زندگیمون 

چه خوابایی که دیدیم 

بهم قول دادیم 

که باهم بمونیم 

تا هرجا که میشه 

تا هرجا میتونیم 

ولی من نموندم 

نه اینکه نمیشد  

زدم زیر قولم 

دلم دم دمی شد 

حالا گاهی وقتا  

به یادش میوفتم 

درست لحظه هایی که  

به یادش میوفتم 

تموم وجودم 

پر از شرم میشه 

به این خاطراتش 

سرم گرم میشه 

میشه " 

سیامک عباسی - جوونتر که بودم 

 

من نویس ... یکمی خوشحال ولی هنوز درگیر

 

خب همه چی که نه ولی خیلی چیزا عوض شد 

یعنی مسیر زندگیم تازه داره برمیگرده به خیابون اصلی 

نه اینکه دیگه حسش نکنما ولی خب عادی (!) شد . 

من یاد گرفتم که دیگه فکر نکنم بچه زرنگم !  

این واسه من خیلیه ! 

یاد گرفتم دهن ملتو سرویس نکنم 

و از همه مهمتر هر کسی واسه خودش شخصیتی داره ، اونو از بین نبرم !  

لبخند میزنم 

و .... 

توقعاتمو از دوستام آوردم پایین 

خیلی پایین 

با دوستای دبستانم دوباره سلام علیک راه انداختیم 

با دوستای راهنمایی به لطف فیس جان دوباره سلام علیک داریم 

و دوستای دبیرستان و پیش و دانشگاه هم که همیشه در صحنه حاضر بودن !  

چند وقته خوب نمیخوابم ولی عمیق میخوابم 

بی کابوس 

بی فکر و خیال 

خسته ی خسته با چشمای سرخ میریم لالا و صبح زود بیدار میشم 

نگران "ب" هستم ، خبر زلزله خیلی نگرانم کرده ، به شماره ی قدیمی "ب" میزنگم و هیچ !  

چند روزه که فکر "م" ممنوع رو نکردم ولی همچنان از حرف آبجی بزرگه دارم میسوزم !  

راستی دنیا رو از این به بعد میخوام برای یه مدت طولانی صورتی ببینم !  

راستی میخوام برم سفر .... یکم از این افکار بیخود دور شم ... کجا خوبه ؟! 

بزرگترین فعالیت موفق سال 91 رو به خودم تبریک میگم !  

#16

من شنو .... توی ماشین .... یه جایی که خودمم نمیدونستم کجام ... آهنگی پر از سنتور

 

" همه دنیام تو  

آرزوهام تو  

تو نفس هام تو  

خاطره هام تو
روز و شبام تو  

وقتی تنهام تو  

همه حرفام تو
اون که می خوام تو  

اون که می خوام تو " 

بابک جهان بخش - همه دنیام 

من نویس... دوباره تب های بی معنی .... دوباره درد های بی دلیل  : 

 

خواب هام دوباره بهم ریخته 

نصفه و نیمه 

بدجور  

پر از "م" ممنوع

دوباره دارم لاغر میشم !  

دوباره دارم بهم میریزم !  

دوباره یه هوس قدیمی 

دوباره سیگار !  

دوباره موهای کشیده و محکم بسته شده 

دوباره خط چشم های پر رنگ

دوباره رژ قرمز رنگ  

دوباره نگاه های با حرص 

دوباره اخم  

دوباره عصبانیت 

من دارم دوباره بهم میریزم !!   

 

لعنت نوشت : لعنت به پارک لاله .... لعنت به خیابونش .... لعنت به خاطرات تــ خــ می قدیمی !

تردید این روزهای من !

و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند

ذهن خسته ام…
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

تولدی دیگر

همه هستی من  

آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی  

خواهد برد
من در این آیه ترا  

آه کشیدم  

آه 

"فروغ فرخزاد" 

+ یادش بخیر .... پوستر این شعرش به دیوار اتاقم بود 

#15

من شنو .... امروز .... بعد از مدتها : 

 

"رفته بود هر چی که داشتیم 

دیگه از خاطر من 

کهنه شد اسم قشنگت  

میون دفتر من 

من فراموش کرده بودم 

همه روزای خوبو 

اومدی آفتابی کردی  

تن سرد غروبو 

 

گوگوش - خالق 

من نویس :  

حالمان خوب میباشد 

و ما همچنان بر زنده بودنمان اصرار می ورزیم 

و از همینجا به دوستانی که واسه ی بدبختی ما دعا میکنن لبخند میزنیم و میگیم  : 

" بـ یــ لــ ا خ دوست عزیزم" !  

ما همچنان با وجودمان وجودتان را زیر سوال میبریم !  

و برای همین به خودمان خیلی خیلی افتخار میکنیم !   

"م" ممنوع عزیز ، تو اجازه نداری بیای توی خوابم و از من طلب بخشش کنی !  

تو این حق رو نداری ! 

من نمیتونم تورو ببخشم !   

راستی ما خیلی خیلی مفتخریم که ایرانی تشریف دارم !  

بعله !  

تب .... تب .... تب !

حس اون بچه دبستانیو دارم که مادرش برای جلسه ی اولیا و مربیان نیومده  

و وایساده بغل حیاط مدرسه 

 با بغض 

 داره بقیه دوستاشو میبینه که با خوشحالی دارن دنبال ماماناشون راه میرن !  

حس میکنم دور انداخته شدم !  

خیلی خیلی دور !

#14

من شنو ... امروز ... توی کوچه پس کوچه ها : 

 

"نذار این احساس من 

به غمت عادت کنه
هرجا عاشق می بینه  

به اون حسادت کنه" 

بهنام صفوی - باور 

 

من نویس ... حالم بده :  

 

حالم خوب نیست ... 

اصلا خوب نیست !

#13 -2

من شنو اومد .... :  

 

" داره میباره بارون و تو نیستی 

شده این خونه زندون و تو نیستی 

چقد حس بدیه حس تنهایی 

دارم میشکنم آسونو  

تو نیستی " 

ابی -  حس تنهایی

#13

 من شنو هم نداره ! حس آهنگ نیس (!) 

 من نویس ... امروز سه شمبه :

 

به یه نتیجه رسیدم ، هرچی کمتر بهش فکر کنم ، بیشتر دردش کمتر میشه ! :))  

خب مهم نیست که دانشگاه کجاست !  

مهم نیست چه آدمایی توشن 

مهم نیست چی میخواستم و چی شده !  

مهم نیست چقد از دانشگاهم بدم میاد 

مهم اینه که رشته ای که میخونم بکم مربوطه به علاقم 

مهم اینه توش موفقم 

مهم اینه که ....  

نمیدونم 

فعلا مهم اینه که هیچی مهم نیست ! :)

#12

من شنو .... امروز .... توی آرایشگاه :  

"رفتی‌ از این آغوش چه راحت  

وباز منم تنها و خاموش چراغم

چه بی‌ اعتنا رفتی‌   

هه...       

نفهمیدم حس من واست یه تفریحه

تو که میدونستی وجود تو ترک درداست       

تو میدونستی نبود تو مرگ فرداست

ولی‌ آروم آروم زیر بارون داغون       

قدم میزنم و تو هم شادی با اون یارو

سرا پا گوش بودم وقتی‌ که تو داشتی حرفی‌       

حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی‌؟

باشه، منم میذارم رگ این گردن       

که رفتم و دیگه پیشت برنمیگردم

ولی‌ روزی رو میبینم که یارت سیره       

از تو با یکی‌ دیگه از کنارت میره

به هر دستی‌ که بدی میگیری از همون دست       

این نفرین من نیست بازی زمونست

اون میخواد که دل تو با حرفهاش خواب شه       

صبر کن بذار یه کمی‌ یخ هاش آب شه

وقتی‌ میفهمی چه کسی‌ پشت روبنده       

که به احساست بزنه یه مشت کوبنده

یاس - نیستی 

 

من خاطره ... امروز : 

 

امروز رای گیری کردیم آرایشگاهو عوض کنیم !!  

آقا ما رفتیم دم یه خونه ای که فکر میکردیم آرایشگاهه و زنگ زدیم : 

آبجی بزرگه : ببخشید آرایشگاهه ؟!  

خانوم پشت آیفون : بله  !

آبجی بزرگه : میشه درو وا کنید پس؟!  

خانوم پشت آیفون : آخه خانوم درسته ؟ سر صلاه ظهر اومدین مارو از خواب بیدار کردین مزاحم میشید ؟!  

 

حالا من اینجوری بودم: " یعنی چی ؟! " اومدم بگم "خانوم درسته شما سر صلاه ظهر داری به ما دروغ میگی آرایشگاهه بعد میپری بهمون ؟! نه واقعا درسه ؟! توروخدا درسته ؟! توی این ماه عزیز ؟!  "

ولی خنده ام گرفته بود !  

هیچی نگفتم !  

 

من نویس :  

 

من کلا خیلی پشیمونم که قبول کردم تابستونم رو به علافیت نگذرونم  

آقا خسته ام ، خسته !  

ولی خوبم  

کلی خندیدم امروز 

کلی بدو بدو کردم اینجا 

کلی جیغ و خنده و بزن و برقص کردم امروز 

و هنوز مطمئنم که حالم خوبه !

#11

من شنو .... همیشه  :  

 " باز دوباره میزنه قلبت تو سینه سازمو 

تو سکوتت میشنوی زمزمه ی آوازمو 

حس دلتنگی که میگیره تموم جونتو  

هرجا میری من و میبینی و کم داری منو

تو دلت تنگه ولی انگار تو جنگه با دلم 

میزنی و میشکنی با خودت لج کردی گلم 

راه با تو بودنو سخت کردی که آسون برم 

چشم خوشرنگت چرا خیسه دوباره خوشگلم؟  

...... 

این عشقه تو وجودت  

توی جونت ریشه کرده 

دل دوباره بی قرارت 

داره دنبال من میگرده 

......

گفتی که میخوای بری  

سر و سامون بگیری 

خواستی اما نتونستی به این آسونی بری 

دستت مال هرکی باشه 

چشمت دنبال منه 

هر نگاهت انگاری اسممو فریاد میزنه 

من خیالم راحته 

تا پای جون بودم برات 

تو ندونستی چی میخوای تا بریزم زیر پات 

همه ی آرزوهامون دیگه فقط یه خاطرس 

نفسم بودی 

ولی دیگه یه تجربه شدی و بس  

 .............

حالا بگو کی دیگه 

اخماتو میگیره 

با تو میخنده 

تب کنی واست میمیره 

دست کی شبا لای موهاته 

آره خودم نیستم ولی یادم که باهاته " 

سامی بیگی - این عشقه

  

 من نویس :  

 

آقا ما این آهنگ رو از هرجای زندگیمون پاک کنیم 

هر جایی 

بازم میاد سر جای اولش 

مثل وقتی که توی گوشیم most played میشه 

توی فلش هام 

روی دسکتاپ کامپیوتر و لپتاپم !  

چقد این آهنگو دوست داشتم  

چقد هنوز این آهنگو دوست دارم 

#10

من شنو ... ۳ ماه پیش .... پیشواز "م" ممنوع : 

 

 

" زوره 

  عشق تو زوره  

  احساس همیشه کوره 

  هرجا خودخواهی باشه 

  انصاف از اونجا دوره " 

شهرام شکوهی - اسیری 

من نویس .... " من چقد خر بودم " : 

 

یعنی واقعا بعضی از خاطرات  

و فکر بهشون 

منو واقعا قانع میکنن که بگم 

من چقدر خر بودم !  

بعد به خودم بگم که بابا تو که دیدی و سکوت کردی 

الان دیگه دردت چیه ؟!   

چرا غر میزنی ؟!

زور داره ها !  

این که دیدم و سکوت کردم  

گذاشتم خودش بفهمه اشتباه کرده ...

اشتباه میکنه (!)

ولی خب مث اینکه اصلا تو این فازا نبوده 

راس میگن تو دنیا با هر دستی بدی با هم دست پس میگیری !  

من هر غلطی که کردم 

هر اشتباهی

هر گناهی

هر بدیی که در حق هر کسی کردم 

به سرم اومد 

یعنی اگه خدا بخواد واسه "م" ممنوع استثنا قائل شه کلامون میره تو هم !  

نه اشتباه نکنید 

من خیلی خیلی هم ایشونو دوس دارم  یکمم بیشتر از خیلی

ولی حقشه !   

اصلا هرکسی هر کار اشتباهی که میکنه 

باید پای همه چیش وایسه 

مثل وقتی که آدم سیگار میکشه حق نداره گلایه کنه چرا نفس تنگی میگیره  

یا غذای زیاد میخوره و بگه چرا دلش درد میگیره !  

"م" ممنوع هم حق نداره از این قضایا مثل یه آدم خوشحال بدون هیچ ضربه ای بیرون بیاد !  

این اساس زندگیه !  

هه یاد اون شب میوفتم که توی دلم با حرص گفتم : " خدایا ، چرا ؟!  "  

البته دم خدا گرم خوب بهم فهموند "چرا " !  

بازم شکر !

 

+ خدا لعنت کند عطر هارو ، گاهی من رو یه جوری میبرن تو خاطرات (!)  که پیش خودم میگم دیگه عمرا ، عمــــرا بوی عطر کسیو به خاطر نمیسپرم ! 

 

امروز (14 مرداد ) سالگرد فوت حسین پناهی  : 

  

" میزی برای کار 

کاری برای تخت 

تختی برای خواب 

خوابی برای جان  

جانی برای مرگ 

مرگی برای یاد 

یادی برای سنگ 

و این بود زندگی ... " 

 

حسین پناهی - کتاب (سلام ، خدافظ ) - پیست 

( بدون نام (!) )

تاریکه دنیا

کوچه بن بسته

دلم تنگه

این خونه داره با تموم شهر

 می جنگه 

 

اشغاله دنیا تو سرم

 گوشیت  خاموشه

داره خیابون هم

 لباس برف می پوشه  

 

انقدر دوری

 دارم از دوریت می میرم

انقدر مغرورم

 سراغت رو نمی گیرم 

 

وقتی نباشی

 از سکوت خونه بیزارم  

من به نبودن های تو

 حساسیت دارم

 

سر درد دارم

استرس دارم

نمی خوابم

تنهائیام

بدجور  رفتن روی  اعصابم

 

بعد از تو شعرایی که گفتم

 سخت دلگیرن  

دارن  منو از خوابو بیداریم

 می گیرن

 

نیستی تو و

 سیبای سرخم رنگ می بازن

قرصای قلبم هم تو رو

 یادم  نمی ندازن 

 

تاریکی دنیا رو  آغوشت بهم داده

خوش باش

 با هر کی  که از چشمت نیفتاده

 وحید نجفی

زندگی من به روایت نوشته های مجازی

دلخوشی ها کم نیست
آدمهای دور و برم هم کم نیستند
می آیند لبخندی روی لبم مینشانند و میروند ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا همراه من است
آنها که کمتر مرا میشناسند هنوز هم میگویند خوش بحالت

چه روحیه ای داری!
کاش بلد بودیم مثل تو ساده بگیریم و بخندیم
اما آنها که بیشتر میشناسند...
میگویند نفسهایت غبار دارد
چشمانت تار است
از کجا بگویم؟!
از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟
لبخند هایی که شادم نمیکنند؟!
از آدمهایی که نمیخواهم بیشتر بشناسمشان؟!
بگذارید به حساب به سیم آخر زدن....

بگذار کسی نداند 

که چگونه من به جای  

نوازش شدن 

بوسیده شدن 

گزیده شده ام !  

 

شاملو